Quantcast
Channel: پایگاه خبری ندای انقلاب - پربيننده ترين عناوين :: rss_full_edition
Viewing all articles
Browse latest Browse all 4543

من نان امام زمان را نمی‌خورم که حلیم مشهدی عباس را هم بزنم!

$
0
0
به گزارش "ندای انقلاب"، دفاع مقدس، تجلی رشادت قشرهای گوناگون مردم بود؛ طلبه، دانشجو و بازاری و پیر و جوان و زن و مرد. همه برای دفاع از مرزهای ایران اسلامی آماده بودند و نتیجه نیز چیزی جز عقب‌نشینی و شکست دشمن متجاوز نبود. یکی از قشرهایی که با حضور در عرصه دفاع، نمادی شد از مجاهدت و استواری در دفاع از ایران، روحانیت بود. کم نبودند روحانیونی که در کنار نقش‌آفرینی فرهنگی، فکری و انگیزشی، خود در عمل لباس رزم پوشیدند و به درجه رفیع شهادت رسیدند. یکی از برجسته‌ترین چهره‌ها در میان شهدای روحانی طی هشت سال دفاع مقدس، شهید آیت‌الله مهدی شاه آبادی بود؛ یکی از شاگردان برجسته امام خمینی (ره) و فرزند آیت الله العظمی شاه آبادی که خود از جمله استادان امام راحل بود. شهید آیت الله شاه آبادی، ششم اردیبهشت ۶۳ در پنجاه و چهار سالگی در منطقه عملیاتی مجنون در حالی که در کسوت نماینده مردم در مجلس مشغول بازدید از خط مقدم بود، به شهادت رسید. کارنامه سیاسی و علمی این شهید، نشان از برجستگی‌های فراوانی دارد که می‌تواند‌، الگویی برای دوران امروز مطرح شود. زندگی‌نامه شهید در سال ۱۳۰۹ ﻫ. ش در اوج اختناق سنگین و شیطانی رضاخان، در خانه بزرگمردی که از استوانه‌های عرفان و سیاست بود و در دامان مادری عالم و با معرفت، فرزندی متولد شد که او را مهدی نامیدند. مهدی چهار سال داشت که به منظور فراگیری قرآن مجید وارد مکتب‌خانه شد و پس از دو سال، از فراگیری قرآن فارغ و راهی دبستان «توفیق» شد. او به موجب استعداد درخشانی که داشت، وقتی از مدرسه به خانه برمی‌گشت، پس از استراحت کوتاهی نزد پدر بزرگوارش آیت حق، ‌شاه آبادی رفته، ‌به فراگیری علوم دینی مشغول می‌شد. آنگاه که مهدی چهاردهمین بهار عمر خود را می‌گذراند، ‌وارد مدرسه علمیه «مروی» شد. سال ۱۳۲۷ ﻫ. ش برای مهدی سالی سرنوشت ساز بود؛ او در یکی از عیدهای مذهبی در مجلسی با شکوه، افتخار پوشیدن لباس مقدس روحانیت را یافت. هرچند سال ۱۳۲۷ ش‌ برای مهدی سالی غرور‌آفرین بود، رخدادهای تلخ همیشه پیشاپیش مردان خدا می‌رود تا آن‌ها را در کوره‌های سختی آبدیده سازد. هنوز بیش از یک سال از طلبه شدن مهدی نگذشته بود که در سال ۱۳۲۸ ش‌، بهترین معلم و یاور خود را از دست داد. در این سال آیت الله شاه آبادی به سوی خداوند پر کشید. شیخ مهدی پس ازگذشت دو سال از فوت پدر، راهی شهر مقدس قم شد. او یک سال در قم اقامت کرد و سپس برای گذراندن دوره دبیرستان دوباره به تهران برگشت و در چهار ده ماه دوره دبیرستان را با موفقیت به پایان رساند. او در سال ۱۳۳۲ ﻫ. ش و بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد برای نخستین بار دستگیر و زندانی ‌و‌ پس از مدت کوتاهی آزاد شد. در مهر ماه‌‌ همان سال دوباره راهی قم شد و به تحصیل در حوزه علمیه ادامه داد. او رسائل را از آیت الله مشکینی و مکاسب را از آیت الله ستوده و کفایةالاصول را از آیت الله مجتهدی آموخت. در ۲۵ سالگی دوره