به گزارش ندای انقلاب، «عبدالحکیم حنینی»، متولد سال ۱۹۶۵ در روستایی در نزدیکی «نابلس» از شهرهای «کرانهی باختری رود اردن»، از اولین اعضای شاخهی امنیتی «حماس»(حرکت مقاومت اسلامی فلسطین) در کرانهی باختری و از بنیانگذاران «گردانهای عزالدین قسام«، شاخه نظامی جنبش «حماس»، در آن منطقه است. وی که چند سال در زندان های رژیم صهیونیستی اسیر بوددر جریان تبادل اسرای موسوم به «وفاء الاحرار» (تبادل بیش از هزار اسیر فلسطینی با «گلعاد شالیط» سرباز صهیونیست) در سال ۲۰۱۱ از زندان آزاد شد. او مدتی پس از رهایی، طی ۱۱ جلسهی حدودا ۴۵ دقیقهای به ذکر خاطراتش از دوران کودکی تا زمان آزادی پرداخته و مطالب مهم و جالب توجهی را روایت نمود.با توجه نزدیکی «روز جهانی قدس» بر آن شدیم «خاطرت عبدالحکیم حنینی» را ترجمه و در اختیار کاربران عزیز قرار دهیم.بسم الله الرحمن الرحیمآنچه در پی میآید، بخش دوم از خاطرات «عبدالحکیم حنینی» (از بنیانگذاران بخش امنیتی و نظامی «حماس»در «کرانهی باختری») است :*مجری: انتفاضه [اول] در ماه دسامبر ۱۹۸۷ آغاز شد. یک هفته پیش از آغاز انتفاضه، رهبران حماس یا رهبران اخوان المسلمین [فلسطین] جمع شدند و تصمیم گرفتند یک شاخهی مقاومت [مسلحانه] جدید تاسیس کنند و نام آن را گذاشتند حرکة المقاومة الاسلامیة [جنبش مقاومت اسلامی]. جلسه در خانهی حسن القیق برگزار شد و این پیشنهاد هم از طرف او بود.-عبدالحکیم حنینی: خدا رحمتش کند*که مخفف سرواژهی «حرکة المقاومة الاسلامیة» میشود «حماس». حاضرین هم با این پیشنهاد موافقت کردند و این در ۱۰ ژآنویهی ۱۹۸۸ تبدیل به اسم جهانی این جنبش شد: حرکة المقاومت الاسلامیة [جنبش مقاومت اسلامی]، حماس. موقعی که آغاز شد، اولا بیانیهی اول جنبش حماس در میانهی آن بود. حماس از آن تاریخ، سالگرد تاسیسش را جشن میگیرد. بیانیهی اول حماس و آغازش در کرانهی باختری و غزه در یک زمان بود؟-حوادث پشت سر هم اتفاق افتاد. ابتدای حوادث در نوار غزه بود و سپس منتقل شد [به دیگر مناطق]. یعنی اولین نقطهی برخورد بلافاصله در کرانهی باختری در اردوگاه بلاطة در نابلس رخ داد. یعنی انتقال بلافاصلهی حوادث نوار غزه و آغاز انتفاضه در کرانهی باختری، پاسخ مستقیم [به آن حوادث غزه] در کرانهی باختری بود. آغاز انتفاضهی [اول] در اردوگاه آوارگان بلاطة در کنار شهر نابلس بود. پاسخ همینطور ادامه داشت. یعنی مردم به صورت مستقیم مشغول [این قضیه] شدند. به صورت طبیعی و ظرف تنها چند روز. یعنی کل ملت فلسطین در خط انتفاضه و مقاومت ذوب شد [و جهت واحد پیدا کرد]*طبیعتا وقتی یک انتفاضه [یعنی یک خیزش مردمی] رخ میدهد از طریق نقشه ریختن نیست، بلکه با یک حادثه آغاز میشود، بعدش اگر کسی طرحی دارد آن طرح را در عمل میآورد. انتفاضه بعد از آن چطور پیش رفت؟-با استمرار. مردم در مواجهه با اشغالگران استمرار داشتند. در مقابل، جنایتهای اشغالگران زیاد شد، اشغالگران با قلدری ملت را زیر ضرب گرفتند. فکرش را بکن، مثلا بچهها و زنان و پیرمردها و مردان و دستگیر شدهها را میدیدی [که همهشان در روند انتفاضه فعالیت داشتند]. همهی این مسائل در آن برهه شدت و حدت اشغالگران در زیرِ ضرب گرفتن مردم، در کشتن بچهها، در کشتن زنان، افزایش داد. لذا خیلی طبیعی بود که ملت هم همینطور شدت و حدت مقاومت را بالا ببرد.