January 28, 2017, 2:16 am
به گزارش ندای انقلاب، دولت جدید آمریکا به ریاست دانلد ترامپ راه تخاصم با چین در پیش گرفته و به سیاست «باغبانی» روسای دولت پیشین چندان اعتقادی ندارد. رییسجمهور جدید آمریکا، بزرگترین چالش فعلی آمریکا را چین و خطر آن برای کشور خود میداند. قطع یقین، اگر دولت ترامپ برنامههایی همچون ایجاد پایگاه دریایی در دریای چین جنوبی و محدود کردن چین در این منطقه را تحقق ببخشد، چین بدون واکنش نخواهد بود و در کمترین واحد شاهد بروز یک جنگ سرد و بیشترین واحد شاهد بروز یک درگیری جدی منطقهای که پتانسیل سرایت به کشورهای دیگر را هم دارد خواهیم بود. اندیشکده بروکینگز به عنوان مطرحترین اندیشکده جهان در تحلیل خود از رویکرد ترامپ نسبت به چین به عنوان بزرگترین چالش آمریکا از دید وی، نوشت: «دانلد ترامپ خود را استاد بلامنازع توافق میداند و در ۳۰ سال گذشته، دولتهای آمریکا را متهم به بیکفایتی در توافقات در جهت تامین اهداف آمریکا کرده است. وی در کارزار رقابتهای انتخاباتی وعده داد که دیگر هرگز اجازه نخواهد داد که آمریکا طرف بازنده توافقات باشد و دوباره به آمریکا عزت خواهد بخشید. این در حالی است که دولتهای سابق طی این سالها، مدعی هستند که دستاوردهای مهمی چون پایان جنگ سرد، وسعت بخشیدن به ناتو، تشکیل سازمان تجارت جهانی، و پیمان همکاری فراآتلانتیک را برای آمریکا حاصل نمودهاند. همچنین این ادعا را دارند که مذاکرهککندگان سرسخت روسیه، چین، مکزیک، و ژاپن را به پای میز مذاکره کشانده و هیمنه آمریکا را به آنها یادآور شدهاند. چیزی که ترامپ به عنوان برد در توافق در نظر دارد، آن چیزی نیست که اصول یک توافق به ما میگوید. بازی برد-برد ترامپ تعریف دیگری دارد و در دولت وی خود را در زمین آسیا و خاورمیانه نشان میدهد». «حقیقت این است که زیربنای سیاست خارجی آمریکا برخلاف ادعای این کشور اصولا با حصول توافق سازگار نیست. اصولی که «دین ایچسون» و «جورج شولتز» -وزرای خارجه اسبق آمریکا- از آن به نام «استراتژی باغبانی» یاد میکنند. بدین معنا که آمریکا باید بذر پیشرفت را بکارد و تا سالها از باغ حاصل آمده مراقبت کند و در این مسیر صبر پیشه کند و در هر صبح سیاست، گیاهان را به امید اینکه تا شب رشد بیشتری میکنند به بیرون نکشاند». «همین استراتژی باغبانی آمریکا در آسیا موجب کسب شرکا و دوستان متعددی برای این کشور شده است. در این مسیر، با ظاهر یک مصلح و ایفای نقش سازنده در نهادهای منطقهای و سرمایهگذاری در زمان پیش رفته و در بالاترین سطوح نشستهای منطقهای توانسته این نقش را حفظ نماید. آمریکا به خوبی توانسته از اقتصاد شکوفا و غنی کشورهای آسیایی -خاصه آسیای شرقی- بهره برده و با نگاه هزینه-فایده به جیب اقتصاد خود رونق دهد. خود میداند که چین رقیب اصلی او در بازارهای جهانی است اما خوب هم میداند که راه نجات و پیشرفت، همکاری اقتصادی با این کشور است نه مقابله و تنازع». «به نظر نمیآید که نگاه ترامپ نسبت وعدههایش در کارزار انتخاباتی چندان تفاوتی کند. سود فوری و بیدرنگ برای آمریکا میخواهد و در دیدگاه تجارت و سیاست خارجی وی اولویت در همه چیز با آمریکاست. توافقات تجاری دولتهای پیشین را به چالش میکشد و معتقد است که مالیاتدهندگان آمریکایی موجب تقویت نظامی شرکای آمریکا بخصوص در اروپا شدهاند. چیزی که کاملا مشخص است این است که ترامپ و همفکرانش چین را بزرگترین تهدید برای آمریکا میدانند. این نگاه به دیدگاه انها نسبت به سایر کشورهای قاره آسیا هم تسری مییابد. البته تهدید هستهای کره شمالی هم برای دولت ترامپ بسیار جدی است. این جمله «استیو بنون» استراتژیست اصلی ترامپ موید نکات عمیقی در مورد نگاه دولت ترامپ نسبت به چین است: «حمایت آمریکا از جهانیشدن طی این سالها موجب خلق طبقه متوسط در چین به قیمت نابودی کارگر آمریکایی شد». «رابرت لایتتایزر» و «پیتر ناوارو» -دو مشاور ارشد تجاری ترامپ- معتقدند که چین جنگ اقتصادی بزرگ علیه آمریکا را با توسل بر ابزار ناجوانمردانه همچون دستکاری نرخ ارز، سرقت مالکیت معنوی، و استفاده از بنگاهها و شرکتهای دولت-محور آغاز کرده است». «شدت انتقامجویی از چین تا به آن حد در حلقه همفکران ترامپ پررنگ است که حاضرند به قیمت صدمهدیدن اقتصاد آمریکا، اقتصاد چین را از پا درآورند. این امر، در مدت زمان میتواند موجب شکلگیری جنگ سرد جدید بین واشنگتن و پکن شود. در نتیجه، بحران اقتصادی و امنیتی در آسیا و سرتاسر جهان شکل خواهد گرفت. روی دیگر این قمار آشکار ترامپ، بر هم خوردن موازنه قدرت در آسیاست. چین که از حیث قدرت نظامی صریحا یک سر و گردن از سایر کشورهای آسیا بالاتر است، به راحتی میتواند امنیت شرکای آمریکا در این قاره بالاخص ژاپن و کره جنوبی را به خطر خواهد انداخت». کاریکاتوری که اشاره به این دارد که ترامپ به جای وارد کردن ظرفیتهای مطلوب از چین، جنگ و خون برای مردم آمریکا به ارمغان خواهد آورد «رویکرد جنگطلبانه ترامپ نسبت به رفتار تجاری چین میتواند از حیث ژئوپلتیکال بسیار خطرناک باشد. سابق بر این، روسای جمهور آمریکا در قبال چین حساب مسائل ژئوپلتیکال را از حساب مسائل اقتصادی جدا میکردند. اما ترامپ حساب مسائل امنیتی را از اقتصادی جدا نمیکند و همه را در یک کاسه میبیند. تنها یک گزینه در قبال دولت سرسخت برای چین میماند: امتیازاتی را در عرصه رقابت اقتصادی و تجاری با آمریکا، به این کشور بدهد. رییس جمهور جدید آمریکا زمانی در کتاب خود تحت عنوان «هنر توافق» نوشت: هنر توافق این است که حتی مواردی را که فسخ و باطل شده، دوباره به موارد قابل توافق زنده تبدیل کنیم و در جهت آن چیزی که به آن اهمیت میدهیم خرجشان کنیم. همین از این روست که تماس وی با رییس جمهور تایوان کمی پس از پیروزیاش در انتخابات معنا مییابد. وی، پیشتر از این در مصاحبه از اینکه آمریکا تا این حد به «چین واحد» احترام میگذارد و آن را تحمل میکند گلایه کرد. او چین را واحد ندانست و برای تایوان حقوق و حاکمیت مستقل قائل شد. بازی ترامپ در دریای چین جنوبی هم در همین راستاست. او با کارت چالش دریای چین جنوبی و بحق رژیم حقوقی این منطقه بازی خواهد کرد تا به آنچه که در معامله میخواهد دست یابد. این تجارت و معامله به سبک ترامپ است. دوستان و شرکای اروپایی و آسیایی آمریکا پیوسته از این کشور انتظار داشتهاند که ضمن احترام به تعهدات امنیتی، از سرمایههای مذاکره در قبال چین بهره ببرد. هماکنون، آسیا در آستانه ورود به یک عدماطمینان عمیق است. جنگ اقتصادی و تحول ژئوپلتیک گزینههای روی میز هستند. لذا، باغبان این دفعه آمریکا بازندهای در باغ خواهد بود». رییسجمهور تایوان که تماس تلفنی ترامپ با وی داستانساز شد اما تمام اینها در حالی است که طبق گزارش ۲۴ ژانویه ۲۰۱۷ رویترز، دولت چین در پاسخی قاطعانه به رییسجمهور آمریکا، اعلام کرده است که به هیچ عنوان از حقوق خود در دریای چین جنوبی عقب نخواهد کشید. در پی اعلام موضع جدید آمریکا از سوی «شان اسپایسر» سخنگوی کاخ سفید مبنی بر دفاع از جزایر مورد مناقشه چین و همسایگانش در منطقه مذکور و اینکه «رکس تیلرسن» وزیر خارجه پیشنهادی به کنگره اعلام کرده که چین حق مالکیت بر جزایر «اسپراتلی» را ندارد، دولت چین واکنش شدید نشان داد و روزنامه رسمی آن اعلام کرد که چین به هیچ عنوان از جزایری که متعلق به خود میداند، عقبنشینی نخواهد کرد. جزایر اسپراتلی از فراز ابرها اگر در سخنان اسپایسر ریز شویم، به جدیت دولت ترامپ علیه چین پیمیبریم. اسپایسر قویا تاکید کرده که دولت ترامپ بههیچوجه مالکیت یک کشور بر جزایری که متعلق به چندین کشور و در آبهای بینالمللی واقع است و از حیث حقوقی، بینالمللی محسوب میگردد را برنمیتابد و چین راهی جز دست برداشتن از این جزایر ندارد. سخنگوی دولت چین هم در پاسخ جزایر مذکور را منطق بحقه برای مالکیت چین دانسته اما معتقد است که راه برای تردد کشتیهای کشورهای فیلیپین، برونئی، تایوان، مالزی، و ویتنام که نسبت به تصرف جزایر شکایت دارند باز است و ضمن اینکه جزایر را پس نخواهد داد، اما راه برای مذاکره جهت رفع صلحآمیز مشکل باز است. به گفته وی، چین هیچ اقدامی بر علیه تمامیت ارضی کشور دیگری در دریای چین جنوبی مرتکب نشده و ضمن اتخاذ موضع محکم در قابل تمامیت ارضی خود، هر گونه اقدام از سوی کشور دیگر مبنی بر شکایت بینالمللی را نمیپذیرد و سیاست خود در قبال این منطقه را تغییر نخواهد داد. گفتنی است که دریای چین جنوبی از منابع قابل توجه نفت و گاز برخوردار است. جزایر اسپراتلی از نمای نزدیکتر رویترز، در بخش دیگری از گزارش خود میآورد: «متخصصین امور نظامی قویا بر این تاکید دارند با توجه به تواناییهای نظامی آمریکا در آسیا همچون عملیاتهای قابل انجام با کشتی، هواپیما، و زیردریایی، هر گونه حرکت علیه ناوگان دریایی چین در دریای چین جنوبی میتواند یک فاجعه به همراه داشته باشد».دانلوددر هر حال، کشورهای جهان باید بسیار مراقب استراتژی «هنر توافق» ترامپ باشند. ترامپ، راه باغبانان کاخ سفیدنشینِ اسبق آمریکا را نمیرود.روسای جمهور گذشته هر چند که در پایان بالاخره بهرهکشی میکردند اما امتیازاتی هم به سایر کشورها میدادند. ترامپ اینگونه نیست. به امتیاز حداقلی آن هم در قبال بازگشت سود و منفعت مطلوب برای آمریکا اعتقاد دارد. کارشناسان «مرکز امنیت آمریکای نوین»، «مرکز مطالعات بینالمللی و استراتژیک»، و اندیشکده «بنیاد هریتیج» نگرانی خود از اظهارنظرات سخنگوی کاخ سفید و سیاستهای اتخاذی دولت ترامپ در قبال چین را بسیار نگران کننده و موجب بیثباتی آسیا و در نتیجه منزوی شدن آمریکا در قبال شرکای خود دانستند. قطع یقین، اگر دولت ترامپ برنامههایی همچون ایجاد پایگاه دریایی در دریای چین جنوبی و محدود کردن چین در این منطقه را تحقق ببخشد، چین بدون واکنش نخواهد بود و در کمترین واحد شاهد بروز یک جنگ سرد و بیشترین واحد شاهد بروز یک درگیری جدی منطقهای که پتانسیل سرایت به کشورهای دیگر را هم دارد خواهیم بود. منابع: http://www.reuters.com/article/us-usa-china-southchinasea-idUSKBN۱۵۷۲M۴https://www.brookings.edu/blog/order-from-chaos/۲۰۱۷/۰۱/۱۹/the-dangerous-side-to-the-art-of-the-deal/http://www.bbc.com/news/business-۳۸۴۰۴۴۰۴ |
|
↧
January 28, 2017, 2:40 am
