به گزارش گروه فرهنگی "ندای انقلاب"، «اگر مدیر دست پاکی در همین انقلاب پا گرفته و بدون دست درازی به بیت المال پیشرفت کرده و در این میان یک فیلم بد هم ساخته، نباید به خاطر این فیلم بد او را حذف کنیم.... بنابر فرمایش رهبر انقلاب مبنی بر جذب حداکثری در معاونت سینمایی اعتقاد داریم که اگر مدیری فیلمی خلاف منافع جمهوری اسلامی بسازد، آیا نباید از او استفاده کرد؟!»حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینماییبه گزارش رجانیوز، جملات بالا، بخشی از دفاعیهی «حجتالله ایوبی» -رئیس سازمان سینمایی- در اولین نشست مطبوعاتیاش از «محمد آفریده» -تهیهکنندهی فیلم ضد ایرانی «یک خانوادهی محترم» و مدیرعامل سابق انجمن سینمای جوان و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی- است. (اینجا) دفاعیهای که در آن فرض بر آن است که «محمد آفریده» در سالهای مدیریتش، به شدت در جهت حفظ منافع جمهوری اسلامی تلاش کرده است و بعد از کنارهگیری از مسئولیتش، در مقام تهیهکننده تنها و تنها یک فیلم ضد ایرانی و خلاف منافع جمهوری اسلامی به نام «یک خانوادهی محترم» ساخته است. محمد آفریده مدیرعامل سابق مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی نتیجهی چنین دیدگاهی به اینجا ختم شده است که بعد از حدود سه ماه از آغاز به کار سازمان سینمایی در دولت جدید، «محمدمهدی طباطبائینژاد» -قائممقام «محمد آفریده» در دوران مدیریتش بر مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی که به شدت تحت تأثیر «آفریده» و در واقع مجری برنامههای اوست- به ریاست مرکز گسترش رسیده است و بدتر آنکه حتی شنیده میشود یکی از جدیترین افراد برای تصدی مدیریت انجمن سینمای جوان در دورهی جدید، شخص «محمد آفریده» است. محمد مهدی طباطبائینژاد مدیر فعلی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و قائم مقام سابق محمد آفریده از این رو، این بار بر آن شدیم تا با انتشار گزارشی پیرامون عملکرد سیاه مدیریتی «محمد آفریده» در مرکز گسترش، به رئیس سازمان سینمایی که تجربه کار در فضای سینمای ایران را پیش از این نداشته است و ممکن است از این کارنامه سیاه چندان مطلع نباشد، یادآوری کنیم که «محمد آفریده» کیست و استفادهی عیان یا پشتپرده از این مدیر مسئلهساز چه تبعاتی برای سازمان سینمایی تحت امر او خواهد داشت و هشدار دهیم که قطعاً خواب بازگشت سینمای پایهی ایران به دوران سیاه و تاریک سالهای ۸۴ تا ۸۸، خوابی آشفته و غیر قابل تعبیر است. گزارش زیر تلاش میکند با ارائهی اسناد و مدارک، نشان دهد که وقتی «طباطبائینژاد» -مدیر فعلی مرکز گسترش- مدعی میشود که «اگر نمره مستندهای ما ۱۸ باشد، نمره مستندهای شبکهی «من و تو» ۸ هم نیست.» (اینجا) دقیقاً از چه نوع مستندهایی و با چه مضامینی صحبت میکند. ما قضاوت را به شما واگذار میکنیم. شما بعد از مطالعهی این گزارش، خود قضاوت کنید که آیا شبکهی «من و تو» تا به حال توانسته تا این حد، فیلم داستانی کوتاه، بلند و مستند بر علیه ارزشهای انقلاب تولید کند یا نه؟ (رجانیوز پیشاپیش به دلیل برخی مضامین و الفاظ غیراخلاقی مطرح شده در ویدئوها که فقط جهت آگاهی از بخشی از مضامین نامناسب این آثار منتشر شده است، از مخاطبان گرامی عذرخواهی میکند.) بخش اول) فیلمهای بلند حمایت شده توسط مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی: یادداشت بر زمین (۱۳۸۴): به نظر میرسد خلاصه داستان این فیلم کافی است برای قضاوت در مورد فضای نهیلیستی این فیلم: «زني كودكي مرده ميزايد. شوهرش حاضر نيست خود را ببخشد و از خدا ميخواهد دليلي براي اين فاجعه نشان دهد. روزي مردم دهكده را ميبيند كه سخت مشغول زيادهنوشي هستند و بدين ترتيب به خود ميقبولاند كه خدا فرزندش را گرفته تا از اين جهان پر از هرزگي رهايش كرده باشد. از اين روست كه رسالتي بر عهدهی خود ميبيند؛ كشتن تمام كودكان دهكده براي نجات آنان از جنگ پوچي جهان.» این فیلم را «علی محمد قاسمی»، یکی از نزدیکترین فیلمسازان تجربی سینمای ایران به «محمد آفریده» و از دستپروردههای شاخص او ساخته است که در همان زمان، با استقبال مناسب سفارتها و جشنوارههای خارجی مواجه گردید. البته این فیلم هیچگاه در ایران اکران نشد. جالب است بدانید که دیالوگهای این فیلم را «مسعود بخشی» -کارگردان «یک خانوادهی محترم»- نوشته است. لازم به ذکر است که «قاسمی» فیلمبردار فیلم توقیف شدهی «خیابانهای آرام» (کمال تبریزی) و فیلم زیرزمینی «از تهران تا لندن» (مانیا اکبری) نیز هست. در کارنامهی او چندین فیلم کوتاه مسئلهدار هم دیده میشود که در بخش فیلم کوتاه به آنها خواهیم پرداخت. جالب آنکه، با روی کار آمدن «طباطبائینژاد» در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، دوباره امثال «علی محمد قاسمی» که در چهار سال گذشته طرد شده بودند، بر صدر نشستهاند؛ تا جایی که همین هفتهی گذشته، جایزهی ۵ میلیون تومانی بهترین مستند سیاسی در جایزهی بزرگ شهید آوینی به «علی محمد قاسمی» رسید. شاید بد نباشد بدانید که «یادداشت بر