به گزارش ندای انقلاب، این روزها که منتهی به ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی است بهترین زمان برای واکاوی تاریخ رژیم ستمشاهی است، دورانی که با تدبیر زیاد باید به آن نگریست و زوایای مختلف آن را برای نسل جوان شکافت تا نقاط تاریک آن روشن شود.یکی از شعارهایی که آن روزگار محمدرضا پهلوی در بوق و کرنا کرد؛ «عبور از دروازههای بزرگ تمدن» بود، عبوری که هیچ گاه محقق که نشد، بدنه جامعه نیز آن را با گوشت و پوست و استخوان خود درک نکردند، تمدنی که هیچ وقت تعریف جامعی از آن بیان نگردید.حال با گذشت بیش از چهار دهه از آن زمان در نظر داریم زوایای مختلف این ماجرا را واکاوی کنیم، به همین دلیل بهسراغ جواد منصوری؛ پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و از جمله زندانیان سیاسی دوره پهلوی رفتیم و با او به گفتگو نشستیم.* قبل از پرداختن به بحث اصلی مقداری در این زمینه صحبت شود که در زمان رضاشاه، وعده داده شده بود که "باید کاری کنیم که از تمدن دور نشویم". تمدن مورد نظر پهلوی اول یا دوم چه ویژگیهایی دارد که آنها بهدنبال پیدا کردن آن یا دور نشدن از آن و یا عبور از دروازههای تمدن بزرگ بودند؟امپراطوری بریتانیای کبیر تسلط بر ایران را بهعنوان یکی از مهمترین سیاستها و برنامههای بلندمدت استعماری خود در آسیا و آفریقا میدانست، لذا از دوره قاجار سرمایهگذاری بسیار سنگینی کرد که این کار به اجرا درآید. بحث همکاری با روسیه را میبینیم در دوره قاجار بهنوعی غیرمستقیم انجام میشود و حتی بحث تجزیه ایران و تسلط کامل بر ایران طوری که به هر حال بعد از جنگ جهانی اول و مسئله وقوع انقلاب روسیه فرصت مناسبی پیش میآید که سلطنت پهلوی در ایران مستقر شود.یعنی یک دولت کاملاً وابسته به انگلیس و بهعبارت دیگر، ایران در اختیار انگلیس قرار میگیرد و حاکم انگلیسی در لباس ایرانی بر ایران مستقر میشود. از پشتپرده بهائیها و فراماسونرها از روز اول تا آخر حکومت پهلوی، ایران را اداره کردند. برای اینکه این تسلط ابدی شود قطعاً میبایست فرهنگ این کشور تغییر یابد، قطعاً میبایست این کشور از لحاظ فرهنگی بهپیوست امپراطوری انگلیس در میآمد.برنامهها را شروع کردند و نهایت اینکه با یک مانع بسیار بزرگ روبهرو شدند که آن مکتب تشیع و مرجعیت شیعه بود که در هیچ یک از مستعمرات خود با این مانع روبهرو نشدند، لذا به آن اهدافی و با آن شکلی که میخواستند در ایران موفق نشدند، در سال ۱۳۲۰ خودشان رضاخان را از سلطنت پائین کشیدند و تبعیدش کردند و پسرش را که آن هم بهطور کامل در اختیارشان بود به سلطنت رساندند، فرایندی را تا پیروزی انقلاب طی کردند. در طول این مسیر اسلامزدایی بهعنوان مهمترین سیاست دولت پهلوی از ابتدا تا انتها بود.* دلیلش چه بود؟بهدلیل اینکه تا زمانی که در این مملکت مسلمان و بهخصوص متعصب از فرهنگ شیعه وجود داشته باشد، زیر بار سلطه دائمی یک قدرت نمیرود، این مسئلهای است که امروز همه به آن اعتراف دارند، بنابراین حتی آمریکاییها اولین کاری که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انجام دادند، برنامهریزی همهجانبه برای تغییر هویت فرهنگی جامعه ایران است که داستان طولانی دارد. تقریباً چند روز بعد از کودتای ۲۸ مرداد پنج افسر متخصص کار فرهنگی از سازمان سیا وارد ایران میشوند و در ۱۲ رشته کار فرهنگی خود را با بودجهای بدون محدودیت شروع میکنند.