به گزارش ندای انقلاب، در تلاش برای درک انگیزه های روسیه از حضور نظامی در سوریه، به چند مورد نامشخص بر می خوریم. نخست، چرا هواپیماهای روسیه در سوریه که می توانستند با انواع موشک ها و بمب های ۸ تا ۲۴ تایی مسلح شوند، تنها به دو بمب یا موشک، از نوع «هوشمند»(KAB-۲۵۰ S/LG، KAB-۵۰۰ L/Kr، KAB-KAB-۱۵۰۰ L، ۱۵۰۰K، Kh-۲۹ L/T، Kh-۲۵T)، هدایت شونده با لیزر، GPS و TV/IR، مجهز بودند؟ این تسلیحات، دقتی در محدوده ۲ در ۵ متر دارند. جنگنده روسی بر فراز سوریهبه علاوه معلوم نیست که چرا جنگنده-بمب افکن های روسی گاهی تا یک ساعت در آسمان می چرخیدند تا آخرین غیرنظامی هم از منطقه هدف دور شود. فراموش نکنید که بمب افکن های B-۵۲ آمریکایی، ویتنام را با بمب فرش و از چریک های ویتنامی و غیرنظامیان ساکن در اطراف آن ها، کباب درست می کردند. هواپیماهای A-۱، US Skyrider، F-۱۰۰، F-۱۰۵، F-۴، F-۸، a-۴، a-۶، a-۶، a-۲۶ و B-۵۷ هزاران محموله بمب های ناپالم خود را روی روستاهای ویتنام خالی کردند. ساز و کاری که روس ها در سوریه به کار گرفتند از نوعی بود که یک نیروی هوایی تنها در دفاع از سرزمین خود به کار می گیرد.بمباران موسوم به «فرشی» بمب افکن های آمریکایی در ویتنامبه علاوه روشن نیست که چرا روسیه تنها در اکتبر ۲۰۱۵، تقریبا ۴ سال بعد از شروع جنگ سوریه، زمانی که حدود ۷۵ درصد خاک این کشور در اختیار شورشیان مسلح بود، وارد عمل شد. در فوریه ۲۰۱۴، کودتایی در اوکراین رخ داد که از سوی غرب حمایت می شد و به کنایه «یورومیدان» نام گرفت.تظاهرات موسوم به یورومیدان در اوکرایناز پی آن الحاق کریمه به روسیه با همه پرسی مارچ ۲۰۱۴ و شیوع جنگ داخلی در شرق اوکراین انجام گرفت. ایالات متحده، اروپا و کشورهای وفادار به آمریکا تحریم های سنگین اقتصادی علیه روسیه وضع کردند. همه پرسی الحاق کریمه به روسیهدر سپتامبر ۲۰۱۴، در جریان کنفرانسی در ولز، ناتو تصمیم گرفت که ظرفیت های دفاعی خود را در مرزهای غربی روسیه افزایش دهد. تانک های تیپ ۳ از لشکر چهارم آمریکا به کشورهای حوزه بالتیک و لهستان منتقل شدند( شامل ۸۷ تانک M۱A۱ آبرامز، ۲۰ توپ خودکششی M۱۰۹A۶ پالادین هویتزر و ۱۳۶ نفربر زرهی M۲ Bradley). به این ها تیپ ۱۰ هوابرد(مجهز به ۵۰ بالگرد بلک هاوک VH-۶، ۱۰ بالگرد ترابری شینوک و ۲۴ بالگرد تهاجمی آپاچه AH-۶۴) هم اضافه شد.یگان های نظامی ناتو در لهستاندر جریان جنگ خلیج فارس، آمریکایی ها یک الگوریتم «بیاب-و-نابود کن»(seek-and-destroy) جدید را برای نفوذ به عمق استراتژیک خطوط دفاعی دشمن طراحی کردند. به این ترتیب که، بعد از تضمین برتری هوایی یک منطقه با نیروی هوایی، جنگنده-بمب افکن های آمریکایی با دقت بالا خودروها و نفربرهای زرهی عراق را در طول استحکامات دفاعی ناکار کردند. سپس واحدهای متعدد تاکتیکی-عملیاتی ظرفیت ضدحمله و پدافند دشمن را از کار می انداختند و در این روند، بالگردهای نیروی هوایی و نیروی تفگنداران دریایی از آن ها پشتیبانی می کردند. همزمان از عقبه هم توپخانه های قدرتمند هویتزر ۱۵۵ میلیمتری، یگان های توپخانه، لشکرها و صفوف رده اول عراقی ها را بی رحمانه در هم می کوبیدند.مکان های دقیق اهداف عراقی توسط برنامه پیچیده شناسایی ارتش آمریکا- علاوه بر داده های ماهواره ای- به دست می آمد. ۴ سطح ISR(جاسوسی، مراقبت و شناسایی)، برای جمع آوری پردازش داده ها برای با هدف دست آوردن یک تصویر کامل از میدان نبرد و اهداف عملیاتی، انجام می شد. سطح نخست، سطح راهبردی، شامل هواپیماهای مراقبت بی سرنشینِ دور-پرواز از نوع RQ-۴ A/B گلوبال هاوک، RQ-۱۷۰ Sentinel، و همچنین U-۲ و E-۸C و هواپیماهای سرنشین دار مراقبتی می شد. RQ-۴ Black HawkRQ-۱۷۰ Sentinel سطح دوم ISR را هواپیماهای برد-متوسط و دور پرواز بی سرنشین از نوع RQ-۷ Shadows، RQ-۵ Hunter، MQ۱ Predator و MQ-۹ Reaper تشکیل می دادند. سطح سوم ISR از هواپیماهای سرنشین دار پشتیبانی مانند Cena Caravan ۲۰۸B، C-۲۳A Sherpa،Honored Owl C-۱۲ R و C-۱۲ Mars-II King Air تشکیل می شد. سطح چهارم هم متشکل از یک ناوگان از بالگردهای OH Kiowa Warriors و AH-۶۴ Apache بود. بالگردهای آپاچی آمریکایی در عراق OH Kiowa Warriorsاز طریق عملیات ترکیبی «بیاب و نابود کن» آمریکا، ساختار رزمی عراق مختل و در آن شکاف های بزرگ ایجاد شد که اجازه نفوذ واحدهای مکانیزه یا تانک آمریکایی را می داد. برای نفوذ عمیق به ساختار دفاعی و حمله به جناحین آن، ارتش آمریکا چندان به تانک های آبرامز، نفربرهای زرهی بردلی یا زرهپوش رزمی AAV-۷A۱ ( که خوردوهای زرهی کم سرعنی محسوب می شوند) متکی نبود، بلکه واحدهای موتوریزه مجهز به نفربرهای LAV-۲۵ Stryker(که به سرعت ۱۰۰ کیلومتر در ساعت هم می رسند) ترجیح داده شدند. این واحدها در دو تیپ موسوم به Stryker سازماندهی شدند.نقشه میدان نبرد در جنگ خلیج فارسهر تیپ نمونه استرایکر از ۱۳۵ نفربر زرهی استرایکر و سه گردان پیاده، یک اسکادران شناسایی مجهز به ۳۳ نفربر استرایکر و ۱۲ نفربر HMMWV، یک توپخانه متشکل از سه عراده توپ هویتزر ۱۵۵ میلیمتری، و یک گردان از سربازان عملیات ویژه تشکیل شده بود.LAV-۲۵ Strykerاز ۲۰۱۲، ارتش روسیه تیپ های ۷ تا ۱۰ موتوریزه خود را منطبق بر مدل استرایکر آمریکایی تغییر داد، که پایه آن بر نفربرهای زرهی BTR-۸۰ و BTR-۸۲A است. در دو سه سال آینده، این دو مدل با نفبرهای زرهی جدید موسوم به VPK-۷۸۲۹ بومرنگ جایگزین خواهند شد.BTR ۸۰Boomerang VPK-۷۸۲۹در سوریه، جنگنده های سوخوی۳۵ و سوخوی۲۴ و سوخوی۳۴ نیروی هوایی روسیه و نیروی هوایی سوریه، شکاف های بزرگی در صفوف رزمی شورشیان ایجاد و انبارهای سوخت و مهمات، تجهیزات سیار رزمی (مثل تانک ها و توپ های یدک کش شونده) و همچنین استحکامات دفاعی آنان را نابود کردند. بالگردهای تهاجمی Mi-۲۸N و Mi-۲۴V بخش زیادی از زرادخانه خودروهای پیکاپ تویوتا، مجهز به مسلسل های کالیبر سنگین، لانچرهای راکت و سیستم های ضدتانک و خودروهای انتحاری آنان را منهدم کردند.Mi ۲۴ V Mi ۲۸Nاز طریق این شکاف های ایجاد شده، نفربرهای زرهی BTR-۸۲A روسی، با قدرت مانور بالا در زمین های هموار و قدرت آتش توپ های ۳۰ میلیمتری روی برجک، وارد عمل می شدند. برای حفاظت از این نفربرها، تعدادی تانک های T-۹۰A هم با سیستم دفاع فعال موسوم به Shtora در صحنه حاضر بودند که عملا سیستم های ضدتانک آمریکایی تاو-۲ را که شورشیان از آن بهره می بردند، از کار می انداخت. و نمی توان این احتمال را از نظر دور نگه داشت که روسیه انواع جدید زرهپوش های خود(تانک آرماتا T-۱۴، T-۱۵ و Kurganets-۲۵) را که هنوز در فاز آزمایشی هستند، در آینده به سوریه بفرستد. این ها پیشرفته ترین تانک های موجود در جهان هستند.ارتش روسیه در میدان نبرد سوریه برای سیستم «جستجو و حمله» search and strike خود یک ساختار شناسایی قوی نیز ایجاد کرده است: سیستم موسوم به C۴I(فرمان، کنترل، ارتباطات، رایانه ها، جاسوسی و تبادل داده ها). جمع آوری و پردازش اطلاعات در ارتش روسیه، مانند ارتش آمریکا، چندلایه است. این سطوح، علاوه بر داده های ماهواره ای، شامل هواپیماهای شناسایی سرنشین دار Il-۲۰M۱ و Tu-۲۱۴R(با مداومت پروازی ۱۲ ساعت و بیشتر)، هواپیماهای کوتاه برد بی سرنشین Zala، Yavovlev Pchela-۱T و Orlan-۱۰ پرنده های بی سرنشین دورپرواز Dozor ۶۰۰ و بالگردهای شناسایی و تهاجمی Mi-۳۵ و Ka-۵۲ می شود.از آن جا که ائتلاف ضدداعش به رهبری آمریکا(که شامل ناتو و کشورهای خلیج فارس می شود) عملیات هوایی متعدد در نواحی مرکزی، شرق و شمال سوریه داشتند، نیروی هوایی و نیروی زمینی روسیه هم یک ناحیه «منع شده»(یک حباب A۲/AD) در غرب سوریه ایجاد کردند که نیروهای ناتو حق ورود به آن را نداشتند. درون این ناحیه، روسیه مجموعه ای از اقدامات امنیتی را به کار گرفت تا برتری خود را در جنگ رادیویی-الکترونیکی علیه سیستم های شناسایی زمینی، هوایی و فضایی ائتلاف به رهبری آمریکا حفظ کند.این ناحیه به واسطه کاربرد تچهیزات Krasukha-۴ توسط روسیه، که مراقبت راداری ماهواره های جاسوسی، رادارهای زمینی، هواپیماهای آواکس و سایر سیستم های راداری هواپایه مانند E-۸C و RC۱۳۵، RI Sentinel و سیستم های شناسایی پهپادهای RQ-۴، MQ۵ و MQ۹ را «مختل»(jam) می کنند، اصطلاحا به ناحیه «کِدِر» شناسایی برای ائتلاف آمریکایی تبدیل شد.هواپیماهای روسی با «پاد»های(pods) شلیک کننده امواج مختل کننده از نوع SAP-۵۱۸/SAP-۱۷۱ و L-۱۷۵B Hibini و بالگردهای روسی با سیستم های jamming موسوم به Richag-AV مجهز هستند. سایر تجهیزات مختل کننده که روسیه به سوریه فرستاده می توانند از راه دور، فرمان های پروازی به پهپادهای شناسایی را در هوا-فضای غرب سوریه مختل کنند. به علاوه جت های رهگیر Su۳۵ SM و Su۳۵ و سیستم های قدرتمند دفاع هوایی اس-۴۰۰ هم در این محدوده مستقر هستند.بنا بر این، استقرار نیروی زمینی و هوایی روسیه در سوریه در پیامد اقدامات دولت اوباما در قبال روسیه، به ویژه رویکرد تهاجمی ناتو در مرزهای غربی روسیه، انجام گرفت. این اقدام روسیه نه تنها برای پشتیبانی از دولت رییس جمهور بشار اسد، که برای آمادگی هر چه بیشتر نیروهای نظامی این کشور در جهت دفع تهاجم نهایی ناتو، که آرزوی دولت اوباما بود، انجام گرفت. البته، یک بخش از کارکرد این حضور نظامی هم، محک زدن اجزای سیستم راهبردی جدید «جستجو و حمله» ارتش روسیه بود. این سیستم تا به حال در عرصه میدانی و عملیات رزمی محک نخورده بود. این سیستم که ابتدا از سیستم آمریکایی الگو گرفته بود، اکنون با نیازهای ویژه ارتش روسیه منطبق شده است و آن را برای تقابل نهایی با ناتو آماده تر می کند.نویسنده: Valentin Vasilescuمنبع: Algora Blog |
|
↧
↧
January 28, 2017, 2:04 am