زمین» با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت «محمد آفریده» و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. «تنها دوبار زندگی میکنیم» (۱۳۸۶): «سيامك رانندهی مينيبوس است. او تصميم ميگيرد در يك فرصت چند روزه، كارهايي را كه هميشه حسرتشان را داشته، انجام دهد و در روز تولدش از دنيا برود. او كه سالها قبل عضو گروهكها بوده است، بعد از سالها تصميم ميگيرد تا از افرادي كه به دلیل گروهکی بودن، او را از دانشگاه اخراج کردهاند، انتقام بگیرد. او به همین منظور سراغ فردی مذهبي که در اخراج او مؤثر بوده است، میرود تا او را بکشد، اما از اين تصميم منصرف شده و او را رها ميكند. ولي اين فرد مذهبي، خود اسلحه را برداشته به طرف مغزش گرفته و خودش را ميكشد!» شاید بد نباشد بدانید که این فیلم نیز با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت «محمد آفریده» و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. (برای دیدن لحظاتی از این فیلم بر روی ویدئوی زیر کلیک کنید) فیلم آتشکار (۱۳۸۶): «محسن امیریوسفی» بعد از تحسین نخستین فیلمش با نام «خواب تلخ» در فرانسه که آن نیز با حمایت مرکز گسترش ساخته شد، به عنوان یکی از شاخصترین دستپروردههای «محمد آفریده» در انجمن سینمای جوان، تصمیم میگیرد همان مسیر را در فیلمسازیاش ادامه دهد. بنابراین برای ساخت فیلم دومش، موضوع «وازکتومی» را برمیگزیند تا این بار از این طریق با برخی مفاهیم حساس شوخی کند. اما نتیجه به یک فیلم سرتاسر اروتیک و البته توهینآمیز نسبت به مردم ایران ختم میشود که از بسیاری جهات در سینمای ایران بیسابقه است. «آتشکار» ماجرای سهراب -کارگر کهنهکار ذوبآهن اصفهان- را روایت میکند که چهار دختر دارد و هنوز صاحب فرزند پسری نشده است. اما از طرفی همسر او بعد از چهار بار زایمان، حاضر به زایمان دیگری نیست و از این رو، مدتی است که با شوهرش همخوابه نمیشود و او را به اتاق خواب خود راه نمیدهد و شرط کرده است که تا وقتی شوهرش وازکتومی نکند، اوضاع به همین منوال ادامه پیدا خواهد کرد. در نتیجه پرتکرارترین سکانس فیلم، آنجایی است که سهراب پشت در اتاق خواب همسرش با لباس زیر و قلیانی در دست –طوری که نحوهی قرارگیری این قلیان کاملاً تصویر اروتیکی را تداعی میکند- به انتظار مینشیند و بر آتش شهوت خود در قلیان میدمد تا شاید همسرش راضی شود و او کامی بگیرد! کمی بعد، سهراب در یکی از شبها که همسرش از حمام با قامتی تحریککننده بیرون میآید، چنان تحریک میشود که یکی از غیراخلاقیترین سکانسهای تاریخ سینمای ایران شکل میگیرد. بالاخره در یکی از شبها، حدس او هم ظاهراً درست از آب درمیآید و او وقتی شب به سراغ اتاق خواب همسرش میرود، در را گشوده مییابد. بنابراین وارد اتاق خواب میشود و به اروتیکترین شکل ممکن، به قامت زیر پتوی همسرش بر روی تخت هجوم میبرد که ناگهان متوجه میشود که برادرزنش روی تخت همسرش خوابیده است! به جز تعداد زیادی شوخی شدیداً غیراخلاقی و طراحی صحنه و نماهایی از کارخانه ذوبآهن و حتی میراث فرهنگی شهر اصفهان که دلالتهای اروتیک دارند، کنایههای سیاسی واضح «آتشکار» به روحانیت و نظام، اخته نشان دادن تمام مردان ایرانی، تفکر فرویدی جاری در فیلم و شوخی با مقدسات مربوط به معاد، بخش دیگری از توهینهای آشکار و کمسابقهی این فیلم به شخصیت و عقاید مردم ایران است. شاید بد نباشد بدانید که این فیلم هم با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت «محمد آفریده» و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. فصل بارانهای موسمی (۱۳۸۸): در خلاصه داستانی که از این فیلم در رسانهها منتشر شده است، چنین آمده است: «پسر نوجواني در آستانهي جدايي پدر ومادرش زندگي جديدي را تجربه میکند. اين زندگي ساده که در تنهايي و پرسههاي طولاني ميگذرد، او را ناگزير به انتخابهاي جديد ميکند.» اما در پس این خلاصه داستان گنگ، یک داستان غیراخلاقی از نوجوانی دبیرستانی به نام سینا قرار دارد که پدر و مادرش در آستانهی جداییاند و فرزندشان را در آپارتمان تنها رها کردهاند تا در مورد اینکه با کدامشان زندگی کند، تصمیم بگیرد. در همین حین، سینا تصمیم میگیرد دختر فراری جوانی را که چند سالی از خود او بزرگتر است، در منزلش جای دهد و بدین ترتیب رابطهای افلاطونی بین آنها شکل میگیرد! نهایتاً هم این دوستیها به راحتی به پایان میرسد و هر کدام به راه خود ادامه میدهند. موردی که در طول فیلم به عموم نوجوانان دختر و پسر داخل فیلم -عموماً از طبقهی متوسط- تعمیم داده میشود و موجبات توجه سفارتهای خارجی و فستیوالهای غربی را فراهم میکند. همین داستان غیراخلاقی و وجود برخی سکانسهای اروتیک باعث میشود تا این فیلم برای همیشه بایگانی شود و رنگ پرده را به خود نبیند. سکانسهای اروتیکی که خود کارگردان فیلم –مجید برزگر- هم در گفتگویی با بیبیسی فارسی، وجود آنها را تأیید میکند: «من در خیلی از این صحنهها بدون اینکه بخواهم خیلی گلدرشت رفتار کنم، این نوع رابطه بین دو نفر را درآوردم، حتی رابطهی