به همین دلیل است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رئیس سازمان CIA در آن زمان میگوید: «آنچه در ایران میگذرد نهتنها یک واقعه مهم و فوقالعاده است بلکه واقعهای عجیب و باورنکردنی است زیرا ما ایران را بهگونهای ساخته بودیم که قرار بود برای همیشه در ایران باشیم».کاملاً مشخص میشود که قرار بود در ایران یک نظام سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کاملاً ادغامشده در نظام غربی به وجود آید و به این ترتیب بهتعبیری ایالت ۵۲ آمریکا در اینجا شکل گیرد، حتی تهران مرکز کل سیاست خاورمیانهای آمریکا بود.سفیر آمریکا در تهران، سفیر آمریکا در کل خاورمیانه بود که بههمراه اسرائیل کل این منطقه را اداره میکردند، بنابراین تمام آنچه برای تحقق این برنامه لازم بود تدارک دیده شد. در این راستا باستانگرایی از دوره رضاشاه بسیار مورد توجه قرار گرفت. کار زیادی روی این شد تا این که به سال ۱۳۵۰ میرسد و جریان جشنهای ۱۵۰۰ ساله میرسد و به سال ۵۴ میرسد که تغییر تاریخ هجری شمسی به سلطنتی است و سخنان رسمی شاه در کنگره آمریکا که "ما تصمیم گرفتهایم که در کنار شما باشیم و با فرهنگ و تمدن شما زندگی کنیم".بنابراین بحث تمدن بزرگ یعنی نه تمدن ایرانی، نه تمدن ملی و حتی نه تمدن ایران باستان بلکه آنچه محمدرضا از تمدن مطرح کرد منظورش پیاده کردن ارزشها و فرهنگ و تمدن غربی در ایران بود. لذا نظام آموزشی، نظام رسانهای، نظام اقتصادی، نظام سیاسی کشور کاملاً رنگ غربی گرفت و حتی دانشگاه هاروارد در ایران شعبهای زد برای تربیت مدیرانی که کشور را بهسبک آمریکایی اداره کنند.* این چه سالی است؟ در سال ۵۲ شروع میشود و در سال ۵۷ بهدلیل شرایط انقلاب تعطیل شد، همانجایی است که الآن دانشگاه امام صادق(ع) برقرار است، شعبهای از دانشگاه هاروارد برای تربیت مدیران ایران بود تا زحمت نکشند به آمریکا برای تربیت بروند. استاد آمریکایی را به ایران آوردند که بهطور کامل ایران را آمریکایی کنند.* این بحث باستانگرایی از زمان رضا پهلوی که به آن اشاره کردید، الآن در ۳۸ساله انقلاب این اندازه بحث باستانگرایی میکنند که شاه با افتخار نام میبرد "۲۵۰۰ سال سلطنت است و این کار را انجام دادیم و ما تمدن بزرگی بودیم". اما در اصل و در ذات مطرح کردن این تمدن نه تمدن باستانی با آن فرهنگ پرسابقه ایرانی بلکه تبعیت گرفتن از فرهنگ غرب است. مقداری برای مخاطب این مطلب را باز کنید که این دو تناقض چگونه در اعمال و رفتار اینها به وجود میآید؟اولاً تمدن ایران قبل از اسلام نسبت به تمدن اسلامی ــ ایرانی بعد از اسلام قابل مقایسه نیست. بهاعتراف تمام کسانی که یک آگاهی معمول از تاریخ دارند، تمدن اسلامی ــ ایرانی بعد از ورود اسلام به ایران بسیار قدرتمندتر و گستردهتر و تأثیرگذارتر از تمدن ایران قبل از اسلام بوده است.