به گزارش ، نه اینکه عادتمان است تا اتفاق و حادثه رخ ندهد، سراغ حل مشکلات نمی افتیم که بدتر از آن، سراغ لاپوشانی و توجیه کردن مشکلات هستیم که اگر پلاسکو ریخت، چون درونش لباس بود و ما که موبایل می فروشیم خیالمان راحت است و اگر پلاسکو ریخت چون منبع گازوییل داشت و ما که بخاری برقی داریم چیزی نمی شود و هزاران دلیل دیگر برای تکرار یک غلط. اما حالا می دانیم که برادران پلاسکو هنوز زنده اند؛ برادرانی خطرناک تر از پلاسکوی پیر که با جرقه ای کوچک می توانند جهنمی بزرگ درست کنند و معلوم نیست این بار بتوان آن جمعیت را از درب پشتی و طبقات پایین نجات داد. بیش از هشت روز از حادثه ساختمان پلاسکو می گذرد. پنجشنبه سیاهی که با جرقه ای کوچک آغاز شد و با آواری بزرگ به پایان رسید. یک هفته بعد اما هنوز آوارهای پلاسکو باقی است و تمام فکرها بر پلاسکو متمرکز است. مردم تهران و ایران داغدار آتش نشان های شهرشان هستند و به این فکر می کنند که حادثه فقط برای دیگران نیست. حالا که پلاسکو رفته و جز تلی خاک و حالا جای خالی آن و چند دیوار به دور آن، چیزی از نماد روزگاران قدیم خیابان جمهوری باقی نمانده است، زمزمه های بسیاری درباره برادران پلاسکو مطرح است، ساختمان هایی قدیمی و مستهلک، که بدون رعایت استاندارد های ایمنی سال هاست به محلی برای کسب و کار پایتخت نشینان بدل شده است. اگرچه شهرداری تهران و سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی، اخطار دادن به پلاسکو و برادرانش را در دستور کار دارند، اما نداشتن اختیار قانونی و شناخته نشدن سازمان آتش نشانی به عنوان ضابط قضایی باعث شده تا اخطارهایش هم در حد کاغذ پاره ای روی میز صاحبان ساختمان ها و مراکز خرید و فروش بزرگ تهران باقی بماند و در پایان هر سال به زونکن های بایگانی بپیوندد. با فرو ریختن پلاسکو که البته با رشادت و از خود گذشتی آتش نشانان فداکار که نقش بزرگی در خارج کردن به موقع کسبه از ساختمان داشتند، به فاجعه ای بزرگتر تبدیل نشد، اما بازار خبر درباره ساختمان های ناایمن تهران داغ شد. تا جائیکه محسن پیرهادی عضو هیئت رئیسه شورای اسلامی شهر تهران از نا ایمن بودن ۴۰درصد از ساختمان های تجاری و تولیدی خیابان جمهوری خبر داده که وضعیتی مشابه ساختمان پلاسکو دارند، صدها کبریت آماده انفجار دیگر؛ ساختمان هایی که روزانه ده ها هزار نفر در آن رفت و آمد دارند و به کسب و کار مشغولند. اگرچه جای ساختمان ۱۷طبقه پلاسکو در چشم عابران خالی است اما بعد از یک هفته دود سفید رنگ و سمی آن نیز فرونشست تا جای خالی آن بیش از گذشته به چشم آید؛ ساکنین و کسبه نزدیک به چهار راه استانبول حالا باید با دیدن دیوارهای کشیده شده، پلاسکوی پیر را در ذهنشان تجسم کنند. علاء الدین و غولی که آماده بیرون آمدن است از چها راه استانیول به سمت غرب، راه زیادی نیست تا به علاء الدین برسیم. یکی از برادران پلاسکو که نامش برای برای کسانی که سر و کاری با تلفن همراه دارند آشناست. ساختمان علاء الدین سال هاست که به بورس فروش تلفن همراه و لوازم جانبی آن در تهران تبدیل شده است. ساختمانی بیست و چند ساله که با رونق استفاده از تلفن همراه در کشور حتی راهروها و زیر زمینش راهم تغییر کاربری داده اند و به فروشندگان خرد و عمده تلفن همراه واگذار کرده اند. علاءالدین اگر چه کم امکانات است و ناایمن اما کسبه و فروشندگان خرد و کلان این کالا آن را به دیگر مراکز خریدی که در چند قدمی آن ساخته شده و البته تمام ضوابط ایمنی را هم رعایت کرده است، ترجیح می دهند. شاید به این خاطر که نام علاء الدین با گوشی تلفن همراه و لوازم جانبی آن گره خورده است و کسب و کار در این مرکز که بیشتر به دخمه ای می ماند بهتر از دیگر مراکز خرید تهران می چرخد. خطر را از چند متری علاءالدین می توان حس کرد. توری هایی که برای سرازیر نشدن آوار حاصل از تخریب طبقه هفتم در پیاده راه پاساژ نصب کرده اند و هر از گاهی با سقوط قطعه سنگی به لزره در می آید خود گواهی است که بر اینکه سالی که نکوست از بهارش پیداست. درون علاءالدین همهمه ای بر پاست. وارد ساختمان که می شوی هر کس به کاری مشغول است، از خرید گوشی های دست دوم تا تازه واردهای بازار موبایل و قطعات جانبی. با اینکه چندمین بار است میهمان علاء الدین و مغازه هایش می شوم اما اینبار با هدفی دیگر به ساختمان و مغازه هایی که به صورت فشرده در کنار یکدیگر قد علم کرده اند نگاه می کنم. چیدمان مغازه ها در طبقات مختلف فشرده است و متراکم. گویی مالک پاساژ از هر فضایی استفاده کرده و آن را دراختیار کسبه گذاشته است. اگر از کسبه علاءالدین یا مشتری های پر و پا قرص آن باشید، امکان سردرگمی در راهرو ها و طبقاتش نزدیک به صفر است. اما اگر برای اولین بار به علاءالدین سر می زنید مسیری که رفته اید را به خاطر بسپارید تا در هنگام برگشت اگر اتفاق ناگواری رخ داد آتش سوزی شد سریعتر از ساختمان خارج شوید و به دنبال مسیر خروج نگردید. دردآور است اگر بگوییم بورس تلفن همراه در تهران، با هزار و ۱۰۰واحد تجاری و نزدیک به ۴هزار نفر مغازه دار و فروشنده، نه پله فرار اضطراری دارد و نه تابلوهای راهنما برای خروج از ساختمان. نام علاءالدین وقتی بیشتر بر سر زبان ها افتاد که مالک آن بدون اخذ مجوزهای لازم اقدام به ساخت یک طبقه اضافه بر روی علاءالدین ۶ طبقه کرد. طبقه ای پر حاشیه که حتی زور شورای شهر و شهرداری تهران هم برای تخریبش کفایت نکرد و وقتی شهرداری بالاخره توانست کاری کند، با دستور فرماندار تهران جلوی تخریب گرفته شد. اگرچه با بهره برداری از طبقه هفتم بار جدیدی به مشکلات علاءالدین اضافه می شد اما هنوز هم بورس موبایل ایران کلکسیونی از مشکلات است. به طبقه هفتم می روم، جاییکه متر به مترش میلیون ها تومان به کسبه فروخته شده بود و حالا محکوم به تخریب است. جا دادن مالکان طبقه هفتم در منفی ۲! یکی از مشکلاتی که با ساخته شدن طبقه هفتم برای علاءالدین ایجاده شده، بسته شدن راههای خروج هوا از پاساژ است و خدا می داند با آتش گرفتن این حجم مواد پلاستیکی چند نفر از شدت دودگرفتگی خفه می شوند. طبقه ششم علاءالدین تراکم بیشتری نسبت به دیگر طبقات دارد. علتش را که می پرسم می گویند وقتی طبقه هفتم را خراب کردند، کسبه طبقه هفتم را در طبقه ششم و زیر زمین دوم جا دادند. علاءالدین هم مانند پلاسکو لوله کشی گاز شهری ندارد و شاید این کمبود، حسن بزرگی باشد برای علاءالدین ناایمن! با کمی دقیق شدن به اطراف لوله کشی های آتش نشانی و سیستم اطفاء حریق توجه ام را جلب می کند. از کسبه که سوال می کنم می گویند: "این لوله ها و سیستم اطفا حریق بیشتر جنبه نمایشی دارد و به جز چند روز اول برای همیشه خاموش شد. علتش هم نشتی آب از لوله ها و فعال شدن آن بدون بروز آتش سوزی بود." چشمتان روز بد نبیند، برای پایین رفتن و برگشتن به طبقه همکف، به جای پله، سوار بر آسانسور می شویم. آسانسوری کاملا غیر استاندارد که برای رسیدن به هر طبقه دو یا سه بار با تکان های شدید متوقف می شد. اگر چه چنین اتفاقی برای کسبه پاساژ عادی شده و با خنده از کنارش رد می شوند اما تکان های شدید آسانسور و غیر استاندارد بودنش آنقدر رعب انگیز هست که به جای آسانسور راهِ پله ها را در پیش بگیریم و عطایش را به لقایش ببخشیم. اینجا طبقه منفی یک علاءالدین است. مغازه ها درست مانند طبقات بالایی به صورت فشرده در کنار هم ساخته شده اند.از ظاهر امر پیداست که این طبقه و یک طبقه پایینتر از آن پارکینگ بوده و مالک با تغییر کاربری اش آن را به محلی برای کسب و کار تبدیل کرده است. حتی بعضی از کسبه می گویند شهرداری بارها به علاءالدین تذکر داده است که به دلیل عدم مقاومت ساختمان باید طبقه منفی دو کاملا بتن ریزی شود، اما کو گوش شنوا و زوری که به صاحب پاساژ بچربد. سقف کوتاه، سیم های برقی که بی هیچ حساب و کتابی از کنار هم رد شده اند و شهر فرنگی از علاءالدین ساخته اند، طبقه منفی دو هم که روزگاری انبارهای مغازه داران بود، با تخریب طبقه هفتم در اختیار کسبه قرار گرفته و خیلی ها دفترکارشان را به آنجا برده اند. جایی که بیشتر به یک دخمه می ماند تا جایی برای کسب و کار. با اینحال در هر مغازه ای یک کپسول آتش نشانی خود نمایی می کند. تصویری که کمی باعث دلگرمی است و باعث می شود خیالمان راحت شود که یکی از مغازه دارها می گوید: ای بابا کدام کپسول؟! این کپسول ها چندین سال است که شارژ نشده اند! علاءالدین خط قرمز شرکت های بیمهچند روزی بیشتر از حادثه پلاسکو نگذشته و مغازه دارها بیشتر از گذشته برای بیمه کردن مال و اموال خود به فکر افتاده اند. ویزیتورهای بیمه هم در راهرو ها به دنبال جذب مشتری هستند. یکی از کسبه می گوید از بد روزگار چند روزی از موعد بیمه نامه آتش سوزی مغازه گذشته بود که حادثه پلاسکو رخ داد و یکی دو روز بعد وقتی برای تمدید بیمه نامه به بیمه مراجعه کردم با جواب عجیبی مواجه شدم. شرکت بیمه می گوید تا اطلاع ثانوی مغازه های علاءالدین بیمه آتش سوزی نمی شوند. علتش را از بازاریاب بیمه می پرسم که در جوابم می گوید: شرکت اعلام کرده تا اطلاع ثانوی مغازه های علاءالدین بیمه آتش سوزی نشوند. علتش هم ریسک بالای آن است اما ما کار خودمان را می کنیم تا مشکل برطرف شود و بتوانیم مغازه ها را بیمه کنیم. آلومینیوم نا ایمن و پر خطرتر با مرگ پلاسکو، حالا آلومینیوم معروف ترین ساختمان منطقه است. برادری که حالا تنها ساختمان بلند مرتبه و خاطره ساز خیابان جمهوری است و خیلی ها با آن خاطره دارند. آلومینیوم و پلاسکو حدودا هم سن و سالند و این روزها دوران کهنسالی اش را می گذراند. وجود دو آسانسور بزرگ در ورودی ساختمان دلمان را خوش می کند که نیاز نیست ۱۱ طبقه را با پله بالا برویم. سرانجام در اسانسور باز می شود، دو طبقه ای بیشتر بالا نرفته است که ناگهان گیر می کند. مامور آسانسور به هر شکلی آسانسور را در طبقه دوم نگه می دارد و همینجاست که خیلی ها پیاده می شوند. مردی میانسال میگوید همین روزهاست که این آسانسور تلفات بدهد و کار دستمان بدهد. این را می گوید و دسته جمعی راه پله ها را پیش می گیرند و بالا می روند. بی اختیار به دنبالشان از آسانسور خارج می شویم و آنجاست که می فهمیم آسانسور ساختمان آلومینیوم یک سیم بکسل بیشتر ندارد و نا ایمن بودنش هم تایید شده است! یک به یک طبقات را بالا می روم و در همین حین پیش خودم می گویم بهتر بود به جای آلومینیوم نامش را شهر فرنگ می گذاشتند. اینجا همه صنفی مشغول به کار است. از فروش و تعمیر تجهیزات سینمایی و ساعت سازی و ساعت فروشی ها گرفته تا تعمیر لوازم خانگی و دوربین های عکاسی. کافی است بیشتر دقیق شوی تا دفتر دکوراسیون داخلی و فروش کتاب های کمک درسی را هم به چشم ببینی. قاسمی رئیس شورای ساختمان آلومینیوم درباره مالکیت این ساختمان میگوید:" این ساختمان هم متعلق به بنیاد مستضعفان است. شاید باورتان نشود این ساختمان به این بزرگی کوچکترین راهی برای تهویه ندارد و چند سال پیش که یکی از واحدها آتش گرفت تمام ساختمان را دود گرفت و درحال خفگی بودیم. خدایی نکرده اگر در این ساختمان آتش سوزی بزرگی اتفاق بیفتد قبل از اینکه مردم در آتش بسوزند از شدت دود خفه می شوند." ساختمان آلومینیوم هم مانند