اروتیک و عاشقانه بینشان را.» سپس مصاحبهکننده میپرسد: «البته صحنهای که سینا جلوی آینه برهنه میشود و گردنبند متعلق به دخترک را که دوست پسر سابق او بهش داده، روی گردن خود امتحان میکند، از صحنههای اروتیک فیلم است.» و مجید برزگر با اعتماد به نفس پاسخ میدهد: «چند جای دیگر هم هست.» فیلم شاید بد نباشد بدانید که این فیلم نیز با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت «محمد آفریده» و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. ازدواج موقت (صیغه، نزدیکتر از آشنا) (۱۳۸۸): سال ۸۸، در میانهی وضع آشفتهی سیاسی کشور، یک سینماگر دورگهی ایرانیالاصل و مقیم فرانسه به نام «رضا سرکانیان» با چراغ سبز مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و با بودجهی این نهاد دولتی، اقدام به تولید فیلمی با عنوان اولیهی «نزدیکتر از آشنا» میکند. فیلمی که قبل از اکران و در پروسهی تولید، با عنوان «یک فیلم مذهبی» در رسانهها مطرح میگردد که فیلمبرداری آن در لوکیشنهایی چون حرم حضرت محمد هلال بن علی (ع) دنبال میشود. جالب آنکه در همان ایام مدیران خبر میدهند که این فیلم، یک تولید مشترک میان ایران و فرانسه است. مدتی بعد، در خلاصه داستان منتشر شدهی این فیلم در رسانهها چنین میآید: «نزديکتر از آشنا» داستان زندگی خانوادهاي سنتي است که پدر خانواده وصيت ميکند در زمان مرگ، او را در امامزادهی منطقهای که محل تدریس وی بوده دفن کنند. در زمان تدفین او، یک نفر در این امامزاده شفا مییابد و نقارهها نواخته میشود و اتفاقات دیگری رخ میدهد...» در چنین شرایطی و با چنین خلاصه داستان اشکآوری بسیاری متقاعد میشوند که فرانسویها با اعمال مدیریت قوی مدیران مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بر روی فیلمی مذهبی و معناگرا در سینمای ایران سرمایهگذاری کردهاند. اما درست چند روز مانده به آغاز جشنوارهی بیست و هشتم فجر و در حالی که نام فیلم «نزدیکتر از آشنا» در لیست فیلمهای اول جشنوارهی فیلم فجر دیده میشود، عوامل فیلم «نزدیکتر از آشنا» در گفتگو با فارس(اینجا) اعلام میکنند که به دلیل طولانی شدن مراحل فنی، این فیلم به نمایش در جشنواره نمیرسد و از این رو خواهان حذف فیلم از جدول جشنوارهی فیلم فجر میشوند. آنها در همین گفتگو اعلام میکنند که احتمالاً نخستین نمایش این فیلم در جشنوارهی کن فرانسه خواهد بود. چیزی نمیگذرد که موعد جشنوارهی کن فرا میرسد و یکی از آخرین دستاوردهای مدیران مرکز گسترش درفرانسه رونمایی میشود. فیلمی به نام «ازدواج موقت» یا «صیغه» که سابق بر این در ایران با نام معنوینمای «نزدیکتر از آشنا» شناخته میشد! فیلمی که خلاصه داستان واقعی آن چنین است: «همسر عروس جوان خانوادهای سنتی میمیرد و برادر کوچکتر درصدد ارتباط با عروس بیوه قرار میگیرد و در این میان، بحث ازدواج موقت پیش میآید...» به زودی مشخص میگردد «نزدیکتر از آشنا» وطنی از ابتدا همان «صیغه»ی فرانسویها بوده و امامزاده و صبغهی مذهبی و ... جز یک بازی کثیف اما تکراری برای فریب افکار عمومی معنای دیگری نداشته است. در واقع، «ازدواج موقت» به کارگردانی «رضا سرکانیان» از همان ابتدا فیلمی با موضوع صیغه بوده است که با روایتی بیشرمانه و حتی نشان دادن صحنههای مشروبخواری و جنسی (همچون صحنهی مالش پای بازیگر زن فیلم توسط کاراکتر مرد) و با پول بیتالمال و به سفارش سفارتهای خارجی تولید میشود. فیلمی که از همان ابتدا ساخته شد تا تصویری زشت و واپسگرا از دین اسلام و روحانیت در پیش چشم فرانسویها ترسیم کند. (برای دیدن سکانس مشروبخواری این فیلم بر روی ویدئوی زیر کلیک کنید) فیلمجالب آنکه بعدها مشخص گردید که فیلم دو نسخه داشته است و در نسخهای که برای اکران در فرانسه آماده شده بود، بازیگر زن فیلم -مهناز محمدی که در سال ۹۰ به اتهام اقدامات ضد امنیت ملی بازداشت شد- در برخی سکانسها حجاب نداشته است. شاید بد نباشد بدانید که این فیلم نیز با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت «محمد آفریده» و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. «یک خانوادهی محترم» (۱۳۹۰): بدون شک مشهورترین فیلم این لیست، همین «یک خانوادهی محترم» است؛ شهرتی که مدیون توهینهای بیسابقهی این فیلم به رزمندگان دفاع مقدس، خانوادههای شهدا و شخص حضرت امام خمینی (ره) است. اما مرور ماجرای ساخته شدن این فیلم تا موعد اکران آن به خوبی نشان میدهد که شباهتهای غیرقابل انکاری میان پروسهی ساخت این فیلم با فیلمهای مشابه قبلی که هیچگاه در ایران اکران نشدند، وجود دارد و در واقع، اتاق فکر تولید این فیلمها یکی بوده است. مسعود بخشی در کنار «محمد آفریده» تولید فیلم «یک خانوادهی محترم» در ابتدا با نام «خرمشهر» و با مشارکت فرانسه و البته سیمافیلم کلید میخورد. فیلمی که تهیهکنندهی آن در گفتگو با خبرگزاری فارس مورخ ۱۷ فروردین ۸۹ (اینجا) در مورد موضوعش چنین میگوید: «پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نخستین و شاید مهمترین پیروزی عظیم ملت ایران در آزادی