به گزارش "ندای انقلاب"،سردار سرتیپ پاسدار مرتضی صفاری فرمانده دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (علیه السلام) به مناسبت ۱۹ دی ماه، هشتمین سالگرد شهادت سردار شهید "حاج احمد کاظمی"در گفتگو با سایت این شهید والامقام یکی از خاطرات خود درباره شوق شهید کاظمی به شهادت را نقل کرده که به آن اشاره میشود.ضمن تکشر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید یکی از خاطرات اختصاصی خودتان را با شهید کاظمیبفرمائید:یکی از ویژگیهای برادرمون احمد کاظمی عشق به شهادت بود. خب فرماندهان زیادی را ما تجربه کردیم اما ایشان به طور ویژه یعنی هر لحظهاش هر حالتی پیش میآمد میگفت؛ رفقا و برادرای ما که قبلا تو جبهه با هم زیاد کار میکردند شهید شدند و رفتند، ما عقب ماندهایم از دوستانمان.همیشه ابراز ناراحتی میکرد و هر زمان که از ایشان علتش را جویا میشدیم میگفت؛ احساس تنهایی میکنم و معمولا هر جا گوشهای (خلوت) گیر میآورد در فراغ دوستان قدیمیاش اشک میریخت و ازدلتنگی برای یاران شهیدش میگفت.از آخرین ملاقاتهایی که با ایشون داشتید بفرمائید:چند ماه قبل از شهادت ایشان بنده فرمانده نیروی دریایی بودم ،یک پایگاه و ایستگاه دریایی در جزیره کیش داشتیم که وظیفه آن رصد تردد و عبور و مرور کشتیها بود . یک بار که برنامه بازدید از آن سایت را داشتیم ایشان هم به بندرعباس آمده بودند و گفتند که من هم میام تا سری به پایگاههای هوائی خودمان بزنم و اوضاع را بررسی کنم.با یک بالگرد به منطقه رفتیم و تقریبا ظهر بود که به فرودگاه رسیدیم ،ایشان تاکید داشتند که اول نماز رو اقامه کنیم بعد به بازدید سایت برویم. جهت اقامه نماز به مسجد امام حسن (ع) که در طول مسیر بود، رفتیم . بعد از اقامه نماز تعدادی هم از جوانان در مسجد حضور داشتند، در همان صفی که نشسته بود بعد از احوال پرسی به یکی از آنها گفت؛به چه کاری مشغولی ؟ آن جوان گفت: من الان چندین ساله پدرم اینجا بازاریه و من هم اینجا درس میخونم و مدرسه میرم . ظاهرا تحصیلات آن جوان راهنمایی بود، شهید کاظمیبیشتر باهاش صحبت کرد و از اوضاع و احوال آنجا پرسید، آن جوان هم گفت: من دوست دارم بسیجی بشم،جنگ بشه من بروم سوریه و لبنان ( آن زمان هم کم و بیش بحث لبنان مطرح بود ) شهید کاظمیپرسید برای چی؟ گفت : بالاخره یک راهی خداوند گذاشته، ما که همه باید بمیریم، خداوند یک راهی گذاشته آنجا و بهترین راه مرگ شهادته، خب چرا ما عقب بمونیم!وقتی (آن جوان) کلمه شهادت رو گفت، دیدم احمد محکم با دست به سر خودش زد و شروع کرد به گریه کردن،تقریبا به حالت سجده افتاد و شروع کرد هق هق گریه کردن، من یک مقدار تکانش دادم و گفتم ؛حالا که چیزی نشده یک صحبتی این بنده خدا کرد. آن جوان هم تعجب کرد، ما رو هم نمیشناخت،(چون) لباس شخصی هم داشتیم نمیدونست که ایشون کیه .آن جوان به من گفت چی شد؟ گفتم هیچی نگران نباش بعد گفت: من واقعا میگم، من عاشق شهادتم، درسته این فضای کیش فضای خوبی نیست از نظر حجاب، فکر مادیات دنیا و … ولی من احساسم اینه که شهدا رو دوست دارم، رزمندهها رو دوست دارم .بعد من گفتم شما تشریف ببرید تا من ایشان را آروم کنم . احمد چند دقیقهای داشت واقعا هق هق گریه میکرد و بعد ساکت شد و دیدم کلی اشک توی چشماش هست و حالت خاصی به او دست داده بود.بهش گفتم؛ آخه بابا چی شده هر موقع بحث میشه میگی از رفقا عقب موندی و این طوری ناله میکنی؟ گفت : تا حالا من یک سطحی شهادت رو دوست داشتم اما اومدم این جوانی که در یک فضای خیلی خوبی هم نیست و در حال تحصیل هم هست و شغل پدرش هم بازاریه و میتونه صفای دنیایی بکنه اینجوری بگه من عاشق شهادتم و دوست دارم برم،خب من به اندازه این جوان هم شور و عشق و حال ندارم و با این حرارتی که این جوان به من گفت، من احساس کردم که خیلی عقبم، من که سالها در جنگ بودم و مسئولیتهای مختلف هم داشتم چرا من به این فیض نرسیدم ولی این که نه جنگ رو دیده، نه توی جبهه بوده اینقدر داره با این حال صحبت میکنه پس من خیلی وضعم خراب بوده تا حالا .حالت ویژه ای به احمد دست داده بود که چرا یک بچه بسیجی اینطوری عنوان میکند که من دوست دارم شهید بشم و بروم آنجا و راه شهدا را ادامه بدهم .من هم خودم تعجب کردم، تو فکر رفتم و گفتم خدایا این جوان در این فضای جزیره کیش چطور این تحول درش ایجاد شده مثلا برای این جوان که جنگ هم ندیده جبهه هم ندیده و شاید کلا چهار تا کتاب خونده و نهایتا فیلمهایی در این زمینه دیده از شهدا، اینقدر اثر گذاشته یعنی خون شهدا جاویده.بعد از این واقعه این حرارت شهادت طلبی برادرمان کاظمیبیشتر شد .میخواستم این نکته را هم بگم در خصوص صحبتی که حضرت آقا در خصوص جوانان امروز دارند که میفرمایند: جوانان امروز هم شور دارند هم شعور و کمتر از جوانان دوره اول انقلاب و جنگ نیستند و ما مطمئن هستیم که جوانان امروز ما اگر صحنه تهدید جدی شود جوانان بیشتری نسبت به زمان جنگ وارد میدان میشوند. الان شما ببینید خانواده ای وجود ندارد که از بستگانشان شهید و یا جانباز نشده باشند. شاید جوانهای امروز ما از نظر ظاهر و مو و بعضی از تقلیدهای غربی داشته باشند اما دلشان و وجودشان با انقلاب و اسلام و ولایت است و این خیلی مهم است و ما باید امیدوار باشیم که جوانان امروز ما مطمئنا راه شهدا رو محکم ادامه میدهند و هیچ شکی ندارم . ملت ما باید به داشتن همچین جوانهایی افتخار کند، دشمن ما این روحیه شهادت طلبی را فهمیده است و برای همین است که تا کنون نتوانسته است حملات و تهدیدات نظامیاش را عملیاتی بکند.در آخر توصیه ای هم برای کسانی که در فضای مجازی وارد صحنه نبرد با دشمن میشوند بفرمائید:به نظربنده در شرایطی که حضرت آقا فرموده اند؛ جنگ نرم شروع شده است و دانشجویان افسران جوان در جبهه مقابله با جنگ نرم هستند و اساتید آنها به عنوان فرماندهان ، همین ایجاد سایت و یا شبکههای اجتماعی که الان دشمن به شدت فراوان در حال کار کردن هست، خیلی مهم است ،روحیات و حرکات و آمادگی رزم و نظامیو جنگی به جای خود ، اما دشمن گزینه جنگ نظامیدر اولویت آخرش هست. الان بوسیله جنگ نرم همه اقدامها را دارد انجام میدهد و جنگ روانی که به راه انداخته است نتیجه آن است و بالاخره برای مقابله با این مدل نیازبه سایتهای مختلف و ایجاد فرهنگ جهاد و شهادت و فرهنگ مقابله با دشمن و خصوصا دشمن شناسی است که این شیوههای جنگ را باید بدل زد و مشابه آن راه کار پیدا کرد و خنثی کرد. الان شما با ایجاد این سایت در این جنگ و میدان رویارویی با نبرد نرم دشمن وارد شدهاید و انشاالله این وسعت پیدا کند و شما بتوانید این نوع تهدیدات رو با همت و استعدادهایی که دارید برتری پیدا کنید و آنها را خنثی کنید و قطعا خداوند متعال هم کمک خواهد و همیشه باید دعا کنیم که عاقبت بخیری شهادت در راه اسلام باشد و انشاالله همه این توفیق رو پیدا کنیم که مرگ ما نهایتش شهادت در راه خداوند و اسلام عزیز باشد .انتهای پیام /