پلاسکو متولد سال ۱۳۴۲است و به نظر می رسد در آن سال ها نصب پله فرار و در نظر گرفتن سیستم اطفاء حریق هنوز به صورت قانون درنیامده بود. البته از آن بدتر بی تفاوتی مسئولان ساختمان به اخطارهایی است که به گفته رئیس شورای ساختمان سالیانه چند نوبت از سوی سازمان آتش نشانی و شهرداری تهران به ساختمان داده می شود. کاشانی؛ بورس ناایمن لوازم یدکی در تهران خیابان ملت و خیابان های اطرافش به بورس فروشندگان لوازم یدکی خودرو معروفند. از لوازم یدکی و لوازم بدنه خودرو گرفته تا لاستیک و تجهیزات جانبی. منطقه ای پر تراکم با مغازه هایی که بیشتر به انباری از لوازم یدکی می مانند تا فروشگاه و محل عرضه محصول. از کسبه سراغ بزرگترین پاساژ منطقه را که میگیرم همگی پاساژی به نام کاشانی را معرفی میکنند. پاساژی نه چندان مرتفع اما بزرگ که بیش از ۶۰۰واحد صنفی در آن مشغول به کارند و تمامی قطعات یدکی خودروها را از خارجی تا تولید داخل در آن می توان پیدا کرد. حتی تصور یک آتش سوزی کوچک هم دراین فضای بسته و پر ازدحام از مغازه ها و وسایل انبار شده جلوی در هر مغازه رعب آور است. شرایط حاکم بر پاساژ کاشانی در خیابان امیرکبیر تهران این مجموعه را تبدیل به انبار باروتی کرده است که هر لحظه و با هر اتفاق کوچکی امکان آتش گرفتنش می رود. کاشانی هم مانند پلاسکو و آلومینیوم هیچ یک از موارد ایمنی را رعایت نکرده و البته در گفتگوی غیررسمی با برخی مالکان، آنها نیز همچون تعدادی از فروشندگان و مالکان پاساژهای علاء الدین و آلومینیوم، صراحتا تاکید می کردند که اجازه نخواهند داد شهرداری یا هر نهاد دیگر جلوی فعالیتشان را با اقداماتی چون پلمب برای نوسازی یا مانند آن بگیرد! خرم رئیس شورای پاساژ کاشانی لیست بلند و بالایی از اخطاریه های سازمان آتش نشانی به این پاساژ در دست دارد که نشان از نا ایمن بودن این مجموعه دارد. او البته تاکید می کند که هر بار اخطاریه ها را به مالک ارائه داده است اما کمک و مساعدتی از سوی آنها دریافت نکرده اند. پاساژ کاشانی هم مانند دیگر برادرانش هیچگونه تجهیزات ایمنی در اختیار ندارد، نه از سیستم اطفای حریق در ساختمان نشانی هست نه ردی از پله فرار و هواکش برای خروج دودهای ناشی از شعله ور شدن مواد پلاستیکی از طبقات زیرین ساختمان. آنچه از شواهد پیداست تبدیل پارکینگ و انباری پاساژ کاشانی به محیط کسب و کار است، تا جائیکه حاشیه رمپ های ورودی به پارکینگ هم تبدیل به مغازه شده و عده ای در آن مشغول به کسب و کارند. حتی تصورش هم وحشتناک است، آتش سوزی در این پاساژ تو در تو که در شرایط عادی هم برای پیدا کردن راه خروجی بارها به راه بسته می خوری و به این راحتی ها نمی توان مسیر خروج را پیدا کرد. البته از پله فرار هم خبری نیست و شعله های آتش جهنمی از این پاساژ خواهد ساخت که خاموش کردن آن به مراتب دشوار تر از پلاسکو خواهد بود. حالا اما رئیس شورای پاساژ با پاسخ هایش نشان می دهد حادثه پلاسکو علی رغم همه غصه هایش، خبرهای خوشی هم برای تهران دارد چراکه "دستور العملی به مغازه دارها داده ایم که کلیه اجناس خود را از راهروها جمع آوری کنند و در انبار هایشان نگهداری کنند. مالک هم به هیئت مدیره نامه نوشته و خواسته است تا موارد مورد نیاز و اقدامات لازم برای حفظ ایمنی مجموعه را اعلام کنیم تا برای انجامش اقدام کنند." آتش سوزی پلاسکو و ویران شدن ساختمان، ترس عجیبی بین کسبه ساختمان های نا ایمن ایجاد کرده است. آدم هایی که تا دیروز حتی تماس بازاریاب های بیمه و فروش تجهیزات آتش نشانی را با تندی پاسخ می دادند و آنها را مزاحمی بیش نمی دانستند، دغدغه امروزشان ایمن ساختن محل کسب و کارشان است، ترسی که اگر زودتر به سراغ مردم می آمد و گوش اهالی پلاسکو را تیز می کرد، چنین اتفاق تلخی رخ نمی داد. کمی آنسوتر، میدان امام خمینی است و اگرچه با ویرانه های ساختمان پلاسکو فاصله دارد اما می توان دود سفید را به وضوح دید. ساختمانی که حالا جز یک اسم و خاطره ای ۵۰ ساله دیگر چیزی از آن باقی نمانده است. پلاسکو اگرچه رفت اما برادرهایش هنوز زنده اند! پرخطر و نا ایمن تر از آن ...منبع : مشرق |
|
↧
January 30, 2017, 2:00 am
↧
January 29, 2017, 5:55 am
به گزارش ندای انقلاب، نیروهای ارتش سوریه پس از عملیات منحصر به فرد نیروهای یگان مأموریتهای ویژه ارتش، سرانجام پرچم سوریه را بر فراز بزرگترین ساختمان و دکل برق شهرک «عینالفیجه» برافراشتند، عملیات محاصره تروریستهایی که در داخل چشمههای الفیجه متمرکز شده و تهدید به انفجار آن کرده بودند، با اخراج آنها به پایان رسید.روز گذشته نیروهای ارتش سوریه عقبنشینی تمام تروریستها از چشمهها و شهرک عینالفیجه بهسمت شهرکهای مجاور را اعلام کردند، قرار است به وضعیت آن دسته از افراد مسلحی که تمایل دارند سلاح خود را تحویل ارتش داده و به جامعه بازگردند، رسیدگی شود و کسانی هم که خواهان رفتن به ادلب هستند، به این شهر منتقل شوند، شهری که بهطور کامل در اشغال تروریستهای تکفیری بهسرکردگی جبهه النصره است.منابع میدانی اعلام کردند تعداد کسانی که به ادلب منتقل میشوند، حدود هزار فرد مسلح بههمراه خانوادههایشان هستند که از طریق اتوبوسهایی که روز گذشته وارد منطقه «وادیبردی» شد، اخراج خواهند شد، این در حالی است که افراد مسلح پیش از خروج از عینالفیجه تمام مقرها و تجهیزات خود را به آتش کشیدند.خاطرنشان میشود تروریستهای جبهه النصره با هدف فشار بر ارتش سوریه برای متوقف کردن عملیات نظامی پاکسازی منطقه وادیبردی، به بمبگذاری چشمهها و منفجر کردن بخشهایی از آن و حتی آلوده کردن آب شرب ۶ میلیون شهروند دمشقی در یک جنایت ضدبشری دست زده بودند و سبب بروز بزرگترین بحران آب در تاریخ دمشق شده بودند که بیش از ۳۵ روز سخت و نفسگیر برای مردم پایتخت سوریه ایجاد کرده بود.منبع : تسنیمانتهای پیام/ |
|
↧
↧
January 30, 2017, 2:07 am
به گزارش ندای انقلاب، مهاجم سنگالی لیورپول که به همراه تیم ملی کشورش در مسابقات جام ملت های آفریقا حضور داشت، شب گذشته پنالتی خود مقابل کامرون را از دست داد تا تیمش از این رقابت ها کنار برود. سران لیورپول هم یک جت شخصی را برای او مهیا کرده تا هر چه سریع تر به این شهر بازگردد و برای بازی با چلسی آماده باشد. از زمانی که مانه لیورپول را ترک کرده، شاگردان کلوپ نتایج خیلی ضعیفی کسب کرده اند.منبع: کاپ |
|
↧
January 30, 2017, 2:06 am
به گزارش ندای انقلاب، آن چه پیش رو دارید، تصویری است دیده نشده که در اواسط دهه ی ۱۳۶۰ شمسی در «بغداد» به ثبت رسیده است. در عکس، وزیر دفاع وقت «عراق»، «عدنان خیرالله»، در کنار وزیر دفاع وقت «بحرین»، «حمد بن عیسی آل خلیفه» دیده می شود. این عکس یکی از اسناد هم پیاله گی دولت های مرتجع منطقه با »صدام حسین» علیه انقلاب اسلامی ایران است. *ارتشبد خلبان «عدنان خیرالله طلفاح» به تاریخ اول مهر ۱۳۱۹ شمسی در «تکریت» متولد شد. او پسردایی «صدام حسین المجید» و برادر «ساجده خیرالله» (اولین همسر قانونی «صدام» بود. وی یکی از اعضای بلندپایه و اصلی رژیم بعث عراق به شمار می رفت و از سال ۱۳۵۶ شمسی تا زمان مرگش، وزارت دفاع «رژیم بعث عراق» را برعهده داشت.«عدنان خیرالله» در نهایت به تاریخ ۱۴ ارذیبهشت ۱۳۶۸ شمسی(حدو ۹ ماه پس از پایان جنگ تحمیلی) طی انفجار مشکوک هلی کوپتر اش به هلاکت رسید. این ژنرال بعثی، در طول سال های جنگ، جنایات جنگی دردناکی را علیه ملت ایران و عراق، خصوصا بسیجیان و پاسداران مرتکب شد. *«حمد بن عیسی آل خلیفه» به تاریخ ۸ بهمن ۱۳۲۸ شمسی، در روستای «الرفاع»(واقع در «امارات متحده عربی») متولد شد. وی از نوجوانی به عنوان ولیعهد امیر نشین «بحرین» معرفی شد و در جوانی، سکان وزارت دفاع این کشور را به دست گرفت. پادشاهی «بحرین» در سال های جنگ تحمیلی، از متحدان رژیم صدام به شمار می رفت. «حمد بن عیسی» در اسفند ۱۳۷۷ شمسی بر تخت پادشاهی «بحرین» نشست و تا امروز این کرسی را در اشغال خود دارد. امروز از رژیمی که «عدنان خیرالله» ماشین جنگی اش را هدایت می کرد، اثری برجا نمانده است و ژنرال های آن ارتش کذایی، یک به یک در گم نامی و فلاکت مادی و معنوی به درک واصل شده و رزمنده گان جنگ ۸ ساله، فرماندهی مردم «عراق» را در نبرد آزادی بخش علیه میراث خواران صدام را بر عهده دارند. پادشاهی «حمد بن عیسی» نیز بیش از ۶ سال است که با انقلاب اکثریت مردمش در جنگی خونین است و جنایات بی شماری را با هم دستی رژیم «عربستان سعودی» علیه مسلمانان «بحرین» مرتکب شده است. اما ملت مسلمان ایران، که روزگاری با هم دستی «صدام»ها، «خیرالله»ها و «آل خلیفه»ها به خاک و خون کشیده می شدند، هم چنان سربلند و سرفراز، سر بر بام تاریخ می سایند. لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ کذلِک نَجْزِی الظَّالِمینَ(اعراف/۴۱)برای آنان بستری از دوزخ و برفرازشان پوشش هایی از آتش است و ما این گونه ستمکاران را پاداش می دهیم نفر اول از چپ: «حمد بن عیسی آل خلیفه» پادشاه فعلی «بحرین»نفر دوم از چپ: «عدنان خیرالله طلفاح» وزیر دفاع رژیم «صدام» در سال های «جنگ تحمیلی» |
|
↧
January 29, 2017, 6:07 am
به گزارش ندای انقلاب، پرسپولیس در هفته بیستم رقابت های لیگ برتر یک بازی حساس با تراکتورسازی دارد. هرچند که برانکو بر این عقیده است که همه بازی های برای آنها حکم فینال را دارند و سخت هستند اما باید گفت که بازی با تراکتورسازی برای پرسپولیسی ها اهمیت دیگری دارد. خیلی ها می گویند سرنوشت قهرمانی در همین بازی مشخص می شود. به همین دلیل شکی وجود ندارد که بازیکنان دو تیم با انگیزه بیشتری مقابل هم قرار می گیرند و طبیعی است که زد و خورد های درون بازی بیشتر باشد. در این میان ۴ بازیکن دو اخطاره پرسپولیس در معرض خطر از دست دادن دربی هستند. علیرضا بیرانوند، وحید امیری، کمال کامیابی نیا و محمد انصاری ۴ بازیکنی هستند که اگر در بازی روز یکشنبه ۱۷ بهمن با تراکتورسازی با کارت زرد جریمه شوند در بازی با استقلال غایب خواهند بود.منبع: خبرآنلاین |
|
↧
January 29, 2017, 5:22 am