خرمشهر رقم خورد و انشاءالله امسال در نظر دارم به مناسبت سیامین سالگرد دفاع مقدس، فیلمی بلند با استانداردهای سینمای جهان، با اشاره و یاد این حماسه تهیه کنم.» اما مدت زیادی لازم نیست تا این پوچ بودن این ادعاها ثابت شود. اولین جرقهی انتقاد از این فیلم وقتی زده میشود که سیمافیلم بعد از انتشار خبر پذیرفته شدن «یک خانوادهی محترم» در بخش فرعی جشنوارهی کن فرانسه، از بیم یک آبروریزی بینالمللی از فیلم انتقاد و اعلام میکند که هیچ مشارکتی در ساخت این فیلم نخواهد کرد. (اینجا) گرچه بعدها بنابر اعتراف خود مسئولین سیمافیلم، مشخص میشود که همان ایام ۱۱۴ میلیون تومان از حساب بیتالمال و از طریق سیمافیلم در اختیار سازندگان «یک خانوادهی محترم» قرار گرفته بود و این ادعای عدم مشارکت، یک شوی تبلیغاتی بیشتر نبوده است. انتقادات از این فیلم زمانی شدت میگیرد که هیئت عریض و طویل ایرانی حاضر در کن فرانسه، از دیدن تصاویر توهینآمیز این فیلم ضد ایرانی شگفتزده میشوند و در بازگشت به تهران، کسانی چون «علی معلم»، «همایون اسعدیان» ، و «محسن علیاکبری» زبان به انتقاد میگشایند و از تصویر سیاهی که «یک خانواده محترم» از مردم ایران و دفاع مقدس این ملت به نمایش میگذارد، گلایه میکنند. کمی بعد، نسخهای از فیلم به دست برخی رسانهها میرسد و از اینجاست که شدیدترین انتقادات رسانهای نثار این فیلم سفارتی میگردد و تا حدود دو ماه، «یک خانوادهی محترم» به مهمترین موضوع سینمای ایران تبدیل میشود. چرا که با دست به دست شدن نسخهی این فیلم ضد ایرانی، بر همگان عیان میشود که ادعای تهیهکنندهی فیلم در زمان تولید مبنی بر ساخت فیلمی با موضوع حماسهی خرمشهر تا چه حد بیاساس بوده است. انتقادات به جایی میرسد که در یک اقدام بیسابقه، رئیس صداوسیما به دلیل مشارکت در تولید این فیلم به مجلس احضار میشود (اینجا)، رئیس سیمافیلم مدتی بعد از کار برکنار میشود (اینجا)، سازمان سینمایی از تهیهکنندهی فیلم به دلیل نداشتن مجوز تولید شکایت میکند (اینجا) و ... شاید بد نباشد بدانید که تهیهکنندهی این فیلم شخص «محمد آفریده» مدیر سابق مرکز گسترش سینمای مستد و تجربی و کارگردان آن «مسعود بخشی» مدیر بخش بینالملل مرکز گسترش است. البته میتوان این لیست را با فیلمهای عموماً اگزوتیک و اکران نشدهای چون «آدم» (عبدالرضا کاهانی)، «دانههای ریز برف» (علیرضا امینی) و «پوسته» (مصطفی آل احمد) و نیز فیلمهای سیاهی چون «در میان ابرها» (روحالله حجازی) و «چیزهایی هست که نمیدانی» که از دیگر محصولات مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دوران مدیریت «محمد آفریده» و قائم مقامی«محمدمهدی طباطبائینژاد» هستند، کاملتر کرد. (لیست فیلمهای حمایت شده توسط مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی را میتوانید ازاینجا مشاهده کنید) بخش دوم) فیلمهای مستند و کوتاه حمایت شده توسط مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی: ماده ۶۱ (مهوش شیخالاسلامی) (۱۳۸۵): مستند شرح احوالات چند زن متهم به قتل ناموسی را پیگیری میکند که توسط خود آنها رو به دوربین و به صورت موازی با هم روایت میشوند. داستان اول ماجرای دختری است که به عنوان کارمند شخصی یک پیرمرد دکترای هنر در خانهی او مشغول به کار میشود و پس از مدتی با پیشنهاد ازدواج پیرمرد روبهرو میشود. اما وقتی دختر جواب رد میدهد، پیرمرد او را زندانی میکند و او تنها راه فرار خود آسیبزدن به پیرمرد میبیند که منجر به مرگ او میشود. در داستان دوم ناپدری یک دختر قصد تجاوز به او را دارد که توسط مادر دختر کشته میشود. داستان سوم ماجرای دختری است که در اواخر شب توسط چهار جوان مورد تهدید به تجاوز و ضرب و جرح قرار میگیرد که به قتل یکی از آنها توسط دختر منجر میشود و داستان چهارم ماجرای اقدام به تجاوز یک مرد به زنی در کیش است که شوهرش به ماموریت رفته و زن در دفاع از خود مرد متجاوز را میکشد. فصل مشترک ماجرای تمام این زنان آنجاست که همگی توسط قوانین ظالمانهی دستگاه قضائی محکوم به قصاص شدهاند و بدین ترتیب، مرثیهای علیه قصاص و رفتار جمهوری اسلامی با زنان سروده میشود که گرچه درسفارتها و جشنوارههای خارجی به شدت مورد توجه قرار میگیرد و نهادهای حافظ حقوق بشر ایستاده برای آن کف میزنند، اما در ایران توقیف میشود. البته تمام روایت این مستند تلخ و اشکآور از صحنههای قتل و تجاوز، محدود میشود به روایت یک طرفهی قاتلان که قطعا خود در بازگویی این صحنهها ذینفع هستند و در مقابل، هیچ نشانی از روایت خانواده و یا وکلای مقتول وجود ندارد. مشکل بعدی این مستند، پرداخت عریان صحنههای تجاوز از زبان زنان آسیبدیده است که از گفتن ریز وقایع و چگونگی وقوع تجاوزها –مثلاً در مورد ماجرای تجاوز ناپدری به دختر کوچک- هیچ ابایی ندارند. بدین ترتیب، فضای مستند به قدری تلخ و سیاه و ادبیات حاکم بر مستند به حدی شرمآور میشود که توضیح دادن آن واقعاً در شأن مخاطبان این متن سخت نیست. جالب است بدانید که بعد از نمایش این مستند در استکهلم سوئد، رسانههای ضد انقلاب در