بهقول گوستاو لوبون چیزی در مورد قبل از اسلام در ایران جز سلطنت و کاخ و اینها نمیبینیم ولی بعد از اسلام است که این وضعیت را در ایران میبینیم. تمدن اسلام که برای گوستاو لوبون تحت عنوان تمدن اسلام و عرب است، مفصل درباره تمدن ایرانی صحبت میشود، اصلاً اذعان دارد که تمدن اسلامی بدون ایرانی معنا ندارد.نکته دیگر این که طبعاً غرب به هیچ عنوان این تمدن ایرانی ــ اسلامی را نمیپذیرد و دلایل هم روشن است. بنابراین باید تنها تکیه به قبل از اسلام داشته باشد. در واقع هدف غرب از طرح مسئله تمدن یک نوع موجه کردن و معتبر کردن خاندان پهلوی و رژیم سلطنتی بوده وگرنه نه اینها تمدنساز بودند و نه تمدن اسلامی که در اینجا بود بیاعتبار بوده است و نمیتوانستند از آن صرفنظر کنند، این مسئلهای است که خودشان هم میدانستند و روشن است.از طرف دیگر این که بعد از سال ۵۰ درآمدهای ایران از نفت بهسرعت افزایش مییابد بهطوری که در سال ۵۲ حدوداً درآمد نفت ما ۴ برابر سال ۵۰ میشود، تحت تأثیر بحث تحریم نفتی اعراب و بحث سرعت توسعه در غرب قیمت نفت بالا میرود. اروپا و آمریکا برای اینکه پول نفت ایران را دوباره به غرب بازگردانند اینجا یکسری برنامهها درست کردند و در این برنامهها این پولها را دوباره بازگرداندند، همانند انواع و اقسام مراکز تفریحی و مراکز عیاشی و ... بود.* سبک زندگی را در ایران تغییر دادند.یا سینماها، رادیو و تلویزیون و مد و مجلهها و غیره به وجود آمد.* رواج کالاهای لوکس برای خرید آنها.نمیتوان گفت لوکس؛ بیشتر بهمعنایی مبتذل و رواج ابتذال بود. جالب است که نهتنها برای ایران این کار را کردند بلکه در کشورهای حاشیه خلیج فارس رفتند و در مواردی یک قطعاتی را خودشان زیر خاک گذاشتند و به اعراب گفتند "شما ۷ هزار سال تاریخ دارید". حتی آنجا هم این کار را کردند تا آنها هم اسلام را کنار بگذارند که بگویند "قبلاً هم تمدن داشتیم و نمونه آن کوزهای است که از زیر خاک بیرون آمد". بعدها مشخص شد خودشان زیر خاک گذاشتند ولی آن گونه اعراب را فریب دادند.الآن هم هنوز یک بازیهایی اینچنینی دارند؛ مسابقات شترسواری اینها را بهعنوان یک تمدن هر سال چه جشن عجیب و غریبی میگیرند که بگویند برای تمدن عربی است که باقی مانده است. رقص و لباس و ظروف و غذاهای آنچنانی دارند تا به این ترتیب سر اعراب گرم شود و پولهایشان را میگیرند، در ایران هم این کار را کردند و اتفاقاً فرح تا حدودی گرداننده این جریان بود.* کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، آمریکاییها برای ایجاد مسئله اقتصادی و سیاسی و ایجاد فرهنگ تمدن غربی یعنی نفوذ سبک زندگی غربی در تمدن ایرانی، آیا میتوان گفت اصلاً کار ویژه فرح برای وارد شدن در سیستم پهلوی این بود که او این کار را انجام دهد، اصلاً به او این محول شد تا این مسائل فرهنگی را ادامه دهد؟ بعد از این که فرح دیبا بهعنوان نائبالسلطنه انتخاب میشود طبیعتاً جایگاه ویژهای از سال ۴۶ به بعد پیدا میکند. بعد اطراف او تعداد زیادی تودهایهای سابق جمع میشوند که تماماً ضد دین هستند. اینها در پوشش هنر هم تبلیغ ضد دینی خود را انجام میدهند و هم برای خود موقعیت و درآمد کسب میکنند و هم فرح را در جامعه مطرح میکنند.