به گزارش ندای انقلاب، موضوع مهم این روزهای جامعه، امنیت مردم و حفظ سلامت جمعیتی است که در آن نفس می کشند. بی تردید، هرگونه اهمال و کم کاری در این زمینه، نابخشودنی است.در روزهای گذشته، مدیرعامل شرکت توسعه، تجهیز و نگهداری اماکن ورزشی در نشستی خبری با ارائه فهرستی جامع از اقدامات صورت گرفته در ارتباط با تعهدات این شرکت، به این موضوع پرداخت که "بودجه کافی برای عملی کردن خواست اصلی زحمتکشان این شرکت وجود ندارد!"مصطفی مدبر که در رأس این شرکت فعالیت دارد، وقتی به نوع تخصیص بودجه شرکتش از سوی دولت اشاره کرد، مشخص شد دولت تدبیر و امید چه نگاهی به ورزش دارد. مدبر گفت بودجه شرکتش در سال جاری ۴۷۰ میلیارد تومان تأیید و تعیین شده ولی تا کنون (کمتر از دو ماه مانده به پایان سال ۹۵) تنها موفق به وصول ۵۳ درصد آن شده اند. آن هم نه به صورت پول نقد؛ بلکه با تخصیص اوراق بهادار!این معنی و مفهوم واضح بی توجهی به اصل "پیشگیری قبل از وقوع حادثه" است؛ اینکه اگر جامعه سالمی داشته باشیم، نیاز به مراکز پزشکی و بهداشتی کمتر می شود. اگر ورزش در ایران نهادینه شود، میزان شادابی مردم بالا رفته و راندمان کاری در همه امور افزایش پیدا خواهد کرد. وقتی خودمان (بخوانید مسئولان) توجهی به این مهم (پیشگیری قبل از وقوع) نمی کنیم، "پلاسکو"ها فرو می ریزند و در این میان، آنان که متضرر می شوند، آتش نشانان و خانواده های کارگرانی هستند که هست و نیستشان به خاکستر تبدیل می شود. چرا مصطفی مدبر که چشم همه اهالی ورزش برای توسعه و تجهیز اماکن ورزشی به اوست، باید چشم در چشم اصحاب رسانه بگوید ما به دنبال "حداقل"ها(!!!) برای ایمن سازی اماکن از جمله پیست اسکی دیزین هستیم؟ ورزشی که او خود در صحبت هایش اعلام می کند دومین ورزش خطرآفرین دنیاست! چرا مقامات بالای دستی مدیرعامل این شرکت معزز نباید برای حفظ امنیت ملت ایران دنبال حداکثرها باشند؟- ایرانی لیاقت حداکثرها را ندارد؟ ایرانی باید به حداقل ها راضی باشد و دم نزند؟- یک جوان ۲۰ ساله ایرانی (دختر یا پسر) چه هزینه هایی برای دولت داشته تا به این سن برسد. نباید ایمنی را برایش فراهم ساخت تا مفت مفت نقص عضو نشده یا در نگاهی بدبینانه تر، جانش را از دست بدهد؟- چرا دولت که از مردم مالیات حداکثری می گیرد ملت را لایق امنیت حداقلی می داند؟ پس نقش این شرکت در اداره اماکن ورزشی و استانداردسازی چیست؟ آیا نباید برابر پیست ها و بهره بردارانی که فقط به مصالح و منافع خود می اندیشند، ایستاد؟ نقش و وظیقه مدیر و مدیرانی مانند وی چیست؟********************مگر در ایران چند پیست اسکی مطلوب داریم که بتوانند رقابت های بین المللی را میزبانی کنند؟ فقط بحث پیست های اسکی نیست. چرا از این بودجه نصفه و نیمه (!) به درستی بهره برداری نمی شود؟ مدیرعامل این شرکت با اشاره به اماکن ورزشی به ارث رسیده از دوران ریاست های قبلی سازمان تربیت بدنی، خود و شرکتش را وارث کلنگ زنی های بی دلیل و بادلیلی عنوان می کند که پروژه هایی را در اقصی نقاط میهن عزیزمان تأسیس کردند و بعد به امان خدا رها شد(!) تا لابد عکسی بگیرند و فقط مسئولیت بوجود بیاورد. پروژه هایی که همچون زخم هایی کوچک اما به تعداد بیشمار بر پیکر ایران اسلامی زده شده و بعضا باعث غافل شدن مدیران ورزشی از رسیدگی به نقاط کلیدی و حیاتی تر ورزش می کند. وقتی در ۴ دهه اخیر هیچ بنایی در حد ورزشگاه آزادی در ایران تأسیس نشده، لااقل به فکر حفظ مطلوبش باشیم. اگر ورزشگاه پیر شیرودی در قلب تهران به بهره برداری صددرصدی برسد، ضمن حفظ این اثر ماندگار برای سال های بیشتر، چند سانتیمتر بر سرانه فضای ورزشی ساکنان محدوده مرکزی شهر اضافه می شود.اگر مدبر مدعی است در ایران فقط یکی دو پیست اصولی اسکی داریم، پس چرا برای پیچ و مهره های دکل های تله کابینش از پیچ های درجه یک فولاد استفاده نمی کنیم تا اصطلاحا " نَبّرد" و جان تعدادی از اسکی بازانی که برای تفریح به کوهستان رفته اند از صبح تا غروب به بازی گرفته نشود؟مدیریت قطعا فقط عکس انداختن و روبان قیچی کردن نیست. مدیریت، حفظ و نگهداری داشته ها، ایجاد امنیت (در هر زمینه ای اعم از شغلی یا تسلیحاتی) و البته "خوب و مفید خرج کردن" است. بودجه قطره چکانی که دولت آن را به شکل اوراق(!) به ورزش مملکت تخصیص می دهد را هم می توان در جهتی به کار گرفت که دیگر نگوییم "در جلسه با سازمان استاندارد گفتیم که حداقلهایی باید رعایت شود تا حادثهای رخ ندهد، یعنی هیچ چیز را نمیخواهیم فدای ایمنی کنیم. این را باید در نظر بگیریم رسیدن به شرایط مطلوب و آرمانی در پیست دیزین بعید است و ما سعی میکنیم حداقلها را فراهم کنیم".یک مثال هم در ادبیات خودمان داریم که می گوید: "ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است". پس برای "اقدام و عمل" هیچ زمان دیر نیست و "اقتصاد مقاومتی" را حتی با اوراق بهادار هم می توان رعایت کرد؛ البته اگر بخواهیم عمل کنیم. امنیت فقط در مرزهای ایران اسلامی معنی ندارد و همانطور که بیرون از این مرزها هم جان برکفانی برای حفظ امنیت زنان و فرزندان این مملکت جانشان را در طبق اخلاص گذاشته اند تا امنیت "حداکثری" ایجاد کنند، مسئولان دولتی و ورزشی که در داخل هستند هم با دور انداختن واژه "امنیت حداقلی" به دنبال ایجاد "امنیت حداکثری" برای فرزندان این مملکت باشند.منبع : مشرق |
|
↧
↧
January 29, 2017, 5:11 am
شهيد علي نظري كمي قبل از آخرين اعزامش به سوريه، به دليل مشكلي كه در مهره كمرش داشت از سوي پزشك براي عمل جراحي معرفي شده بود، اما به جهت اعتقادي كه به حضور در جبهه مقاومت اسلامي و دفاع از حريم اهل بيت داشت، بيمارياش را بروز نداد و شش مرداد ماه ۱۳۹۵ به سوريه اعزام شد. او داوطلبانه به سفري ميرفت كه بازگشتي برايش مقدر نشده بود. به گزارش روزنامه جوان، وقتي با سميه زارع به گفتوگو پرداختيم، كمتر از شش ماه از شهادت همسرش ميگذشت. او از مردي سخن ميگفت كه به رغم عشق به خانواده و دو فرزندش، عمل به تكليف را از دست نداد و به اين ترتيب مرواريد شهادت را صيد كرد. علي نظري متولد ۱۳۵۳ در جهرم بود كه ۱۶ مردادماه ۱۳۹۵ در حلب سوريه به شهادت رسيد. زماني كه با شهيد نظري ازدواج كرديد، ايشان نظامي بودند؟بله، آن موقع پاسدار بود. علي آقا در جهرم زندگي ميكرد و ما ساكن مرودشت بوديم. اين دو شهر از استان فارس حدود سه، چهارساعتي با هم فاصله دارند، اما قسمت هم بوديم و از طريق يكي از خواهرهايشان كه همسايه مان بود با هم آشنا شديم. من مشكلي با شغلش نداشتم، ولي دوري شهرشان از محل زندگيما باعث شد كمي ترديد داشته باشم. پنج، شش ماه گذشت تا اينكه جواب مثبت داديم. سال ۸۳ هم ازدواج كرديم. معيار و ملاك خاصي براي انتخاب همسرتان داشتيد؟ خود شهيد چه معيارهايي داشتند؟ما تفاوت فرهنگي زيادي نداشتيم. تقريباً خواستههايمان يكي بود. ايشان دنبال خانواده و دختري مذهبي بود و من هم دوست داشتم همسر آيندهام جواني مذهبي و اهل دل باشد. البته زمان خواستگاري ايشان از سختيهاي شغلش گفت كه امكان دارد گاهي به مأموريت برود. (با خنده ادامه ميدهد) منتها بعد از ازدواج خيلي بيشتر از آنكه فكرش را ميكردم مأموريت بود. داخل استان فارس يا مناطق مرزي مثل سردشت و... هر جا مشكلي پيش ميآمد چون همسرم جزو يگان تكاوري بود اول اعزام ميشد. شهيد شد تا جان همرزم افغانش را نجات دهد چند فرزند داريد؟ اين همه مأموريت ايشان برايتان سخت نبود؟ما دو پسر به نامهاي محمدمهدي ۱۰ ساله و آرمين شش ساله داريم. در مورد بخش دوم سؤالتان هم بايد بگوييم كه مسلما سخت بود. گاه با بچههاي كوچك ناچار ميشدم روزها و هفتهها منتظر علي بمانم تا از مأموريت برگردد. هر بار هم برايم رفتن و دورياش سخت بود اما خب اينگونه مأموريتها جزو وظايفش بود و نميشد كه نرود. اگر مأموريتهاي داخلي برايتان سخت بود، چطور راضي شديد به سوريه برود؟ چند بار به آنجا اعزام شد؟علي آقا سه بار به سوريه اعزام شد. بار اول كه سال ۹۱ رفت من اصلاً با خبر نشدم به سوريه رفته است. گفته بود ميروم تهران دوره ببينم. جايي هستيم كه گوشيمان آنتن نميدهد. هر بار هم كه خودش زنگ ميزد پيش شماره تهران ميافتاد. همين طور بود تا اينكه دو، سه هفته بعد از طرف تيپ ۳۳ المهدي براي سركشي به خانه مان آمدند. از صحبتهاي همكارانش كه ميگفتند علي آقا الان در حرم حضرت زينب(س) زيارت ميكند، متوجه شدم او كجاست. بار بعد كه زنگ زد گفتم سوريهاي؟ خنديد و خودش را لو داد. بار اول مأموريتش دو ماه طول كشيد. بار دوم هم كه پارسال (۱۳۹۴) رفت. اين بار مخالفت كردم. يعني هربار كه مأموريت ميرفت برايم سخت بود. ميگفتم اگر ميشود نرو. در پاسخ ميگفت شغل و وظيفهام اين است. رفت و مثل بار اول دو ماه بعد برگشت. بار سوم هم كه مردادماه امسال رفت و تنها ۱۰ روز بعد به شهادت رسيد. اعزام آخرش تفاوتي با دفعات قبلي داشت؟هم براي من تفاوت داشت هم براي خودش. به يكي از مغازهدارهاي سركوچهمان گفته بود دعا كن شهيد شوم. به يكي از همسايههايمان هم كه دوستي زيادي داشت گفته بود فلاني من اين بار بروم احتمالاً ديگر برنميگردم. سعي كنيد اسم كوچه را به نام من بزنيد. البته اينها را بعد از شهادتش شنيدم. خودم هم بار آخر در دلم غوغا بود. در پس آن همه مأموريتي كه رفته بود فقط همين يك بار به دلم برات شد كه نكند شهيد شود، اما برخلاف آنچه در دلم ميگذشت، براي اولين بار در زبان با او مخالفتي نكردم. شايد نميخواستم با دلخوري و ناراحتي از هم جدا شويم. مرتب با خودم ميگفتم جلويش را بگير. نگذار برود، اما هر كاري كردم نتوانستم حرفهايي كه با خودم ميزدم را به او بگويم. شش مرداد ماه رفت و ۱۶ مردادماه در حلب به شهادت رسيد. پسرهايتان با رفتن پدرشان مشكلي نداشتند؟ اصلاً رابطه پدر و پسرهايش چطور بود؟هم بچهها عاشق پدرشان بودند و هم او عاشق آنها. علي آقا هر وقت به خانه ميآمد با بچهها بازي ميكرد و از سر و كولش بالا ميرفتند. مخصوصاً آرمين را كه كوچكتر بود خيلي دوست داشت. همسرم چون زياد مأموريت ميرفت، بچهها به رفتنهايش عادت داشتند. او ميرفت و كمي كه از خانه دور بود، بيقراري بچهها شروع ميشد. بار اول كه علي آقا رفت و دوماه از خانه دور بود، محمدمهدي اول ابتدايي بود. يك روز معلمش زنگ زد و از من خواست به مدرسهشان بروم. رفتم و گفت اين پسر مدتي ميشود خودش داخل كلاس است اما فكر و ذهنش اينجا نيست. محمدمهدي بچه توداري است و دلتنگيهايش را اينطور بروز داده بود. پس الان كه چند ماه از شهادت پدرشان ميگذرد بايد دلتنگي شان بيشتر هم شده باشد؟بله، همين طور است. هر دوي آنها دلتنگ پدرشان هستند. محمدمهدي چون سن بيشتري نسبت به آرمين دارد سعي ميكند ناراحتياش را بروز ندهد ولي آرمين خيلي وقتها عكس پدرش را بغل كرده و خودش را خالي ميكند. يا لباس پدرش را ميپوشد و اسلحه و بيسيم اسباب بازي دستش ميگيرد و بازي ميكند. الان شش ماه است كه اين بچهها پدرشان را نديدهاند. به نظر شما با اين همه عاطفه عميقي كه بين شهيد و خانوادهاش بود، چطور توانست برود؟ اجباري كه در رفتنش نبود؟خير، هيچ اجباري نبود. همسرم اواخر از كمر درد شبها خوابش نميبرد. دكتر كه رفت تشخيص دادند يك كيست كنار مهره كمرش درآمده و بايد عمل شود. دكتر حتي ليست وسايلي كه براي عمل نياز داشت را به علي آقا داده بود. همان ايام من هم مريض بودم. خب چه بهانهاي از اين بالاتر كه يك نفر قرار عمل دارد يا همسرش مريض است. شهيد به راحتي ميتوانست به خاطر يكي از اين موارد به مأموريت نرود، اما به كار و وظيفهاش عشق ميورزيد. همين عشق و اعتقادي كه به هدفش داشت، باعث شد بين محبت خانواده و رفتن به جبهه توازن ايجاد كند و براي جهاد به سوريه برود. بار دومي كه علي آقا به سوريه رفته بود، من در شبكههاي اجتماعي ميديدم كه مدافعان حرم وصيتنامه مينويسند. وقتي به خانه آمد پرسيدم تو هم وصيتنامه داري؟ پاسخش منفي بود. گفتم خب تو كه زياد مأموريت ميروي وصيتنامه بنويس، اما گفت من به رفتن فكر نميكنم. ما بايد بمانيم و حالا حالاها خدمت كنيم. رابطه همسرتان با شهداي مدافع حرم يا ساير شهدا چطور بود؟شهدا را خيلي دوست داشت و احترام زيادي برايشان قائل بود. اگر فرصتي هم پيش ميآمد به گلزار شهدا ميرفت. در همان يگان صابرين دو نفر از همرزمان ايشان در شمالغرب كشور به شهادت رسيده بودند. شهيد خليل عسكري از شهداي گردان خودشان بود و شهيد مولانيا هم از شهداي تيپ المهدي بود. همسرم به اين دو شهيد ارادت خاصي داشت. سال گذشته كه از سوريه برگشت، صبح تقريبا ساعت ۹ به خانه رسيد. خسته و كوفته بود، اما تا شنيد تشييع پيكر شهيد ذوالفقارنسب از شهداي مدافع حرم ارتش است، هنوز خستگياش درنرفته گفت خانم پا شو برويم تشييع جنازه اين شهيد. بعد گفت مشايعت پيكر يك شهيد مدافع حرم سعادتي است كه خدا نصيب مان كرده است. تشييع پيكر خودشان چطور برگزار شد؟خيلي با شكوه. آنقدر شلوغ بود كه من حتي فكرش را نميكردم. جالب است كه خودش ميگفت دوست دارم سربلند بميرم و آنقدر در ميان مردم اجر داشته باشم كه تشييع پيكرم با شكوه باشد. علي آقا آدم مردمدار و خوش خلقي بود. هر كس او را ميشناخت شيفته اخلاق خوبش ميشد. وقتي هم كه با شهادت از پيشمان رفت، خيلي از مردم جهرم در تشييع پيكرش شركت كردند. درست همانطور كه از خدا ميخواست، مردم دوستش داشتند و با احترام شهيدشان را تشييع كردند. از حضورش در منطقه عملياتي سوريه يا نحوه شهادتش چيزي شنيدهايد؟خود علي آقا تا وقتي كه بود زياد از مسائل رزمندگياش صحبت نميكرد. اينجا معاون گردان حمزه از تيپ المهدي بود، اما آنجا نميدانم چه سمتي داشت. منتها آموزشهاي زيادي را پشت سر گذاشته و به اصطلاح يك رزمنده تام عيار بود. شهادتش هم به خاطر نجات جان يك رزمنده بود. همرزمش ميگفت روز شهادت علي آقا شنيديم يكي از رزمندههاي افغاني تيپ فاطميون مجروح شده است. بنده خدا جايي افتاده بود كه امكان دسترسي به آنجا سخت بود، اما علي يك آرپي جي بر ميدارد و به دو نفر ديگر از دوستانش ميگويد من دشمن را مشغول ميكنم شما مجروح را بياوريد. ميرود و آرپي جي را هم شليك ميكند، اما موقع برگشت مورد اصابت قرار ميگيرد و به شهادت ميرسد. ۱۶ مرداد ۹۵ كه شهيد شد پيكرش را دو روز بعد به جهرم آوردند. البته من آن موقع مرودشت بودم. روز قبل از شهادتش كه جمعه بود به من زنگ زد و وقتي شنيد همراه بچهها سالم به خانه پدرم رسيدهايم خوشحال شد. روز بعد (شنبه) شهيد شد و دوشنبه پيكرش را آوردند. در زندگي چه چيزي را از شهيد نظري آموختهايد؟علي آقا صفات بارز خيلي زيادي داشت. خوش خلقياش يكي از اين موارد است كه آشنا و غريبه به آن اذعان دارند. ساده زيست هم بود و خيلي اهل ماديات نبود. اگر ميشنيد يك نفر احتياج دارد، ولو شده با فرستادن غذا به خانهشان سعي ميكرد كمكي كرده باشد، اما نكتهاي كه من در زندگي با ايشان آموختم، صبر در مسائل و مشكلات است. همسرم آدم صبوري بود و اين صبر را به من هم منتقل كرد. وگرنه داغ رفتنش را نميتوانستم تحمل كنم. اينها به خاطر اعتقاداتشان رفتند و اين اعتقادات آنقدر ارزش دارد كه برايش جان داد. همينها ما را آرام ميكند. من شايد هرگز فكر شهادت علي را نميكردم، ولي حداقل خوشحالم كه در راه درستي او را از دست دادم. شايد بعضيها حرفهاي نااميد كننده در مورد انگيزههاي مدافعان حرم بزنند، ولي ما كه ميدانيم عزيزمان براي چه رفت و براي چه از خانواده، همسر و دو فرزندش گذشت. علي آقا خيلي كوچك بود كه پدرش را از دست داد و از كودكي كارگري كرده بود. بنابراين درد آشنا بود و درد مردم سوريه و مسلمانان و به طور كل همه محرومان را خوب درك ميكرد. اينها از همان قبيله مستضعفان هستند كه هميشه تاريخ در برابر مستكبران قد علم ميكنند. |
|
↧
January 29, 2017, 6:09 am
به گزارش ندای انقلاب، افتتاحیه سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر سینمای ایران در سال ۱۳۹۵ کارش را در ۹ بهمن ماه در برج میلاد آغاز کرد.دبیر این دوره از جشنواره فیلم فجر نیز محمد حیدری است او در دوره قبل در این سمت دارای تجربه هایی شده که تلاش دارد این دوره را با کمترین حاشیه برگزار کند.*هواسمان به تاریخ باشدبه هر حال همیشه حاشیه جزو جذابیت های یک رویداد فرهنگی و هنری بوده که خاطره های تلخ و شیرین را رقم می زند. برگزار کنندگان، در ایجاد قوانین و فراهم کردن شرایط و مهمانان، در رعایت احترام به قوانین تاثیر زیادی در شکل گیری این خاطره ها دارند، خاطره هایی که تا چندی دیگر تبدیل به تاریخ می شوند، تاریخی که سالها بعد دیگرانی در آینده از آن یاد می کنند حتما باید هواسمان به آنچه تاریخ در مورد ما قضاوت می کند باشد.*نبود ازدحام در افتتاحیهدر ابتدای مراسم هنرمندان و سینماگران از ساعت ۶ به بعد وارد کاخ جشنواره شد. تقریبا کسی در محوطه باز برج میلاد منتظر نه ایستاد و در اولین روز با ازدحامی که روند برگزری جشنواره را مختل کند مواجه نبودیم این اتفاق را در اولین روز به فال نیک می گیریم.*شانه های آماده برای آرام گرفتن سیمرغدر این میان چهره های سینماگران را می توان دید آنهایی که در پشت درب های بسته ایستاده اند در این میان جوان ترها که امسال حضور پر رنگ تری دارند توجه بیشتری را به خود جلب می کنند آنها حتما به تشویق و تقدیر نیاز دارند و همچنین نقد های سازنده که در جشنواره با شکل های متنوعی از آن مواجه خواهند شد و بی گمان نیم نگاهی به سیمرغ های این دوره و امید اینکه بر شانه شان بنشیند. درهای سالن اصلی جشنواره فیلم فجر در برج میلاد باز می شود. حاضرین وارد سالن می شوند تا شاهد افتتاحیه سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر باشند.*مراسمی با آغاز مشکوکنکته جالب این بود که برخلاف سایر دوره ها سالن برگزاری مراسم به سرعت در دقایق ابتدایی پر شد و مراسم با کمترین تاخیر که به ۱۰ دقیقه هم نمی رسید کارش آغاز شد آنقدر نداشتن تاخیر در آغاز یک مراسم در برنامه های ما عجیب است که یکی از اصحاب رسانه با لحن طنزآمیزی می گوید: «نداشتن تاخیر در این مراسم مشکوک بود». حالا احسان کرمی روی صحنه قرار می گیرد و سکان اجرای برنامه را به دست می گیرد.*جای خالی جایی برای خبرنگارانزمانی که وارد سالن شدیم به ردیف ها که نگاهی انداختیم متوجه شدیم روی صندلی ها نام فیلم ها با کاغذی نوشته و چسبانده شده بود تا عوامل یک فیلم بتوانند در کنار هم بنشینند، اما متاسفانه جایی به این شکل برای اصحاب رسانه در نظر گرفته نشده بود و از افرادی که در تشریفات حضور داشتند نیز وقتی در این باره پرسیده می شد اظهار بی اطلاعی می کردند و مشخص بود که نسبت به این موضوع و حتی نحوه برخورد با خبرنگاران بی گانه اند. در انتهای سالن و گوشه ها یکی از خانم ها ما را هدایت کرد و گفت: اگر مهمان دعوتی و یا خبرنگار هستید در انتها بنشینید نگاهی که انداختیم متوجه شدیم بیشتر قسمت ها افرادی نشسته اند که جزو رسانه نبودند. حتما تفکیک کردن خبرنگاران از سایرین در جهت پوشش بهتر و با کیفیت مراسم توسط آنها می تواند تاثیر گذار باشد.*ادای احترام سینماگران به مادر شهید کنعانیحالا تمام سالن پر شده است مشخص است که به تعداد مشخص و به اندازه توزیع بلیت ها صورت گرفته است. مگر می شود جشن جمعی در جایی در این سرزمین شکل بگیرد و ما یادی از شهدای مان نکنیم! به یاد شهید کنعانی که از شهدای نیروی انتظامی و یکی حافظان مرزهای این سرزمین است کلیپی پخش می شود، مادر شهید که دردانه خود را در مسیر آرامش و ما تقدیم کرد برای تقدیر از وی به سمت صحنه می آید، حالا با دیدن مادر شیرمرد ایران زمین شهید کنعانی سینماگران می ایستند و با تشویق به او و فرزند شهیدش ادای احترام می کنند.*مگر می شود شما را تقدیر نکردهمیشه از شهدای دفاع مقدس، مدافع حرم و یا نیروی انتظامی تقدیرهایی صورت گرفته است، اما این روزها نام شهدای آتشنشان جان برکف بر سر زبان ها است. مگر میشود در این ایام غم عظیم تهران و ایران را ندید و حس نکرد. حالا سینماگران ایرانی تصمیم می گیرند به رسم ادب، فرهنگ و غیرت ایرانی از یکی از آتشنشان ها را تقدیر کنند.*این مردرا تشویق نکنیدخودش خواسته تا او را تشویق نکنند، براییش دست نزنند. دوربین چهره اش را تا نشان می دهد سالن غرق در اندوه و یا حتی چیزی شبیه خجالت و شرم می شود و این مرد با همان لباس نارنجی رنگش روی صندلی نشسته متوجه بغض عظیمی در گلویش می شویم که کم کم چشمانش را خیس می کند. امیرمهدیان با پایی مصدوم و چشمانی پر از اشک و گلویی پر بغض لنگان لنگان خود را روی صحنه می رساند. آری از ما خواستند این مرد را تشویق نکنیم. احسان کرمی مجری برنامه از جانب وی می گوید این مرد را تشویق نکنید چرا که خودش خواسته است و ما تنها ایستادیم برای ادای احترام به شهدای آتشنشان.*پلاسکو سالن جشنواره فیلم فجر را به سکوت کشاندسالن یک بار دیگر برای غمی که پلاسکو بر چهره ما ایرانی ها آوار کرد می ایستند. گلوهای پر بغض، چشمان پر از اشک، و نفس های عمیق که گاهی سکوت سنگین کاخ جشنواره را بر هم می زند فضای جشنواره را به آغوش گرفت. نه نمی توان امیر مهدیان ها را تشویق نکرد با اولین صدای دست سالن یکپارچه او را تشویق می کند. هر وقت پای شهدا به میان آمده رنگ و حزب و جناح های مختلف همه یکی شده اند اینجا همه یک صدا را می شونیم و آن هم تشویق مردانی است که روزهای سختی را تحمل می کنند این مرد ها کوه درد بود. پای شهدا که به میان است همه رنگ ها یکی می شود. حالا که آغاز برنامه را به نام شهدا مزین کردیم راحت تر می توان مراسم را پیش برد.