مورد مستند چه نظری داشتهاند: «دفاع از ناموس برای زنان، به قتل متجاوز به خود ایشان منجر میشود. این قتل، در قوانین اسلامی، قتل عمد است. قانون یکسان است، این جنسیت افراد در مقابل قانون است که آنها را با گل و شیرینی به خانه، یا با اشک و آه به پای چوبه دار میفرستد. «شیخ السلامی» این نابرابری جنسیتی انسانها در مقابل تنها یکی از قوانین اسلامی را به تصویر میکشد و بدون کلامی از سوی خودش، بدون افزودن کلامی اضافه به حرفهای زنان، قانون را مورد پرسش قرار میدهد. تبحر «شیخ السلامی» در استفاده از چشم دوربین، فیلمی موفق در نقد تنها یکی از قوانین نابرابر نشان میدهد، خوشهای از خارستان قوانین جمهوری اسلامی...» شاید بد نباشد بدانید که این مستند نیز با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت«محمد آفریده» و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. تهران انار ندارد (مسعود بخشی) (۱۳۸۶): «تهران انار ندارد» كه با همكاري مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران ساخته شده است، مستندي است به کارگردانی «مسعود بخشی» که بعدها «یک خانوادهی محترم» را به سفارش فرانسه ساخت. «تهران انار ندارد» البته قرار بوده به تاريخچهي شهر تهران و مشكلات حال حاضر آن بپردازد؛ اما حاصل كار، فیلمی سیاه و تمسخرآمیز از تهران بعد از انقلاب اسلامي است و نيز توهيني است به نهاد روحانيت. مستند با معرفي «مسعود بخشي» -كارگردان اثر- و با نريشن او آغاز ميشود و همين جا ما از طريق صداي او، متوجه ميشويم كه اين فيلم به دلايلي كه بر ما مشخص نيست، نيمهكاره است و گروه حاضر به ادامهي توليد اثر نيستند. كمي بعد البته مشخص ميشود كه اين نيمهكار بودن اثر، ريشه در سانسور آن دارد و در ادامه بارها و بارها به سانسور در طول فیلم اشاره میشود. تا آنجا که متوجه ميشويم فيلمنامهي «تهران انارندارد» پنج سال است كه براي مجوز گرفتن در انتظار تآييد مديران ارشاد است. در نتيجه اعضاي گروه براي پيگيري مجوز راهي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ميشوند. اما ظاهراً در اين وزارتخانه مراسمي در پاسداشت حماسهي هشت سال جنگ تحميلي برپاست. از همين رو، كارمندان وزارتخانه به قول گفتار متن فيلم، مشتاقانه در مراسم حاضر شدهاند. جالب آنكه فيلمساز تعدادي نظامي مرد و زن را كه روي لباسشان پلاكارد «رهسپاريم با ولايت تا شهادت» نقش بسته را به عنوان كارمندان وزارت ارشاد معرفي ميكند. (براي تماشاي ويدئوي اين بخش، بر فايل زير كليك كنيد) فیلم اما واضحترين توهين اين فيلم جايي است كه گوينده از مشاغل تهران قديم نام ميبرد و تصوير هر يك از اين مشاغل هم به نمايش در ميآيد. اما به طرز جالبي، وقتي گوينده به لفظ مردهشور ميرسد، تصوير تعدادي روحاني نمايش داده ميشود! (براي تماشاي ويدئوي اين بخش، بر فايل زير كليك كنيد.) فیلمدر ادامه، بعد از اينكه اين مستند، از دوران «رضاخان» فقط به نشان دادن فعاليتهاي عمراني او و تاسيس راهآهن و سينما و هتل وكافه بسنده ميكند و مفصل به خدمات دكتر مصدق ميپردازد، به دوران حكومت محمدرضا شاه ميرسد. در اين بخش، ابتدا به طور مفصل تصاويري از خيابانهاي پر زرق و برق دوران طاغوت ميبينم و بعد روي تصاويري از كلاسهاي نهضت سوادآموزي عدهاي زن شهرستاني ميشنويم: «هر چه پايتخت گسترش بيشتري مييافت، عدهي بيشتري از شهرستانها و روستاها به تهران هجوم ميآوردند.» بلافاصله بعد از شنيدن اين جمله، تصوير معروف تجمع مردم انقلابي را روي ساختمان نيمهاي كارهاي در خيابان آزادي را ميبينيم تا اين طور القا شود كه انقلابيون از شهرستانها به تهران آمده بودند و سواد كمي هم داشتند. در نهايت گوينده ميگويد: «مردم خشمگين باز هم بيشتر به خيابانها ريختند!» بدين ترتيب فيلمساز با دروغپردازي فراوان اين طور نشان ميدهد كه در حالي كه شاه هر روز كشور را بيشتر گسترش ميداد، مردم عموماً شهرستاني و بيسواد، انقلاب كردند! جالب آنكه با رسيدن به ايام انقلاب، فقط تصاويري از صفهاي طويل نفت و بنزين، سينماهاي آتش گرفته و اوضاع نابسامان شهر را به همراه موسيقيهاي انقلابي ميبينم و ميشنويم. (براي تماشاي ويدئوي اين بخش، بر فايل زير كليك كنيد.) فیلم كمي بعد، به تهران امروز میرسیم و پس از تماشای تصویر زشت و سیاه تهران، با فردي به نام مهندس خاني در آشنا ميشويم كه از مديران شهرداري تهران است و روي ميز كار او تصوير بزرگي از حضرت امام (ره) ديده ميشود. اما كمي بعد، متوجه ميشويم كه اين مدير جوان چگونه به نام كار خير، در واقع به فكر منافع اقتصادي خويش است.در بخشي از اين مستند، وقتي گوينده به عنوان تبعات بعد از زلزله در تهران، به واژههايي همچون وبا، طاعون، جسدهاي متعفن و ... اشاره ميكند، روي هر كدام از اين واژهها تصاويري از مديران فرضي نظام را ميبينيم كه روي ميز آنها، تصاويري از حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري موجود است؟ يا وقتي به بافت فرسوده در تهران اشاره ميگردد، تصويري از يك مسجد فرسوده را ميبينيم. آيا اين اشارات به قدر كافي واضح نيست؟ شاید بد نباشد بدانید که این مستند نیز با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت «محمد آفریده» و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. هفت زن فیلمساز نابینا (محمد شیروانی) (۱۳۸۶): يک مستند ۱۵۰ دقيقهای هفت اپیزودی که هر اپیزود آن را یک فیلمساز زن نابینا زیر نظر «محمد شیروانی» -کارگردان فیلمهای توقیف شده و غیراخلاقی «ناف»، «لرزانندهی چربی» و «۴۴۴ روز»- ساخته است. فارغ از بحث فنی این فیلم که مورد توجه عدهی زیادی قرار گرفت، این مستند از حیث مضمونی هم حواشی فراوانی داشت. از جمله اینکه اپیزود پایانی این مستند که شایعاتی در مورد مضمون غیراخلاقی آن وجود داشت، به درخواست خود کارگردان حذف شد و هیچگاه به نمایش درنیامد. اما با حذف این اپیزود هم مشکل حل نشد؛ چرا که اپيزود آخر يک داستان بيش از حد عاشقانه(!) و با محتوای جنسی را روایت میکرد. ماجرای این اپیزود در مورد ازدواج يک مرد بينا با يک دختر نابيناست. در ادامه بيشتر نماهاي فيلم روي تختخواب و زير نور چراغ خواب ميگذرد و لحظات ديگري هم وجود دارد که به جهت رعایت عفت عمومی، بیان آنها در این متن ممکن نیست. شاید بد نباشد بدانید که این مستند نیز با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت «محمد آفریده» و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. آرایشگر بغداد (مسعود بخشی) (۱۳۸۷): یک فیلم کوتاه ۱۲ دقیقهای محصولی از تیم مستندسازان نزدیک به مرکز گسترش به کارگردانی «مسعود بخشی» و فیلمبرداری «علی محمد قاسمی» (که در بالا به سوابق و آثار او پرداخته شد) با فیلمنامهای که مشترکاً توسط «مسعود بخشی» و «پیمان معادی» نوشته شده است. در خلاصه داستان رسانهای این فیلم کوتاه، مطابق معمول جملاتی مبهم و کلی آمده است: «روایتی از درگیری نیروهای آمریکایی و عراقی و انجام عملیات انتحاری و بمب گذاری توسط نظامیان در عراق» و یا این یکی: «این فیلم کوتاه ماجراي آرايشگري را باز ميگويد كه در عراق تحت اشغال زندگي و كار مي كند. او بايد بهاي سنگيني براي بزرگترين آرزوي زندگياش بپردازد.» اما فیلم عراق پس از اشغال را نشان میدهد که مسلمانان با دریافت پول حاضر به بریدن سر و کشتار هستند و از سوی دیگر فیلم مستهجن هم میبینند. خط اصلی قصه هم مربوط به آرایشگری بغدادی است که عاشق رفتن به امریکاست، ولی درگیر مسائل اشغال عراق میشود. وی در ارتباط با مشتریان همچنان آمریکا را آمال و آرزوی خود میداند و از اسلام روگردان است. شاید بد نباشد بدانید که این فیلم کوتاه هم با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت«محمد آفریده» و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. پرو آخر (رضا حائری) (۱۳۸۷): مستند «پرو آخر» را «رضاحائری» سال ۱۳۸۷ برای مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ساخته است. این مستند دربارهی آقای «ابوالفضل عربپور» معروف به خیاط عرب است که لباس بسیاری از روحانیان صاحب منصب ایران –از جمله حضرت امام خمینی (ره)، شهید بهشتی، امام موسی صدر، مقام معظم رهبری، شهید مطهری و سید محمد خاتمی- را دوخته و خیاط معممان قم است. اما نکتهی جالب آن است که مواجههی این خیاط با جماعت معمم با میزانسن هوشمندانهی کارگردان بستری میشود برای تمسخر روحانیت. از روحانیون چاق گرفته که لباس دوختن برای آنها بسیار سخت است تا روحانیونی که برعکس شعارهایشان لباسهای گرانقیمت میپوشند، روحانیونی که به نماز اول وقت اهمیت چندانی نمیدهند، روحانیونی که به دروغ و برای گرفتن تخفیف به این خیاط میگویند که پول لباسشان را دادهاند در حالی که پولی نپرداختهاند و حتی روحانیون محضری که میخواهند نزد دخترهای جوان مراجعه کننده خوشتیپ به نظر بیایند و .... همین نکات باعث میشود تا «پرو آخر» با وجود موضوع سفارتپسند و تعدد جوایزی که از جشنوارههای خارجی گرفته، توقیف و بایگانی شود. بعدها کارگردان این مستند، در وقایع سال ۸۸ فعالیت زیادی حتی در جشنوارهی برلین از خود نشان میدهد و جز مستندسازانی است که جشنوارهی سینماحقیقت سال ۸۸ را در اعتراض به وضع سیاسی کشور تحریم میکند. شاید بد نباشد بدانید که این مستند نیز با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت «محمد آفریده» و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. الفبای سیاست (محمدرضا اکبری) (۱۳۸۷): «این مستند به نحوی، به اشتراکات دو رئیسجمهور ایران و ونزوئلا و نقد دشمن مشترک آنها (آمریکا- جورجبوش) میپردازد»، «فیلم مستند بلند «الفبای سیاست» دربارهی زندگی و مبارزات سیاسی هوگوچاوز، رئیسجمهور کشور ونزوئلا است» اینها دقیقاً همان جملاتی است که روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی وقت، در تبلیغات رسانهای پیش از اکران این مستند پرهزینه که ساخت آن دو سال وقت برده، اعلام کرده بود. حتی جالب است بدانید که نام نخست این مستند، «هوگو چاوز» بوده است و بعدها به «الفبای سیاست» تغییر کرده است. اما وقتی «الفبای سیاست» که پیش از این نامش از