سطح به پایان رسید و در کلاس درس خارج فقه و اصول نشست. اساتید او در درس خارج، حضرت امام (قده) و آیات عظام بروجردی، گلپایگانی و اراکی بودند. شیخ مهدی در درس‌های حوزه پشتکار عجیبی داشت و بسیار پیش می‌آمد که او تمام شب را به مطالعه مشغول بود و بعضی از شب‌ها استراحت او بیش از چهار ساعت نبود. خود او در این زمینه می‌گوید: ‌«با مختصر غذایی در ماه مبارک رمضان افطار می‌کردم و به مطالعه می‌نشستم و هنوز جابه‌جا نشده بودم که صدا می‌زدند و می‌گفتند، دیر شده و نزدیک اذان است. به سرعت چیزی می‌خوردم و به نماز مشغول می‌شدم. در ‌چند سال متمادی در ایام تحصیل اتفاق نیفتاد که در شبانه روز بیش از چهار ساعت بخوابم؛ حتی پنج دقیقه هم نشد»! مبارزه ‌علیه رژیم طاغوت شب عاشورا مسجد روستای گیلان آکنده از جمعیت عزادار بود و سخنران جوانی برای آن‌ها سخنرانی می‌کرد. پیش از این چند بار به او تذکر داده بودند که باید در منبر برای جناب اعلی حضرت! شاهنشاه «عاری از مهر» دعا کند، اما او بدون توجه به آن دستور‌ها، هیچ‌گاه برای شاه دعا نکرده بود. ناگهان صدای چکمه‌هایی، چشم‌ها را متوجه درب مسجد کرد. رئیس پاسگاه به همراه چند تن از ژاندارم‌ها وارد مسجد شدند و مستقیم‌‌ به طرف منبر رفتند، ولی سخنران بی‌توجه به آن‌ها به سخنرانی خود ادامه داد. رئیس پاسگاه، وقتی به منبر رسید، با پرخاشگری سخن روحانی را قطع کرد و او را از منبر پایین کشید و به طرف پاسگاه برد. عده زیادی از مردم همراه آن‌ها به راه افتادند تا ببینند رئیس پاسگاه با روحانی‌شان چه می‌کند. در پاسگاه، رئیس رو به روحانی کرد و گفت: با آنکه چند بار به شما تذکر داده‌ایم، چرا به شخص اول مملکت جناب شاهنشاه دعا نمی‌کنید و از او تعریف نمی‌کنید! روحانی آزاده حجت الاسلام شیخ مهدی شاه آبادی با صدای بلند در جمع مردم و افراد پاسگاه جواب داد: «من نان امام زمان را نمی‌خورم که حلیم مشهدی عباس را هم بزنم!» فرمانده پاسگاه از این همه شجاعت و این جواب دندان شکن غرق در حیرت شد. جالب‌تر اینکه وقتی همسر فرمانده این پاسگاه از قضیه مطلع شد، مدت‌ها با شوهرش قطع رابطه کرد. بی‌پروایی این روحانی آزاده در برخورد با طاغوت از او چهره‌ای مقاوم و سازش ناپذیر ترسیم کرده بود. در سال ۱۳۵۰ شمسی پس از حدود ۲۱ سال اقامت در قم به تهران آمد و پس از مدتی اهالی روستای رستم آباد شمیران از ایشان دعوت کردند تا امامت جماعت مسجد آنان را قبول کند. ایشان هم با توجه به نیاز منطقه و برای جذب جوانان محل و تشکل آنان در قالب جلسات مذهبی، این مسئولیت را پذیرفت. از فعالیت‌های ایشان در رستم آباد، می‌توان به جلسات «تفسیر قرآن» اشاره کرد. در این مجالس، که بیشتر آنان را افراد تحصیل کرده و متدین تشکیل می‌دادند و همه هفته در شب‌های جمعه تشکیل می‌شد، موضوع بحث، تحقیق گروهی در زمینه آیات قرآن بود. در این مجالس نخست حجت الاسلام شاه آبادی نتیجه تحقیقات و مطالعات هر یک از افراد جلسه را می‌شنید و در پایان، خود به نتیجه‌گیری و جمع بندی می‌پرداخت. سجده آخر آخرین سنگر حجت‌الاسلام شاه آبادی، نمایندگی دوره دوم مجلس بود که مردم تهران به پاس خدمات صادقانه‌اش با اکثریت آرا در مرحله اول و با حدود یک