به سراغ اولین بزرگداشت می رویم. محمد کاسبی بازیگر پیشکسوت سینمای ایران به همراه همسرش روی صحنه حاضر می شود. سیمرغش را دریافت می کند خودش می گوید ۴۰ سال زندگی مشترک داشته. او برای حاضرین آرامش درونی طلب می کند و ما برای تهران پر از بغض. باید ادامه داد و امید اینجا ارزش خود را نشان می دهد چرا که امید حس پرشکوه زندگی است.حجت الله ایوبی رییس سازمان سینمایی هم در صحبت هایش به امید اشاره کرد. او گفت که رهبری با دیدن این فیلم ها خوشحال خواهند شد چرا که فیلم ها دلسوزانه و امید بخش هستند. ما هم امید داریم این مهم اتفاق بیفتد.* کنایه طنزآمیز ایوبی به سینما/ واکنش خبرنگاران به مولانا خوانی رییس سازمان سینماییایوبی با کنایه طنز آمیزی نسبت به اینکه وقتی سکان سینما را به دست گرفت فضای ناامیدی وجود داشت گفت: چقدر مولانا و حافظ خواندیم تا فضای امید دیده شود که البته به دلیل اینکه خبرنگاران در طول این چهار سال با وی و مولانا خوانی هایش همراه بودند به حرفش واکنش نشان دادند و تشویقش کردند. از ترانه علیدوستی هم که آمریکا را تحریم کرد تشکر کرد او این حرکت و بازخوردش را در سطح جهان نشان از قدرت سینمای ایران دانست.به سراغ دومین بزرگداشت می رویم یکی از خوش نام ترین تهیه کنندگان سینما غلامرضا موسوی. او هم از ترانه علیدوستی قدردانی کرد و برای این بازیگر زن سینمای ایران و عکس العمل وی در مقابل قانون غیر اخلاقی آمریکا کلاهش را از سر برداشت و از علیدوستی تشکر کرد. در ادامه از همسر خود که طبق گفته خودش ۳۸ سال تحملش کرده است تشکر کرد.*یک انتخاب درست در مسیر جشنواره ملی و بومی«ارغوان شاخه همگون جدا مانده من.....آسمان تو چه رنگ است امروز» این بیتی از شعر آشنای خوانده شده توسط علیرضا قربانی است که توسط وی و گروهش در مراسم افتتاحیه جشنواره فیلم فجر اجرا شد. مدتی بود که رضا یزدانی در مراسم های سینمایی حضور پررنگی داشت اما حالا می توان گفت در این دوره با حضور این خواننده جشنواره ملی ما به رنگ و بوی ملی و بومی خود نزدیک شده است. به نظر میرسد برگزار کنندگان جشنواره ها و رویدادهای فرهنگی باید نسبت به سنخیت برنامه ها و شکل برگزاری مراسم ها برای نزدیک شدن به استانداردهای مد نظر بیش از پیش دقت کنند این انتخاب چه آگاهانه و چه غیر آن به درستی و در مسیر محتوای جشنواره بود که رضایتمندی مهمانان را با خود به همراه داشت.*تقدیر مرد نور و تصویر/ پلاسکو را فراموش نکنیمنوبت به تقدیر تورج منصوری مرد تصویر و نور سینما رسید کسی که سلیقه مخاطب را در زیبایی شناسی تصویر و رنگ بالا می برد او هنگام بزرگداشت خود که در کنارش هم دختر و پسرش حضور داشتند از حاضرین خواست ساختمان پلاسکو را فراموش نکنند و گفت که هوای آلوده تهران هم می تواند فاجعه ای مثل پلاسکو را به وجود بیاورد.در آخرین بزرگداشت نوبت به خالق اثر خاطره انگیز «شهر موش ها» فرهاد توحیدی نویسنده مطرح سینما رسید که به همراه همسرش روی صحنه حاضر شد. نکته جالب این کلیپ ساخته شدن آن در شهر رشت بود. فرهاد توحیدی به قول خودش هم غر زد و هم تشکر کرد.افتتاحیه سی و پنجمین دوره از جشنواره فیلم فجر به کار خود خاتمه داد تا آغازی باشد برای ادامه آن. حتما در روزهای آینده مانند سال های گذشته و قبل تر از آن شاهد حاشیه ها و اتفاقات مختلف خواهیم بود اتفاق هایی که به جذابیت سینما و جشنواره کمک می کنند، اما امید است آنهایی که در شکل گیری این حاشیه ها دخیل هستند به تاریخ هم فکر کنند. از امروز تاریخ می سازیم تاریخی برای سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر.منبع: فارس |
|
↧
January 29, 2017, 6:14 am
به گزارش ندای انقلاب، نشریه نیویورک تایمز در گزارشی ضمن اشاره به تصمیم «ترانه علیدوستی» بازیگر سرشناس ایرانی و نامزد دریافت جایزه اسکار برای عدم سفر به آمریکا نوشت: در پی دستور دونالد ترامپ مبنی بر لغو صدور ویزا برای مهاجران ۷ کشور از جمله ایران، «ترانه علیدوستی» یکی از نامزدهای دریافت جایزه اسکار در اعتراض به این تصمیم در صفحه توئیتر خود اعلام کرد که در مراسم اهدای جوایز اسکار که روز ۲۶ فوریه در لسآنجلس برگزار میشود شرکت نخواهد کرد. نیویورک تایمز افزود: این هنرمند ایرانی به عنوان یک هنرمند منحصر به فرد فرهنگی قطعا میتواند ویزای سفر به آمریکا را به دست آورد اما اعلام کرده که این سفر را انجام نخواهد داد. این نشریه در بخش دیگری می نویسد: نام کشورهایی مانند عربستان، امارات، مصر و لبنان که شهروندان آنها در حادثه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ دست داشتند در میان فهرست کشورهایی که سفر اتباعشان به آمریکا ممنوع شده دیده نمی شود. نیویورک تایمز همچنین به نقل از تحلیلگران ایرانی این اقدام ترامپ را غیر قابل توجیه عنوان کرده است. ترامپ روز جمعه دستور اجرایی مربوط به لغو صدور ویزا برای مهاجرا ایرانی و ۶ کشور دیگر را برای ۹۰ روز امضا کرد.منبع: میزان |
|
↧
January 31, 2017, 1:35 am
به گزارش ندای انقلاب، دانلد ترامپ در مصاحبه اختصاصی اخیر خود با شبکه سیبیاس به سبک تبلیغات انتخاباتی خود از مداخلات نظامی ایالات متحده در خاورمیانه انتقاد کرد، اما با فاصلهای اندک در پنتاگون دستور بازسازی ارتش را برای «جنگ با رقبای تقریباً همتا» و «چالشگران منطقهای» صادر کرد. [۱]همزمان در مجلس نمایندگان آمریکا، السی هستینگز که روابط نزدیکی با لابی صهیونیستی دارد، طرحی را ارائه کرده که بر اساس آن، رئیسجمهور ایالات متحده اختیار خواهد داشت حملات پیشدستانهای را به منظور جلوگیری از دستیابی ایران به تسلیحات هستهای به راه بیاندازد. [۲]این دو خبر وقتی نگرانکنندهتر میشود که بدانیم جیمز ماتیس وزیر دفاع جدید از فرماندهان عملیات واشینگتن در عراق و افغانستان بوده است. وی از جمله اولین گزینههای مورد تأیید سنا در میان نامزدهای پیشنهادی ترامپ بود و توانست ۹۸ رأی از ۱۰۰ سناتور دریافت کند.این رخدادها با ابتکار عمل بریتانیا در برگزاری مانور مشترک نظامی در خلیج فارس همراه شده است. از اواخر ژانویه، مانور «Unified Trident» یا «نیزه سهشعبه متحد» با مدیریت از سوی پایگاه جدید این کشور در بحرین آغاز خواهد شد. در این مانور، ارتشهای بریتانیا، ایالات متحده و احتمالاً فرانسه و استرالیا مشارکت میکنند. تریدنت همچنین نام موشک بالستیک با قابلیت حمل کلاهک حرارتیهستهای است که در اختیار لندن و واشینگتن قرار دارد.با این شرایط یک پرسش جدی مطرح میشود: آیا در دوره ریاستجمهوری ترامپ نیز که بیشباهت به بوش پدر و پسر نیست، باید منتظر یک مداخله نظامی دیگر در خاورمیانه و حوزه خلیج فارس باشیم؟بودجه سالانه نظامی ایالات متحده بیش از یکسوم تمام هزینه دولتهای جهان در امور نظامی است و دستور ترامپ در شرایطی که یکی از انتقادهای دائمی او به سیاستهای اوباما مربوط به هزینههای هنگفت نظامی بوده است، جای تأمل دارد.اگر بخواهیم مرجع ضمیر را در عباراتی مانند «رقبای تقریباً همتا» و «چالشگران منطقهای» دریابیم، مطمئنترین راهی که فعلاً در دسترس قرار دارد، مواضع پیشین ترامپ و وزیر دفاع او است.ترامپ پیش از این مواضع تندی نسبت به سه بازیگر منطقهای و بینالمللی اظهار کرده است: چین، داعش و ایران. وی بارها بیان کرده که اوباما بهتر بود به جای روسیه همکاری با چین را کاهش میداد و به جای توافقی که نتیجهاش افزایش بودجه دولت ایران است، باید راه سختگیرانهتری جهت مقابله با توانمندیهای هستهای ایران مییافت.دانلد از هزینههای هنگفت آمریکا در مبارزه ناکام با داعش انتقاد کرده بود و میگفت او در یک عملیات برقآسا و قاطع، داعش را «از روی زمین محو خواهد کرد.»جیمز ماتیس رئیس تازهوارد پنتاگون نیز مواضع تندی نسبت به داعش و حتی ایران داشته و بعضاً با اظهارات سیاسی از رویکرد نسبتاً آرام اوباما در هر دو مورد انتقاد میکرد. گفته میشود به دلیل همین تفاوت رویکرد است که در سال ۲۰۱۳ میلادی از مدیریت دفتر مرکزی فرماندهی ارتش آمریکا کنار گذاشته شد. [۳]ژنرال چهارستاره، تابستان سال گذشته، داعش را اسب خوشخَرام ایران دانسته بود که وسیلهای برای توسعه نفوذ تهران در خاورمیانه است. ترامپ در مناظرات انتخاباتی نظر مایک پنس (نفر سمت راست) قائممقام خود را در مورد احتمال بمباران مواضع حکومت سوریه رد کرده بود، با این حال انتخاب جیمز ماتیس (نفر وسط) به وزارت دفاع، نشان میدهد برنامههای جدی برای مداخله نظامی در سوریه در پیش استواقعیت آن است که وجود گروههای تروریستی در منطقهT بستر مناسبی برای توجیه افکار عمومی داخلی و جهانی نسبت به هرگونه عملیات نظامی از سوی ایالات متحده در خاورمیانه فراهم شده است. این گروهها که ابتدا با کمکهای نظامی واشینگتن و بهرهبرداری از بیسوادی، فقر و شکافهای اجتماعی رشد کردند، اکنون به واقعیتی انکارناپذیر در منطقه تبدیل شدهاند.بنابر این هیچ بعید نیست رئیسجمهوری مانند ترامپ که ظاهراً یک به یک در حال عمل به وعدههای خود است، به فکر یک عملیات برقآسا و مداخله مستقیم جهت رویارویی با داعش باشد. این مأموریتِ کمخطر میتواند نخستین گام از سوی ساکن تازهوارد کاخ سفید باشد، پیش از آنکه تصمیم قطعی را در مورد مأموریتهای خطرناک نسبت به ایران و چین اتخاذ کند.فعلاً دستورات جدید در پنتاگون و طرحهای نو در مجلس نمایندگان در حد یک تهدید اولیه برای ایران است تا تهران اولاً نسبت به تعهدات خود در توافق هستهای کاملاً پایبند باشد و ثانیاً برای انعقاد توافقهای تجاری یا بدهبستان امتیاز، پا پیش بگذارد. حتی ممکن است ترامپ بخواهد با چنین اقدامات نمایشی که نتیجه اصلی آن افزایش خصومت میان دو کشور است، از زیر لغو برجام شانه خالی کرده یا ایران را به اعطای امتیازهای بیشتر در این توافق، مجبور کند.[۱] http://www.globalresearch.ca/trump-orders-military-to-prepare-for-world-war/۵۵۷۱۵۲۰[۲] http://www.ronpaulinstitute.org/archives/peace-and-prosperity/۲۰۱۷/january/۲۸/pre-emptive-attack-iran-bill-active-in-us-house/[۳] http://www.mashreghnews.ir/fa/news/۶۸۱۲۶۱ |
|
↧
↧
January 31, 2017, 12:31 am