به این دلیل انواع و اقسام موزهها و هنرها و فیلمها بهسمت و سراغ جشن هنر شیراز میرود که اوجش جریان سال ۵۲ است و آن افتضاح عجیب را به بار آوردند که سفیر انگلیس به شاه میگوید آنچه در شیراز اتفاق افتاد اگر در لندن اتفاق افتاده بود، مردم اینها را میکشتند، یعنی هنرمندانی را که این فضاحت را به بار آوردند مردم میکشتند.بنابراین هدف این بود که کلاً جامعه ایران را بهلحاظ هویتی و تاریخی کاملاً استحاله کنند و شاه در ۱۴ آبان ۵۷ در آن نطق رادیو و تلویزیونی که پخش شد بهصراحت گفت "من اعتراف میکنم که ما فاسد بودیم. ما فساد را در جامعه توسعه دادیم. من اعتراف میکنم خانواده من در این فساد دخالت داشتند. من اعتراف میکنم ظلم کردیم. من اعتراف میکنم ما وابسته بودیم، لذا قول میدهم از این به بعد جبران کنم."، این حرف شاه است.تنها به این امید که فکر میکرد مردم این حرف را باور کنند و به این ترتیب از صحنه خارج شوند و مردم هم باور نکردند. بنابراین اساساً طرح تمدن بزرگ یک فریبی بود برای اینکه پول نفت ایران را بگیرند و شاه را بیش از اندازه بزرگ و از او استفاده کنند و جامعه را از اسلام دور کنند و غربیها در این مملکت نفوذ گستردهتری در همه رشتهها داشته باشند.*شاه در یکی از مصاحبههای تلویزیونی اعلام میکند "منظور ما از تمدن بزرگ این است که همه مردم ایران اعم از کوچک و بزرگ از رفاه اجتماعی برخوردار باشند". خبرنگار میپرسد "منظورتان از رفاه اجتماعی چیست؟" که او میگوید "حداقل یک دفترچه تأمین اجتماعی داشته باشند". سؤال این است که درآمد نفتی که ۴ برابر شده است، این جامعهای که این اندازه درمانده از نظر اقتصادی است و شاه چنین میگوید، همین پول نفت در لندن وام داده میشود که فاضلاب لندن ساخته شود. چرا چنین رخدادی ایجاد میشود؟ این نشان میدهد یک جای سیستم ایراد دارد. چطور میتوان اینها را با هم جمع کرد؟ اساساً برای خاندان سلطنت فقط حفظ حکومت و عیاشیها و کاخها و لذتها و هزینههای عجیب و غریب مدنظر بوده است. ملت و رفاه ملت بهمعنای واقعی برای اینها مطرح نبوده است. اگر صحبتی هم از ملت و رفاه ملت میکنند فقط برای این است که کمکی به ماندن کند، مثلا روز ۴ آبان سال ۴۹ رضا پهلوی دهساله میشود. روز تولد او ۹ آبان است. فکر میکنید به این بچه دهساله چهچیزی را هدیه دادند؟ یک ماشین رویزرویس بهعنوان هدیه پدر به پسر بود، این به چه معنا است؟ چهمیزان این کار هم معقول است. برای یک بچه دهساله چنین ماشینی به چه معنا است؟ از این نمونهها بینهایت است. تا اندازهای این هزینهها برای اینها اهمیت داشته است که اصل کار بوده است.اسدالله عَلَم در خاطرات خود میگوید که "فرح برای یک هفته به مسکو رفت. من و شاه هم از این فرصت استفاده کردیم و به کیش رفتیم. چند تن از دوستان خود را بردیم. منظور از دوستان رمز زنان آنچنانی است. همزمان قرار شد دو نفر از فرانسه بیایند. آنجا بعد از چند روز که با دوستان ایرانی بودیم شاه گفت که «دوستان خارجی ما چطور شدند؟» من گفتم که «در هواپیمای اختصاصی هستند و از فرانسه میآیند». شاه گفت «این خلبانان نمیپرسند که اینها چهکسانی هستند که کیش میبریم؟»"، اسدالله علم گفت «میدانند اما بهروی خود نمیآورند».این زندگی اینها بود. بنابراین برای اینها مردم و فرهنگ و تمدن و دین و غیره مطرح نبوده است.