در حقیقت مقاومت به صورت کیفی و ویژهای پیشرفت پیدا کرد. یعنی در اوایل پرتاب کردن سنگ بود. ما در آن اوایل با سنگ [اشغالگران را] میزدیم، [...] روی دیوار شعار مینوشتیم، اعتصاب داشتیم، اعتصابات تجاری هم بود. متوقف شدن حرکت ماشینها. مدت کمی بعد جنگ چاقوها [یعنی حمله با سلاح سرد به اشغالگران] راه افتاد بعدش هم کوکتل مولوتف. به صورت طبیعی پیشرفت پیدا کرد . بعد در آخرین برهه چه شد؟ از سلاح استفاده شد. یعنی سلاح بلافاصله از آغاز انتفاضه [به صحنه] نیامد. نه، مدتی زمان برد. تقریبا دو سال تا سه سال زمان برد تا استفاده از سلاح شروع شد. چون سلاح واقعا کمیاب بود...*دو سال تا سه سال در کرانهی باختری اینطور بود ولی در غزه زودتر از این بود.-بله درست است.*یعنی غزه همیشه در همهی تحرکات خاص خودش، جلوتر [از کرانه باختری] بوده. اشغالگران در ۱۸ می ۱۹۸۹ شیخ احمد یاسین را دستگیر کردند. طبیعتا بعدش محاکمهی او آغاز شد و دادگاهش که یک سال طول کشید مستقیما پخش میشد. اثر این [قضیه] در آن وقت بر روی جنبش حماس چه بود؟-برایت میگویم. من به عنوان یک جوان در آن لحظات بین جوانهای حماس و جوانهای جنبش اسلامی و حتی شهروندان عادی بودم. نگاه مردم به شیخ احمد یاسین، یک نگاه مملو از بزرگی و عظمت و بزرگداشت بود. یعنی وقتی یک شهروند عادی فلسطینی این مرد معلول [که مجبور بود روی ویلچر بنشیند] را میدید که خداوند رب العالمین او را از جهاد یا مقاومت یا جنگ با اشغالگران معاف کرده، - خودت با او دیدار داشتهای دیدهای که فقط سرش و زبانش تکان میخورد، - با این وجود این شخص [دست به جهاد میزند] و حجت را بر تمام فلسطینیها و کل اعراب و مسلمانان در مواجهه با این اشغالگران تمام میکند، حقیقتا این اثر عظیمی در روح مردم گذاشت.اثر عظیمی گذاشت یعنی طوری شد که هر کس خودش را مقصر میدید. خودش به خودش میگفت، وقتی این مرد معلول، با این سن بالا، نشسته [روی ویلچر] اینطور کار میکند نقش من به عنوان یک جوان چیست؟ نقش من کجاست؟ زن میگفت نقش من کجاست؟ جوان، مرد [میگفت نقش من کجاست؟]. این انگیزه و رانش بزرگی برای پیشرفتن به جلو به ملت فلسطین داد. بر روی جوانان جنبش حماس هم مشخصا تاثیر و انعکاس داشت. به آن ها هم انگیزه و قدرت حرکت به جلو داد و قدرت داد هرچه میتوانستند را در راه مقاومت در برابر این اشغالگران بذل کنند. یعنی اثری حقیقی بر تمام بخشهای ملت فلسطین گذاشت.تصویر: شهید شیخ احمد یاسین، بنیان گذار حماس، در بیدادگاه صهیونیستی*شیخ احمد یاسین به حبس ابد محکوم شد و در زندان ماند تا اکتبر ۱۹۹۷ که در تبادل جریان ترور خالد مشعل (تبادلی که توسط پادشاه وقت اردن سازمان داده شد) آزاد گردید. شما در کرانهی باختری کی به فکر فعالیت مسلحانه افتادید؟-ببین در فعالیت مسلحانه، کرانهی باختری چند مرحله را طی کرد. من الان دربارهی جنبش حماس صحبت میکنم چون این ...*ما دربارهی حماس حرف میزنیم نه از چیز [دیگری] ...-من اطلاعات قطعیای که دارم میگویم، چون سازمان آزادیبخش [فلسطین] پیشتر ...