بخش مستند جشنوارهی فجر حذف شده بود، در جشنوارهی سینماحقیقت اکران گردید، تازه مشخص شد در پس این خلاصه داستانهای آنچنانی، چیزی جز تمسخر سیاست خارجی جمهوری اسلامی در رابطه با آمریکا وجود نداشته است و هزینهی دو سال مستندسازی در خارج از ایران از جیب بیتالمال، صرف تمسخر آرمانهای انقلاب اسلانی شده است. شاید بد نباشد بدانید که این مستند نیز با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت «محمد آفریده»و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. خاطره نیآوران (هادی آفریده) (۱۳۸۸): «هادی آفریده» که با «محمد آفریده» نسبت خویشاوندی هم دارد، دو سال قبل از آنکه به اتهام رابطه با بیبیسی بازداشت شود، (اینجا) به مناسبت سی سالگی انقلاب اسلامی مستندی میسازد به نام «خاطرهی نیآوران». مستندی ۳۰ دقیقهای که اگر بنیاد فرح هم میخواست، نمیتوانست چنین مستندی در ستایش دوران پهلوی بسازد. این مستند به تاریخچه و اوضاع فعلی کاخ نیاوران –که نام سابق این محله «نیآوران» بوده است- و چگونگی تصرف این کاخ در زمان انقلاب میپردازد. مستندساز به واضحترین شکل ممکن، میگوید شهبانو فرح و شاهنشاه آریامهر هر چه هنردوست بودند و این کاخ را به انواع هنرهای فاخر ایرانی آراستند، جمهوری اسلامی چونان غارتگری بیرحم، دارایی مادی این کاخ را به نفع بنیاد مستضعفان و بانک مرکزی مصادره کرد و دارایی معنوی و هنری کاخ را نابود نمود. در واقع مستندساز چونان سوزناک به شکسته شدن کاشیهای کاخ یا خراب شدن مجسمههای عریان داخل کاخ میپردازد که گویا از شهبانو مستقیماً سفارش گرفته است تا این مستند را بسازد و آنچنان به مصادرهی جواهرات داخل کاخ به نفع پول ملی در بانک مرکزی و در واقع به نفع مردم واکنش نشان میدهد که گویا این اموال از اساس متعلق به خانوادهی سلطنتی بوده است و آنها در این ماجرا مظلوم واقع شدهاند! در «خاطرهی نیآوران» مستندساز چند راوی را برای بازگوئی خاطراتشان از کاخ برگزیده است که یکی از آنها انقلابی است و در جریان تصرف کاخ حضور داشته است. اما مستندساز به قدری در ساخت مستند جانبدارانه عمل کرده است که همان دقیقهی نخست مستند، با چند نمای ساده سعی میکند این پیرمرد انقلابی را دروغگو و بلهقربانگوی حکومت نشان دهد تا در ادامه، سندیت خاطرات او از اعتبار بیفتد. مستندساز حتی از نشان نماد شست در میان حرفهای این پیرمرد انقلابی هم ابایی ندارد و تا این حد هم نمیتواند ژست بیطرفی بگیرد. سپس از اواسط مستند فرصت به رونمایی از قهرمان مستند میرسد که پیرمردی است که در آن سالها ظرفدار کاخ سلطنتی بوده و هنوز دلبستهی دوران شهبانویی است. حرفهای سوزناک او از وضعیت نامساعد فعلی کاخ با چنان میزانسنهایی همراه شده است که هر دوستدار انقلابی را هم نگران وضعیت کاشیهای قیمتی کاخ نیآوران میکند و به فکر فرو میبرد که چه بر سر میراث ملکهی هنردوست آمده است! جالب آنکه تمام تصاویر آرشیوی که از دوران شاهنشاهی به تصویر کشیده میشود، بازی شهبانو با فرزندانش، بازگویی سوزناک و حقیقتاً تأثیرگذار وداع شاهنشاه آریامهر از اهالی کاخ، تصاویری از خوانندگی گوگوش در جشنهای سلطنتی و کلاً تصاویری چنان نوستالوژیک است که مخاطب را از هر قشر و عقیدهای به فکر فرو میبرد که مشکل مردم در سالهای انقلاب با شاهنشاهی این چنین دوستداشتنی چه بوده است؟! اما فیلمساز در مقام وکیل مدافع دوران شهبانویی در پایان نمیتواند آخرین بخش از توهیننامهی خود را نگوید و ناگفتهای باقی بگذارد. بنابراین او به شعاریترین شکل ممکن، تصاویری از یک مراسم صبحگاهی در یک مدرسهی ابتدایی را به تصویر میکشد که معلم پرورشی به دانشآموزان در حال خمیازه کشیدن و بازی کردن، در مورد دههی فجر با شعاریترین ادبیات ممکن مطالبی را میگوید و در نهایت از بچهها میخواهد که علیه شاه و آمریکا شعار دهند و بچهها در حال خمیازه کشیدن و شوخی با بغلدستی میگویند: «میکشم میکشم آنکه برادرم کشت...» گرچه این مستند از طرف مدیران وقت مرکز گسترش مورد تشویق قرار گرفت و حتی مبلغی به عنوان حسن کار به «آفریده» پرداخته شد، اما در دوران مدیریت بعدی، به سبب همین توهینها، «خاطرهی نیآوران» توقیف شد و به جز نمایش برای برخی سفارتهای خارجی و چند اکران در خانهی سینما، جای دیگری به نمایش درنیامد. دو سال بعد هم، «هادی آفریده» به جرم رابطه با بیبیسی فارسی برای مدتی بازداشت شد. شاید بد نباشد بدانید که این مستند هم با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دورهی مدیریت «محمد آفریده» و قائم مقامش «سید محمدمهدی طباطبائینژاد» ساخته شده است. (اینجا) در ادامه فقط به ذکر خلاصه داستان چند مستند و فیلم کوتاهی که با حمایت «محمد آفریده» در دوران مدیریتش در مرکز گسترش ساخته شده است، اشاره و قضاوت در مورد این خلاصه داستانها را به خود شما واگذار میکنیم: فرشتگان آلوده صورت (۱۳۸۵): این مستند به چند نفر از کساني که صورتشان دچارسوختگي شديد شده ميپردازد. کارخانهداري که داخل ماشينش دچار سانحهی سوختگی شده، خانم سوارکاري که براي نجات اسبش از