* بحث دیگر تشکیل حزب رستاخیز است، تکحزبی که تا قبل از آن بحث دوحزبی و فضای رقابت سیاسی در جامعه مطرح بود. اصولاً به وجود آمدن حزب رستاخیز آن هم بهصورت تکحزبی چهکمکی به ایجاد تمدن بزرگ میکرد؟از سال ۳۹ شاه تحت فشار برای آزادیهای سیاسی دادن و ایجاد فضای باز سیاسی بود، چراکه آمریکاییها نگران بودند که این خفقان و سانسور و این فضای امنیتی و این سرکوب شدیدی که وجود دارد روزی منفجر شود و ایران از دست اینها خارج شود، لذا میگفتند "باید این حکومت فضای بازی را ایجاد کند، انتخابات و مجلس و دولتی باشد اما کلّیت را ما اداره میکنیم و ظاهراً انتخابات و مجلس و دولت هستند" و مردم راضی میشدند.ولیکن شاه هیچگاه زیربار این مسئله نرفت البته انگلستان هم قبول نمیکرد. انگلیس میگفت "اگر در ایران آزادی دهیم کلاً از دست ما خارج میشود. ما جامعه ایران را میشناسیم و تنها باید با سرکوب اداره شود". اتفاقاً در سال ۵۷ وزیر خارجه وقت انگلستان دیوید اوئن خطاب به آمریکاییها میگوید "شمایی که در ایران صحبت از آزادی سیاسی کردید حالا بروید جمع کنید."، یعنی سیاست شما غلط بود و کار شما به اینجا رسید. البته خانم آلبرایت، وزیر خارجه آمریکا هم یک بار این را گفت که "انقلاب ۱۹۷۹ ایران نتیجه عملی بود که در سال ۱۹۵۳ در سیاستهای بعد از آن انجام دادیم."، منظور این بود که "سرکوبها و خفقان در دوره پهلوی که مورد حمایت ما بود."، چون اینها دموکرات بودند و به سیاست جمهوریخواهان حمله میکردند.آنچه قطعی است این بود که دولت پهلوی به هیچ عنوان معتقد به آزادیهای سیاسی و حق مردم و انتخابات آزاد و مجلس و مردم نبودند. زمانی هم که مجبور میشدند یک حزب ملّیون و یک حزب مردم درست میکردند و منوچهر اقبال را بالای سر ملّیون و علم را بالای سر حزب مردم قرار میدادند و این حزببازی را راه میانداختند.در اواخر سال ۵۳ شاه احساس کرد تقریباً همه مشکلات را حل کرده است؛ گروههای مخالف داخل کاملاً سرکوب شدند. با عراق توانستند به توافقاتی برسند و به این ترتیب قرارداد معروف الجزایر را امضا کردند. اسرائیل هم مسائل خود را در منطقه حل کرده است، به این ترتیب برای ابد ماندنی هستند. تصور رژیم شاه در اواخر سال ۵۳ و در سال ۵۴ واقعاً این بود که "ما دیگر هیچ مشکلی برای ماندن تا ابد نداریم."، لذا گفتند "حالا قرار است مدل غربی داشته باشیم"، حزبی بهنام حزب رستاخیز را درست کردند و بالاخره بیاید و ادای تشکیلات حزبی را درآورد. وقتی از شاه میپرسند تکحزبی نشانه آزادی نیست میگوید "من با آن شکل آزادی که در غرب وجود دارد موافق نیستم. ما آزادی نوع خودمان را داریم".* یکسری شعارهایی همانند اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه و عبور از دروازههای بزرگ تمدن میداد، مردم که در جامعه زندگی میکنند میبینند با این وعدهها و با این شعارها وضعیت اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی آنها بهتر نمیشود که بدتر هم میشود. این گونه صحبتها در ایجاد ناآرامی و عدم اعتماد مردم نسبت به حکومت و سلطنت چقدر کمک کرد؟