*از آنها حرف نمیزنیم. تو دربارهی حماس شهادت میدهی[و روایت میکنی] نه دربارهی ...-جنبش حماس در کرانهی باختری در اوایل کارهایی بود که موفق نبود، تقریبا در سال ۱۹۹۰. در جنوب هستهای بود به اسم ناجی سنقرط و برادر دیگری به اسم جواد الجعبری که از خارج سازمان داده شده بودند. [شاخهی حماس در] خارج فلسطین و برگشته بودند برای مقاومت. سلاحی خریده بودند ولی خیلی زود بازداشت شدند. بعد از آن...*اینها با رهبران حماس هماهنگ بودند و کارشان خودسرانه نبود؟-در خارج، در خارج سازماندهی شده بودند.*از طرف جنبش اسلامی در خارج؟-از طرف حماس در خارج. حماسِ خارج [فلسطین] و وارد [خاک فلسطین] شده بودند تا فعالیت مسلحانه کنند. یکی از تجار سلاح که به آنها سلاح داده بود ظاهرا...*مزدور بوده.-بله مزدور بوده. لذا آنها را لو و تحویل داده بود. بعد از آن شیخ محمد ابوطیر (که خدا ان شاء الله بند اسارت را از او بردارد) هم تلاشی کرده بود و هستهای تشکیل داده بود که بازداشت شد. به مناسبت همینجا بگویم که شیخ محمد ابوطیر را آرزو داشتم که به جای من آزاد شود. خود او شاهد است. چون این مرد حدود ۳۴ سال را در زندانهای اشغالگران گذرانده. همین الان هم نماینده مجلس است. نماینده مجلس قانونگذاری [فسطین] از شهر قدس. همین دو روز پیش در دادگاه به ۲۴ ماه زندان محکومش کردند. یعنی آزاد شده بود و باز برگشته بود [به زندان] و باز آزاد شده بود و باز برگشته بود. خدا یاریاش کند و بند اسارت را از او و همهی برادرانش بردارد. او هم تلاش کرده بود یک هستهی نظامی تشکیل دهد و بعد ضربه خورده [و دستگیر شده] بود.دو برادر هم بودند یک بمب کار گذاشته بودند. اینها از گردانهای قسام و اینها نبودند. این تلاشها، فردی بود. عبدالله ابوشلبک و هشام حجازی. بعدا هستهی دکتر ناصر عبدالجواد و همراه او ظافر ابویعقوب و دکتر نواف التکروری بود. آنها هم تلاشهایی داشتند ولی ...*همهی اینها بعد از انتفاضهی ۱۹۸۷ بود.-[بله] بعد از انتفاضه بود. ولی تا این زمان گردانهای قسام نبود. همهی اینها یا تلاشهای فردی بود یا با سازماندهی [شاخهی حماس] در خارج. تا اوایل کار گردانهای قسام که در حقیقت از جنوب کرانهی باختری ، مشخصا از دانشگاه الخلیل آغاز شد. شیخ صالح العاروری بود که این مرحله را رهبری میکرد، در کنار شهید عماد عقل رحمة الله علیه و برادران مجاهد و آزاد شده [از اسارت]، برادرمان هاون ناصرالدین، برادرمان سفیان جمجوم و برادرمان موسی دودین که یک دیدار با او داشتم. و گروهی از برادران مثل محمود دخان. نمیخواهم حق کسی را ضایع کنم [و نامش را ذکر نکنم] ولی همهشان ماشاءالله [زیادند].گروهی از مجاهدین دلاور بودند که ۳ یا ۴ عملیات به اسم گردانهای عزالدین قسام انجام دادند. از اینجا بود که گردانهای عزالدین قسام کلید خورد. در کنار شیخ صالح العاروری در رهبری، شهید عادل عوض الله رحمةاللهعلیه قرار داشت که یکی از فرماندهان اصلی گردانهای قسام در کرانه باختری بود و شهید صالح التلاحمة رحم الله علیه.