میلیون و دویست هزار رأی او را به مجلس شورای اسلامی فرستاد. اما تأکیدهای مکرر امام نسبت به رفتن روحانیون به جبهه‌ها از یک طرف و عشق ‌وصف ناشدنی خود او به رزمندگان کفر‌ستیز اسلام او را وا‌می‌داشت که با به دست آوردن کمترین فرصتی، راهی جبهه‌ها شود. او حتی حاضر نبود روزهای تعطیل مجلس را ‌استراحت کند و اگر تنها دو روز هم تعطیل بود، راهی جبهه‌ها می‌شد و آن دو روز را کنار رزمندگان می‌گذراند. او در آخرین سفر به جبهه‌ها، در روز چهارشنبه پنجم اردیبهشت راهی جزایر مجنون شد. در جبهه، رزمندگان برای بوسیدن دستش هجوم آوردند، اما او خودداری کرده، می‌گفت: اگر رزمندگان سر ناقابل ما را بخواهند تقدیمشان می‌کنم و این سر در مقابل آن‌ها ارزش ندارد. آنگاه که روز پنجشنبه ششم اردیبهشت نماز ظهر و عصر را در جمع رزمندگان اقامه کرد، بعد از نماز، ‌ سر به سجده نهاد و با روحانیت تمام به پیشگاه خداوند عرضه داشت (الهم انی اسئلک ان تجعل وفاتی قتلاً فی سبیلک تحت رایة نبیک و ولیک مع اولیائک...) و چه زود خداوند تقاضای او را اجابت کرد. پس از نماز به بازدید خود از جزایر مجنون ادامه داد. هواپیمایی روز قبل با آتش رزمندگان قهرمان سقوط کرده بود که در ا‌دامه، از ‌آن هم بازدید کررد. آن شب، جمعه بود و چون قرار بود دعای کمیل برگزار شود، ‌ایشان می‌خواست به طرف «مقر» برگردد. ناگهان صدای انفجار خمپاره‌ای همه چیز را عوض کرد و لحظه‌ای بعد ندای منادی آسمان برخاست که به شیخ نستوده می‌گفت: ‌ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی. فرشتگان بال‌های خود را گشوده بودند تا در شب شهادت امام کاظم (ع) شاهد معراجی دیگر باشند و روح شهیدی را به کاروان حسینیان ملحق کنند. خورشید خون گرفته بود و سعی می‌کرد هر چه زود‌تر خود را در افق پنهان کند تا شاهد آن لحظه دردناک نباشد. گویی خورشید نیز در خون تپیده بود. پیکر مطهر این شهید عزیز به تهران منتقل ‌و از مجلس شورای اسلامی به طرف بهشت زهرا تشییع شد و در کنار دیگر شاهدان گلگون کفن آرمید. پیام حضرت امام (ره) در شهادت شهید شاه آبادی بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون با کمال تأسف و تأثر شهادت استادزاده محترم جناب حجت‌الاسلام آقای شیخ مهدی شاه آبادی را به پیشگاه معظم حضرت بقیةالله ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ تبریک و تسلیت عرض می‌کنم. مبارک باد بر آن حضرت چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز که با شهادت افتخار آمیز خود ملت عظیم الشأن ایران، به ویژه روحانیت عالیقدر را سرافراز می‌نماید. این شهید عزیز، علاوه بر آنکه خود مجاهدی شریف و خدمتگزاری مخلص برای اسلام بود و در همین راه به لقاءالله پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانی به اینجانب داشت که با دست و زبان از عهده شکرش برنمی‌آیم. از خداوند متعال برای این شهید سعید و سایر شهدای در راه اسلام، رحمت در جوار خود و برای فامیل معظم و حضرات آقازادگان محترم شاه آبادی دامت افاضاتهم صبر و اجر عظیم خواستارم. روح الله الموسوی الخمینی منبع: تابناک انتهای پیام/

Viewing all articles
Browse latest Browse all 4543

Trending Articles