یک اصلی وجود دارد که حاکم بر تمام جوامع و در همه زمانها و همه مکانها است و این که حکومت باید در خدمت مردم و برای مردم باشد و با مردم باشد تا بماند، در غیر این صورت دیر یا زود نابود میشود، فرقی ندارد، فرعون در مصر باشد یا امپراطوری شرق و یا شوروی و یا آمریکا باشد، قطعاً اگر ظلم و تبعیض و فساد و غصب وجود داشته باشد این حکومت نابود میشود.امروز با دلیل قطعی میگوییم اسرائیل نابود خواهد شد. با اطمینان این حرف را میگوییم چون مبنای تشکیل اسرائیل بر ظلم و فساد و غصب و بیدینی است و این قطعی است، قانون است، این اراده خداوند است و این را بهعنوان قانون میفرماید؛ "وقتی قرار است منطقهای را ویران کنیم و برهم بریزیم سران آن فسق میکنند". فسق از حق و عدالت و حد خود خارج شدن است. اینها ظلم میکنند و از بین بردن اینها قطعی است. اراده خداوند قطعاً بر نابودی او خواهد بود.سال ۵۴ اوج آن قضایا بود. من در سلول کمیته مشترک بودم. ۵ــ۴ نفر در سیاهچال بودیم که همدیگر را درست نمیدیدیم. همه گروهها را میگرفتند و میزدند و میکشتند. دوستان به من میگفتند "فکر میکنید آینده این حکومت چه خواهد شد؟"، گفتم "قطعاً اینها نابود میشوند چون این قانون الهی است. حال فقط مانده بگویید "چهزمانی و چگونه؟" این را من نمیدانم، ممکن است ۵۰ سال یا ۱۰۰ سال یا سه سال دیگر باشد.بنابراین این که اینها بیایند حزب رستاخیز را با فریب درست کنند و مردم را فریب دهند و ظلم و فساد و جنایت خود را بپوشانند نمیتوانست نابودی اینها را جبران کند. یک نویسنده معروف آمریکایی کتابی بهنام مکافات نوشته است و در آن امپراطوری روم و امپراطوری آمریکای امروز را مقایسه کرده است، میگوید "امپراطوری روم خیلی قویتر از امپراطوری آمریکا بود و پایههای محکمتر داشت ولی چون ظالم بود از بین رفت و آمریکا هم قطعاً از بین خواهد رفت".میگوید "همان طور که بردهها در کاخهای امپراطوری روم ریختند و کاخهای آنها را بر سرشان خراب کردند، جهان سومیها هم بر سر آمریکا میریزند و آمریکا را خراب میکنند".* شما نکته خاصی در مورد موضوع بحث دارید؟طرح مسئله تمدن بزرگ را شاه بهعنوان نشانهای از روشنفکری از آیندهنگری از افق فکری وسیع خود میدانست و فکر میکرد که بسیاری از روشنفکران و غربگراها و عوامل غرب حتی در غرب از این فکر و از این برنامه استقبال میکنند و این مسئله کمک مهمی به بقای رژیم میکند. من هنوز به سندی برنخوردم اما روی مجموعه دیدگاههایی که برخوردم دیدم که به نظرم رسید این طرح اسرائیلی بود، یعنی آنها این را داده بودند.* بر چهاساسی میگویید؟ آنها برای بقای رژیم پهلوی خیلی اهمیت میدادند یعنی بقای رژیم پهلوی بسیار برای اینها اهمیت داشت، بهعنوان تضمینکننده موجودیت همیشگی اسرائیل در منطقه بود. زمانی که انقلاب در ایران پیروز میشود وزیر خارجه اسرائیل یک جمله میگوید که "زلزلهای در ایران شد که خاورمیانه را خواهد لرزاند و بهدنبال آن دنیا خواهد لرزید."، بهعبارت دیگر موشه دایان وزیر خارجه وقت اسرائیل میگوید "انقلاب اسلامی تمام بساط ما را جمع خواهد کرد، بیایید و قبل از چنین اتفاقی همه جمع شویم و مانع این اتفاق شویم"، چرا که حکومت پهلوی را بهائیها و یهودیها اداره میکردند.* هر جفت هم منشأ یکی دارند. بله، درست است. شما مشاهده میکنید تمام اطرافیان رضاشاه و محمدرضا شاه چهکسانی بودند.منبع : تسنیمانتهای پیام/