به گزارش ندای انقلاب، در دوران روم باستان اشراف، سیاستمداران شاهزادگان با تفرعن و تبختر بردگان را به بند میکشیدند و آنان را در استادیوم های رومی در مقابل هم قرار میدادند و از کشته شدن بردگان لذت جانانه میبردند. تالیفی خاص از سبعيت ماقبل رنسانسی، از میزانسن تحقیر شدن بردگان در استادیومهای گلادیاتوری ، حظ و لذت لذیذی از جایگاه بلند مرتبهاشان میبردند. این تفرعن توام با سبعیت، خاص روحیه اشراف گری ماقبل رنسانسی است که در تاریخ بروز و ظهور متفاوتی دارد. تصور کنید که در سینما نیز تفکر شاهزادگان رومی بدل به یک فرم و یک میزانسن سینمایی شده است. سالهاست در سینمای ایران برخی نخبهگان، نخبهنماها و آنان که توفیقی حتی ظاهری در عرصه هنر یافتهاند با بهرهبری از میزانسن تفرعن آمیخته به سبعیت، از گرفتن نماییکه موجودیت و هویت توفیق نیافتهها را به چالش بکشد حظ و بهره ای و عجیب میبرند. این میزانسن رومی سالهاست در مدل های مختلف در سینمای ایران رایج است. به همین دلیل سینمایی داشته و داریم که از نمایش فقر روستایی، کجی شهری، میان مایهگی توده حظ میبرد و این برآمده از میزانسن تحقیر را با جشنوارههای گلادیاتوری به سبک رومی تقسیم می کند تا با تصور میانمایگی جهان سومی و برده نمایی با آن سبک و سیاق خاص رومی حظی فراوان منحطی ببرند. دیدگاه سرکار خانمها پگاه آهنگرانی و درنا مدنی در ساخت مستند «مردان ارباب جمشید» همانگونه است که در سطور پیشین توصیف شد. مستند ارباب جمشید درباره جمعی از هنروران سینماست که سالهاست در خیابانی به همین نام گردهم میآیند و آرزویشان این است که ستاره سینما شوند و حتی کمتر از آن به اندازه یک سکانس در فیلمی سینمایی حضور پیدا کنند. مولفان از همان ابتدای مستند با گردآوری افرادی مثل حسن نوروزی وفا، احمد یاوری شاد، غضنفر راوندی، فتح اله بابازاده (رینگو) غلام میرزایی(ژاپنی)، محمد ذولفقاری( لالی) شمس الدین دولتشاهی( چیچو)، جلیل ملک زاده در هر برداشت، میزانسنی لبریز از تفرعن و تبختر طراحی کردهاند. تقریبا ۴۰ دقیقه سعی میکنند هنرورانی که روزگاری عنوان سیاهی لشگر به آنان اطلاق میشد را در مقابل دوربین تحقیر کنند. هنرورانی که مدت های طولانی حس علاقه مندی و آزمندی نیکویی نسبت به هنر هفتم داشتند و هیچگاه توفیقی در عرصه سینما نداشتند. حالا شاهزادگانی همچون آهنگرانی و مدنی سعی دارند زیست این قشر توفیق نیافته را در استادیومی رومی به نمایش بگذارند و از قربانی شدن جمعی ۴۰ ساله آنان بهره سیاستمدارانهای ببرند. محتوا و فحوای اثر شبیه مستند آبدارچی حمید جبلی است که زیست حاشیهای احمد یاوری شاد را حقیرانه به تصویر میکشد. همین نگاه نه چندان متکثر و محفلی و نوعی قشری نگریستن روشنفکرانه است که مایه جدایی ۱۰۰ ساله مردم از روشنفکران شده است. با این توصیف که خانم آهنگرانی خیلی مدعی مردمی بودن دارند اما نمیدانند «از مردم» با تدارک میزانسن تحقیر، نمیتوان «برای مردم» بود.مستقل از هر قضاوت سیاسی و ایدئولوژیک خانم آهنگرانی شاهزاده ای در عالم سینما هستند که به واسطه شاهزادگی توفیقات فراوانی در عرصه بازیگری کسب کردهاند. در مقام بازیگر شاید خیلی مردمی به نظر برسند اما وقتی او را در مقام مستند ساز روشن اندیش اندیشمند تحلیل میکنیم، چیزی از ایشان ساطع نمیشود جز ضد مردمی بودن. نمیشود توده حسرت زده و آرزومند را دستمایهای کرد و با تفرعن سخیف و اگزوتیک نمایش داد. شاهزاده آهنگرانی با نمای دیدگاه ( POV ) خاصی از عرش، درماندگی آدمهای در فرش مانده را تصویر میکند. ایشان در مقام بازیگر هر آورده و توفیقی نیز کسب کردهاند بَند است به شاهزادگی سینمایی ایشان و انشاالله توفیقشان چنان در عرصه بازیگری افزون شود که مجال مستند سازی به این سیاق را نداشته باشند! چرا که در مستند اخیرشان همچنان میزانسن تحقیر را مثل اثر قبلی رها