بین آنها و کرانهی باختری هم هماهنگی وجود داشت، با عزالدین الشیخ خلیل رحمة الله علیه و با زیاد الحسنات و افرادی دیگر و محمد دخان که آمد و تعدادی عملیات انجام داد، یک عملیات هم به همراه برادرانش انجام داد. این ارتباط وجود داشت و این اوایل تاسیس گردانهای عزالدین قسام بود. ما در منطقهی شمال، یا جنبش حماس در منطقهی شمالِ کرانهی باختری، [ارتباطی با شیخ العاروری داشتیم].شیخ صالح العاروری خط ارتباطیای با دو تن از برادرانمان بود، برادرمان زاهر جبریل و برادرمان دیم دوابشة. همراه اینها یک گروه از افراد تحتِ تعقیب بودند که در صفوف گردانهای عزالدین قسام فعالیت میکردند و شروع کارشان، اولین عملیاتی که انجام دادند عملیات اسیر آزاده (که الان در فلسطین است) محمد بشارات بود که یک عملیات انجام داد. موقع عملیات یک تفنگ M-۱۶ داشت و لباس نظامی [صهیونیستها] را پوشیده بود و رفت به تپهی فرانسوی در قدس و [به سمت صهیونیستها] تیراندازی کرد.در آن روز از نظامیان اشغالگر کسانی را کشت و زخمی کرد و خودش هم دستگیر شد. این آغاز عملیات [گردانهای قسام در کرانهی باختری بود].تصویر: شهید عزالدین الشیخ خلیل، از موسسان گردان های قسامتصویر: صالح العاروری، از بنیان گذاران گردان ها قسامتصویر: آزاده ی فلسطینی «محمد بشارات»، مجری اولین عملیات ضدصهیونیستی گردان های قسام*کلید خورد [عملیاتها].-بله. ماه نهم [سپتامبر] سال ۱۹۹۲. و بعد از آن عملیاتهای دیگر انجام شد.*ولی ما اینجا در ...-این اوایل کار [گردانهای] عزالدین قسام در [کرانه باختری] ...*میخواهم بپرسم به صورت اتوماتیک تمام کسانی که در اخوان المسلمین [فلسطین] بودند تبدیل به اعضای جنبش مقاومت اسلامی، حماس شدند؟-بله، یعنی ...*یعنی تمام، اخوان به عنوان یک سازمان مخفی اعلان نشده در فلسطین به اسم اخوان المسلمین تمام شد و همه شدند [اعضای] جنبش حماس.-بله همین طور است ولی باید اشاره کنم که دو خط باقی ماند. یعنی وقتی که تمام، حماس راه افتاد، اخوان المسلمین در آن ادغام شد، ولی دو خط در جنبش [حماس] وجود داشت...*کدام خطها؟-یک خط دعوتگرایانه که وظیفهاش تربیت و خانواده و مساجد و وعظ و ارشاد بود. و خط مقاومت در داخل [خاک فلسطین]. ممکن بود کسی هم این جا و هم آن جا فعالیت کند. یعنی تداخل داشت، دو خط جدای از هم نبود.*بله.-و [نیروهای] اخوان در دو خط فعالیت داشتند، یعنی به موازات یکدیگر.*در اواسط سال ۱۹۹۰، هستههای اولیهی گردانهای قسام در غزه که توسط شهید صلاح شحادة تاسیس شده بود، آمادهی عمل بودند. عماد عقل در رأس گروه اول [در بین این هستهها] قرار داشت. بعد از چند عملیاتی که در غزه انجام دادند، عماد عقل در اواسط سال ۱۹۹۲ به کرانهی باختری آمده و تقریبا تا آخر سال در آنجا ماند و فکر میکنم یک عملیات یا همچنین چیزی انجام داد ولی [این عملیات] یک جو غیر عادی در کرانهی باختری ایجاد کرد. تاثیر حضور عماد عقل در برههای که در کرانهی باختر حضور داشت، چه بود؟-شهید [عماد عقل] رحمه الله، ویژگیهایی داشت که ممتازش میکرد، یکی هوش، هوش شدید و شجاعت و قدرت. یکی از برادرانی که در یکی از عملیاتها با او بود تعریف میکرد که [شهید عقل] صبر نکرد... فکرش را بکن یک مسلسل M-۱۶ به عماد عقل داده بودند و شیخ صالح العاروری به او گفته بود کاری نکن، فردا یک معامله سلاح دیگر داریم، می توانیم سلاح بگیریم. کاری نکن. [آن برادر تعریف میکرد:] صبر نکرده بود. یعنی باورش نشده بود. M-۱۶ را برداشته بود و در همان روز دوم درگیر شده و کسانی را از نظامیان اشغالگران کشته بود. خیلی مشتاق بود.