درون آتش سوخته است، زني که شوهرش به خاطر جنون ناشي ازتزريق زياد مواد او را آتش زده است، دختري که به خاطر رسيدن به دوست پسرش خودسوزي کرده و يک جوان ساده لوح روستايي. اين آدمها همه بعد از حادثه يا از همسرانشان طلاق گرفتهاند يا دست به خودکشي زدهاند. در انتها و بعد از اينکه يک رابطهی عاطفي بين دو نفر از اين افراد آسیبدیده شکل گرفته، همه دور آتشي جمع ميشوند و عکسهاي زمان سلامتيشان را که روي تابلويي نصب شده است، آتش ميزنند. عکس هرسه زن نصب شده روي تابلو و کلاً همه عکسهاي زنها در اين فيلم بدون حجاب است. من بر زمین سنگین شدم (طاهره حسنزاده) (۱۳۸۵): «زنی با چهار بچه در خانواده فقیر که بچه آخرشان هم فلج است دوباره باردار است. او که نمیتواند تحمل کند که بچهی فلج دیگری از او به دنیا بیاید، هر چه تلاش میکند، نمیتواند اجازهی سقط بچه را بگیرد تا اینکه مطلع میشود در فاصلهای دور از روستای آنها یک پزشک حاضر به سقط جنین است. آنها راهی طولانی را تا رسیدن به دکتر و پس از گذر از یک بیابان میگذرانند. دکتر میگوید که تا بچه قلبش به تپش نیافتاده است، سقط جنین قتل نفس حساب نمیشود. اما مسئلهی مهم این است که تا آنها پول این عمل را پیدا کنند، قلب بچه شروع به تپیدن خواهد کرد...» کلمه (طاهره حسنزاده) (۱۳۸۳): «زنی راه طولانی طی میکند تا به کلیسایی میرسد. وقتی وارد میشود پیرمردی به او میگوید که بچه می خواهد و خوابی دیده که پسر بچهای سوار درشکه در حال گذر به او کاغذی میدهد که عکس حضرت مریم (ع) و عیسی(ع) روی آن کشیده شده است. این کاغذ بعد از رفتن درشکه به خاک تبدیل میشود. در روستا زن به پیرزنی بر میخورد که به او میگوید که تو که مسلمانی چرا به جای مسجد و امامزاده به کلیسا میروی؟ زن در جواب میگوید که از حضرت مریم بچه میخواهد و خواب دیده است. دختر با شنیدن صدای ناقوس کلیسا از کنار نهر آبی که پاهایش را در آب گذاشته، به سمت کلیسا میرود و در آنجا همان عکس حضرت مریم و عیسی را میبیند. در رویا میبیند که شب هنگام درد زایمان او را میگیرد و بچهاش به دنیا میآید و خودش می میرد. زمانی که از رویا بیرون میآید، صبح است. او را در حال نگاه کردن به کلیسا هنگام طلوع میبینیم.» (منبع: اینجا) سنگر روبرو (بایرام فضلی): «یک گردان شکستخورده در حال عقب نشینی است. زنی امدادگر در میان کشتهها و مجروهان به دنبال برادرش میگردد. سرباز مردی از او میخواهد که عقبنشینی کند، ولی زن تنها به فکر برادرش است و حین یک انفجار زخمی میشود. سربازی وی را با خود حمل میکند و به سنگری میبرد که فرمانده گردان که یک سروان است، در آن حضور دارد. سروان با ناملایمتی با زن برخورد میکند و مدام او را به تمسخر میگیرد و برادر زن را متهم میکند که فرار کرده است. در حالی که زن میگوید برادرش نمیخواسته آدم بکشد.... از سنگر روبهرو مردی با دستهای بالا گرفته نزدیک میشود. سروان به این اسیر رحم نمیکند و او را میکشد. او برادر این زن است. سرباز دیگر به تلافی سروان را میکشد. سرباز زن و سرباز مرد در صحرا سرگردان میشوند و خسته و تشنه و زخمی از پا میافتند.» (منبع: اینجا) البته این گزارش میتواند به فیلمهای ضد اسلامی غربی اکران شده در جشنوارهی سینماحقیقت در دورهی اول و دوم که آفریده دبیر آن بود، نیز بپردازد و یا عدم ممیزی اخلاقی این فیلمها که حتی تعجب روشنفکران حاضر در جشنواره را نیز در پی داشت. همچنین سرنوشت برخی از فیلمسازان جوانی که با حمایت مرکز گسترش و انجمن سینمای جوان وارد عرصهی فیلمسازی شدند مانند «سعید خوزه» (دورگهی ایرانی آمریکایی که امسال فیلم مستهجن و ضدایرانی «بکارت» را در نوبت اکران امریکا دارد)، «علی زمانی عصمتی» (سازندهی فیلم غیراخلاقی «اوریون» که به صورت غیرقانونی و برای جلب رضایت سفارتهای خارجی ساخته شد)، علی احمدزاده (کارگردان فیلم غیراخلاقی و بدون مجوز «مهمونی کامی») و ... حالا با این توضیحات طولانی و مفصل، فقط جای چند سوال از چند نفر باقی میماند: از حجتالله ایوبی که باید پرسید آیا منظورش از سی سال خدمت یک مدیر انقلابی، این مستندهای غیراخلاقی و ضد ایرانی و توهینآمیز بوده است؟ آیا این همه دلایل کافی نیست برای اینکه اگر «آفریده» و معاونانش محاکمه نمیشنود، لااقل خانهنشین شوند و دیگر در مشاغل دولتی حضور نداشته باشند؟ آیا حجتالله ایوبی این فیلمها و مستندها را دیده است یا آنکه در دوران رایزنی فرهنگی در پاریس، ترجیح میداده فقط با کیارستمی و میرکریمی دیدار کند و برای عزتالله انتظامی بزرگداشت بگیرد؟ و سوال آخر؛ از نهادهای امنیتی؛ آیا وقت ورود برخی نهادهای امنیتی به موضوع دخالتهای «آفریده» در سازمان سینمایی جدید نرسیده است؟ آن هم درست زمانی که شنیده میشود که در حال حاضر نفر تصمیمگیر اصلی چه در حوزهی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و چه در انجمن سینمای جوان، «محمد آفریده» است؟ چرا وقتی یک مستندساز به خاطر پخش مستندش از شبکهی بیبیسی به نهادهای امنیتی احضار میشود، یک مدیر برای چنین پروندهی وحشتناکی نباید پاسخگو باشد؟منبع:رجا