نمی کنند. حتی نمایی دلچسب در این گنجانده نشده که این تصور را ایجاد کند که سازنده لحظه ای با سیاهی لشگرهای سینما در پیوندی سینمایی هم آوایی کند یا لحظه ای را فراهم آورد که مخاطب با این توده آرزومند ارباب جمشید نشین سمپات شود. مخاطب از ابتدا تا انتها به بازی سینمایی و فیلمسازی ابتکاری آنان میخندد در با میزانسن طراحی شده شاهزاده خانم، حقارت را در قاب کشف می کند نه آرزوهای انسانی آنان را. مهدی هاشمی در افتتاحیه جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۹۲ چیچو و غلام ژاپنی و محمد ذوالفقاری (لالی) را روی سن آورد تا با نگاهی انسانی، این حاشیه نشینان سینما را به اهالی سینما یادآوری کنند، بلکه آز و آرزوی آنان توسط شاهزادگانی همچون خانم آهنگرانی برآورده شود. با دیدن مستند «مردان ارباب جشمید» نه تنها این آرزو برآورده نشده بلکه بازی گلادیاتوری شاهزاده خانم موجب تحقیر افرادی شده که حسرتشان، غم را در چهره آدمی می نشاند. میزانسن تحقیر خانم آهنگرانی در این اثر طوری طراحی شده که مخاطب به حسرت حاشیه نشینان سینما دائما میخندد. این خنده در سالن سینما مصداق همان عاج نشینی رومی است که اشراف، سیاستمداران و شاهزادگان از قربانی شدن بردگان حظ میبردند. نگاه پگاه آهنگرانی با دیدگاه شرافتمند شاهد احمد لو در مستند «سیاهی لشکر؛ زندگی در لانگشات» ۱۸۰ درجه تفاوت دارد. نگاه شاهد احمدلو نسبت به هنروران سینما عامدانه لبریز از احترام است و میزانسن های خانم آهنگرانی در حقیرانهترین شکل ممکن تحقیر آمیز. مستند قبلی خانم آهنگرانی با غلظت خیلی زیادی موید همین نگاه است. در نریشن مستند « ده نمکی ها»، ساخته خانم آهنگرانی، ایشان جمله را ادا میکند که می توان نگاه تحقیر آمیز ایشان را به روشنی کشف کرد. او در این مستندی که در مورد ده نمکی و اخراجیها ساخته است می گوید: «فیلم را ده پانزده مرتبه با مردم دیدم، خوش بودند، می خندیدند، بعضی وقت ها مردم دست هم می زدند . البته بعضی وقتها خودم اصلا خنده ام نمیگرفت، خوشحالم هم نشدم، بیشتر معذب شدم ، چون یک جوری احساس می کردم با مردم فاصله دارم.» جمله با "مردم فاصله دارم" اساسا شالوده و تفکر خانم آهنگرانی را نشان می دهد.در این مجال قصد دارم توصیفی از شالوده فکری آلوده خانم آهنگرانی را توصیف کنم. اساسا نگارنده هر دیدگاه ضد مردمی را آلوده میدانم. ایشان چون در مقطع زمانی خاصی مدعی تسلط به علم سیاست هم بودند باید یک نکته را برای ایشان روشن کنم. اساس مردم و همان تودهای که شما در دو اثر اخیرتان در صدد تحقیرشان هستید از من و شما قطب عالم امکان ترند. واقعا دوره ای که قلمداران و سینماگران پیشرو بودند، گذشته است. مردم آنچنان در زندگی دیجیتالی امروز چنان غرق در مدرنیتهاند که هیچ اندیشمند و روشنفکری نمی تواند خود را پیشرو تر از آنان بداند. پس حساب و کتاب و منظور این یادداشت تمام است. یکی از مستندهای خانم آهنگرانی در مورد غزاله علیزاده است که انصافا مستند بسیار دقیق و زیبایی است. اما در میزانسن آن مستند «غزاله علیزاده» یک غزال منحصر به فرد حوزه فرهنگ توصیف شده که واقعا این دیدگاه کاملا اغراق آمیز و اگزجره است. همین مستند که انصافا هم خیلی خوب ساخته شده دیدگاه فاصله دار و ضد مردمی خانم آهنگرانی را هویدا می کند. فیلم پایان غم انگیزی با تمرکز روی شخصیت ممد لالی دارد، مخاطبان همچنان می خندند اما حال و احوال ممدلالی آیا خنده دار است، حتی موسیقی عاشقانه پایانی هم از غلظت ضد مردمی بودن اثر نمیکاهد! اما نکته آخر این است که امروز با داشتن دوربین در میانه شانهها و قلم در دستان، نمی توان ادعای منحصر به فرد بودن کرد. کمی کنکاش می تواند موجب تقلیل چنین دیدگاهی شود. به امید اینکه مولفان «مردان خیابان ارباب جمشید» در اثر بعدی خود این دیدگاه ضد مردمی را تعدیل کند.منبع : مشرق