موسی دودین تعریف میکند یک شب رفتیم به یکی از غارها[ی منطقهی کرانهی باختری]. با اینکه عماد عقل اهل نوار غزه بود. [دودین] میگوید [عقل] یکبار رفت و برگشت. یک بار در روز رفته بود به غاری در یکی از کوههای منطقهی الخلیل و سلاحی را آن جا دفن کرده بود. [دودین] می گوید شب برگشتیم [برای برداشتن سلاح] و او بود که من را راهنمایی میکرد [از چه مسیری برویم]، من اهل منطقه بودم ولی او بود که مرا برد به آن غار.با اینکه فقط یک بار به آن جا رفته بود. میگفت: زمین را کند و کلاشینکوف را در آورد و شروع کرد به بوسیدن کلاشینکوف و میگفت: این [مسلسل] در مقابل یهود، جهاد کرده، این جهاد کرده، این در مقابل اشغالگران مقاومت کرده، این اشغالگران را کشته، این معشوق من است.لذا وقتی که عماد عقل میخواست برگردد به نوار غزه اصرار کرد که M-۱۶ را با خودش نبرد، به این دلیل اصرار کرد که سلاح ...تصویر: شهید عماد عقل، از بنیانگذاران گردان های قسامتصویر: آزاده ی فلسطینی، موسی دودین، از بنیانگذاران گردان های قسام*از کرانهی باختری به غزه. ریسک بزرگی است.-بله. برادرم، احمد! من هنوز یادم هست که سلاح در آن برهه [چقدر] کمیاب بود. یعنی با یک تفنگ M-۱۶ در باریکهی غزه عملیاتی انجام میشد*تفنگ آمریکایی [که در آن منطقه بیشتر استفاده میشود]-بله، یک عملیات [با این تفنگ] در غزه انجام میشد، به صورت مخفیانه میآوردندش به شهر الخلیل [در کرانه باختری] و با آن عملیاتی در الخلیل انجام میشد.*با همان یک تفنگ!- همان یک تفنگ، بین شهرها[ی مختلف] در نوار [غزه] و کرانهی باختری جابهجا میشد. این تفنگ مدام کار میکرد. بعد مسائل جلو رفت. کلاشینکوف هم همین طور. یعنی سلاح واقعا خیلی کمیاب بود. بسیار کمیاب. حالا از نکات بامزه، در یکی از عملیاتهای اولشان، مجاهد، محمد دخان همراهشان بوده. محمد دخان اهل اردوگاه النصیرات در نوار غزه است. از نوار غزه آمده بود جهاد کند. شنیده بود در شهر الخلیل سلاح هست، آمده بود [با آن] جهاد کند، مقاومت کند. بچهها به او میگویند میخواهیم برویم عملیات. او هم میگوید: من حاضرم. بسیارخب، بلدی تیراندازی کنی؟ [میگوید:] معلوم است، من آموزش دیدهام و بلدم تیراندازی کنم.سوار ماشین میشوند و راه میافتند که بروند و به یکی از پستهای بازرسی ارتش [صهیونیستها]حمله کنند. فکرش را بکن. چند لحظه قبل از رسیدن به پست بازرسی، محمد دخان که سلاح دستش بوده به موسی دودین میگوید: این تفنگ چطور کار میکند؟!میگوید: مرد حسابی، تو که گفتی آموزش دیدهام.میگوید: گوش کن، من کار با هفتتیر را آموزش دیدهام نه کار با کلاشینکوف را!میگفت تفنگ را از دستش گرفتم و بخشهایش را توضیح دادم. تمام. [او هم وارد عملیات شد] و تیراندازی کرد و [یکی از نظامیان صهیونیست را] کشت. سبحان الله یعنی ...*شور و شوق بیش از توانایی بوده یعنی ...-میل، میل به مقاومت در برابر این اشغالگران به خاطر ظلم و جنایتشان در حق ملت ما. یعنی میل بسیار شدید بود.منبع : مشرق