به گزارش ندای انقلاب، مرتضی طلایی درباره وضعیت استقرار کسبه ساختمان پلاسکوی تهران اظهار کرد: تمامی مسئولان و حتی برخی از مردم در فکر موضوع استقرار و شروع به فعالیت این عزیزان هستند که امیدواریم هرچه زودتر و تا قبل از ایام پایانی سال نهایی شود.وی با بیان اینکه باید از این حادثه، بهرهگیری لازم برای توجه به موضوع ایمنی ساختمانهایی از این دست انجام گیرد، تصریح کرد: مردم باید در بحث ایمنی هوشیار شوند و آگاهی یابند و حساست لازم را نسبت به اصول ایمنی رعایت کنند.این عضو شورای اسلامی شهر تهران با بیان اینکه نباید بار روی دوش سیستمهای اداری انداخته شود، متذکر شد: بهطور حتم نقش مردم ما به مراتب از دولتمردان و دستگاههای اداری در این موضوع بیشتر است و در هر کاری که مردم پای کار بودهاند برنامهها با کمترین هزینه حل شده است.طلابی ادامه داد: بزرگترین ایراد دستگاههای اجرایی ما این است که در برنامهریزیهای خود برای مردم، نقشی را قائل نمیشوند؛ متاسفانه حرف زده میشود اما عملی نمیشود.وی خاطرنشان کرد: حدوداً ۱۱۷ پاساژ در تهران مشابه پلاسکو داریم که باید کسبه آنها فراخوانده شوند و به کمک خودشان، موضوع ایمنی را مورد توجه قرار دهیم؛ بهطور حتم این برنامه مناسب و تاثیرگذار خواهد بود.این عضو شورای اسلامی شهر تهران تاکید کرد: باید ایمنی و ایمنیسازی مردمی شود و این مهم میتواند در آینده اثربخش باشد.منبع : تسنیمانتهای پیام/ |
|
↧
January 30, 2017, 2:16 am
به گزارش ندای انقلاب، مراسم تجلیل از سازندگان مجموعه «معمای شاه» با حضور سیدنظامالدین موسوی (مدیرعامل خبرگزاری فارس)، محمدرضا ورزی(کارگردان)، علی لدنی(تهیهکننده)، محمدرضا شریفینیا، حسام نوابصفوی، مژگان ربانی، امیریل ارجمند (بازیگران) و مسعود عجمی (دستیار کارگردان) در خبرگزاری فارس برگزار شد.**موسوی: «معمای شاه» تابوی ساخت سریالهای تاریخ معاصر را شکست در ابتدای این مراسم، سیدنظامالدین موسوی ضمن خیرمقدم خدمت عوامل فاخر و دوستداشتنی سریال «معمای شاه» گفت: این سریال جزو آثار ماندگار خواهد بود شاید از لحاظ هنری در سطح پایین نباشد اما گام شجاعانهای بود که توانست تابوهایی که برای ساخت چنین سریالهایی وجود دارد را بشکند.وی ادامه داد: تولید چنین آثاری با جمیع مشکلات حاشیهای مواجه خواهد بود و این سریال نیز از این قاعده مستثنی نیست. عوامل این سریال مسیر را به درستی شروع کرده و ادامه دادند و بهرغم همه حرف و حدیثهای موجود که اغلب ریشه سیاسی داشت توانستند کار خود را جلو ببرند. در این مدت شاید به دلیل مشغله کاری به صورت پیاپی این سریال را ندیده باشم اما اطرافیان و اعضای خانواده خودم «معمای شاه» را دنبال میکنند و از سؤالات مختلفی که بعد از تماشای این سریال در بین مردم ایجاد شده کاملاً مطلع هستم.موسوی افزود: به لحاظ سیاسی و تاریخی بسیاری از افراد این سریال را دنبال میکردند حتی در فضای مجازی نیز بسیاری از مردم درباره اطلاعات این سریال و گافهای تاریخی آن که نشاندهنده توجه مخاطب اعم از موافق و مخالف بود،ِ صحبت میکردند که در نوع خودش بینظیر بود.مدیرعامل خبرگزاری فارس، در ادامه بیان داشت: تا به حال اثری در خور که بتواند ریشههای انقلاب را در قالب هنر بگنجاند نداشتیم. سیر تاریخی زمان شاه تا به حال در هیچ اثری به این جامعی وجود نداشته و هر چه به سمت قسمتهای میانی و پایانی میرویم میبینیم که کارکترها پختهتر و کاملتر میشوند. هنرمندان عزیزی که در این سریال بازی کردند اثری فاخر و به یادماندنی ایفا کرده و مسیر را برای کارهای فاخر بعید باز کردهاند.وی با اشاره به پوشش اخبار این سریال توسط خبرگزاری فارس، ادامه داد: دوستان ما در خبرگزاری فارس مطالب، یادداشت و اخبار گوناگونی را از لحظه کلید خوردن تا زمانی که ثبت این سریال به پایان رسید کار کردند و روزی نبود که ما خبری از این سریال نداشته باشیم. موسوی در پایان با تقدیر از عوامل این سریال گفت: از همه شما سپاسگزارم که از مسائل بسیاری گذشتید تا سریال «معمای شاه» را تولید کنید و امیدوارم این راه توسط سازندگان دیگر ادامه داشته باشد.**ورزی: به دنبال آگاهی دهی به نسل چهارم انقلاب بودیمورزی کارگردان این سریال، با تشکر از برگزاری این مراسم گفت: ما خبرگزاری فارس را خانه خودمان میدانیم و سالها است که با این عزیزان همکاری میکنیم. جا دارد یادی کنیم از آخرین درگذشته این سریال مرحوم سیدکاظم افرندنیا و دیگر گذشتگانی که در مسیر تولید این سریال با ما همراه بودند مثل خسرو فرخزادی، مصطفی عبداللهی، ولیالله مؤمنی، نیلوفر خرمنیک.وی ادامه داد: تا به امروز مشکلات بسیاری داشتیم و هر فردی در تولید این سریال زحمتهای خاص خود را کشید. در حقیقت کاری کردیم که برخی افراد دوست نداشتند اتفاق بیفتد و من این موضوع را به افتادن در لانه زنبور قرمز تشبیه میکنم. از همان ابتدا میدانستم که چه کاری انجام میدهم. بهمن ماه سال ۸۹ که نگارش و تحقیق سریال را کلید زدیم تا یک سال بعد پیشبینی کرده بودیم که عدهای از تولید این سریال ناراضی خواهند بود و به عبارتی صدایشان در میآید.ورزی گفت: هیچجا چنین حرفی نزدم که هر فردی مخالف این سریال است حتماً به خاطر محتوای آن مشکلی دارد. بخشی خارج مرز، بخشی داخل و بخشی هم به محتوای سیاسی ارتباطی نداشتند. ما هم میتوانستیم خیلی راحت سریالهای ملودرام جذاب بسازیم اما وقتی چنین سوژهای را انتخاب کردیم واقعاً دنبال مسائل مالی و شهرت نبودیم. کارگردان «معمای شاه» ادامه داد: در اصل در تولید این سریال به دنبال نسل چهارم انقلاب بودیم و دغدغههای فکری آنها برایمان اهمیت داشت. برخی از مراکز شبهاتی برای این نسل به وجود آورده بودند و ما میخواستیم آن را به شکل درست برای آنها بیان کنیم.وی افزود: ما اصلاً مدعی نیستیم اما تمام تلاشمان را به کار بردیم تا بخشی از دوران منحوس پهلوی را به تصویر بکشیم و اینها تمامی مسائلی است که به آن پرداختهایم. گلهای نیز از هیچ کس و جریانی ندارم چرا که همه اینها را از ابتدا میدانستم و معتقدم هر کس خربزه میخورد باید پای لرزش هم بنشیند و ما نیز این خربزه را با اشتهای زیادی خوردیم.**از ساخت «معمای شاه» پشیمان نیستم/ امیدوارم کسانی بینقصتر این راه را ادامه بدهندکارگردان سریال «تبریز در مه» بیان داشت: نه تنها پشیمان نیستیم بلکه دوست داریم در آینده فیلمسازهای مختلفی هر کدام از دریچه نگاه خود دوران پهلوی را نشان دهند. دوران پهلوی بخشهای دیگری هم دارد و قطعاً فیلمسازهای دیگر زوایای دیگری را نشان خواهند داد و از نقاط ضعفمان درس خواهند گرفت. ما نیز در تولید این سریال حتماً نواقصی داشتهایم که شاید گروههای دیگر فیلم و سریالساز در آینده بتوانند بدون کمترین نقص دوران پهلوی را به تصویر بکشند.ورزی در پاسخ به این سؤال که آیا حاضرید بعد از محمدرضا شاه سریال تاریخی و واقعگرایانه بسازید، گفت: در رابطه با دوران پهلوی پیشنهاد میکنم که قرائتهای مختلف ساخته شود و این به علاقه من ربطی ندارد. چون که بهتر است نگاههای مختلف چه بسا قویتر از من آن دوران را نشان بدهد.**برای نمایش روحانیون سریال روی لبه تیغ راه رفتیمکارگردان سریال «دوران مشروطه» درباره حضور روحانیون تاریخی در سریال «معمای شاه» بیان داشت: اتفاق تازه و خطرناکی بود و ما روی لبه تیغ و لب پرتگاه بودیم و اگر کوچکترین ضعفی نشان میدادیم باعث شرمندگی ما میشد. به تصویر کشیدن شخصیت و مقام امام خمینی (ره)، مقام معظم رهبری، آیتالله طالقانی، آیتالله هاشمی رفنسجانی و... کار سادهای نبود و برای نشان دادن این شخصیتها دلهره و اضطراب داشتیم.وی در مورد سکانسهای حضور شخصیت امام خمینی (ره)گفت: بسیاری از سکانسهای این شخصیت را چندین بار تکرار میکردیم چرا که بعد از یک بار ضبط متوجه میشدیم نقطه ضعفی دارد و باید تکرار شود و همینجا باید از صبر و حوصله علی لدنی تهیهکننده سریال تشکر ویژه داشته باشم.ورزی در همین ارتباط افزود: تعلق خاطر و نگاهی خاص به امام خمینی (ره) داریم. به هر ترتیب شخصیت ایشان تا ۳۰ سال پیش میان ما حضور داشتند و مردم ایشان را دیده بودند. هنوز تأثیر ایشان در جامعه ما وجود دارد و بر همین اساس نشان دادن ایشان کار بسیار سختی بود.**انتخاب بازیگر نقش امام خمینی(ره) از میان ۶ بازیگرکارگردان سریال «دوران مشروطه» در ادامه گفت: بعد از انجام تست گریم روی ۶ بازیگر توانستیم بازیگر شخصیت امام (ره) را انتخاب کنیم. آخرین نفر شکر خدا گودرزی بود که یکی از نویسندگان و کارگردانهای قدیمی تئاتر است. آخرین تألیفش نمایشنامه سهروردی بود. اندیشه این بازیگر برای من بسیار مهم بود و همین موضوع انتخاب را برایم سخت کرده بود که نگاه، بازی و نوع تفکر این بازیگر شبیه به امام باشد و دوست داشتم که او نگاه ویژهای به شخصیت امام داشته باشد.وی درباره نحوه انتخاب بازیگر نقش امام خمینی (ره) گفت: چند سال پیش امیر دژاکام نمایشی را به نام «ساقی» روی صحنه برد و گودرزی در آن نمایش نقش شاعر اهل بیت را ایفا میکرد. من سه بار این نمایش را از سه زاویه مختلف در سالن اصلی تئاتر شهر تماشا کردم و بعد از بار سوم به دستیارم گفتم بازیگر شخصیت امام را پیدا کردم. بعد از آن گودرزی را به دفتر دعوت کردم و بدون اینکه به او بگویم برای چه نقشی از او دعوت به همکاری کردهام تست گریم روی صورتش انجام شد. ورزی ادامه داد: گودرزی بعد از اینکه مقابل آینه گریم نشست و عکسهای مختلفی از امام را روی آینه دید متوجه شد که برای چه نقشی از او دعوت به همکاری کردهایم. گریم اولیه ۵ ساعت طول کشید و او ۲۵ بار در طول ۸ ماه تست گریم شد و ما در تمام این مدت با او قراردادی امضا نکرده بودیم و در چنین شرایطی در جلسات تمرین صبورانه ما را همراهی میکرد. معتقدم قلب گودرزی برای امام میتپید. حتی قبل از اینکه بار اول مقابل دوربین برود یک ساعت با تأخیر سر صحنه حاضر شد و من بعد از مدتی متوجه شدم که در آن یک ساعت به مرقد امام رفته بود و با امام (ره) اتمام حجت کرده بود و برای من بسیار مهم بود که گودرزی تا این اندازه نسبت به امام (ره) و نقش آن ارادت داشت.نویسنده سریال «معمای شاه» در ادامه بیان داشت: معتقدم که در ساخت این سریال دستهای ما و حتی حسن سلیقه کارگردان را نباید در نظر گرفت. قدرت بازی گودرزی طوری بود که تمامی حالات و سکنات امام خمینی را پیدا کرده بود و همین برای همه ما حیرتانگیز بود. آنقدر بازی او را دوست داشتم که بعد از هر پلان شانههایش را میبوسیدم و از او تشکر میکردم. حتی بعد از گریم و پوشیدن لباس زمانهایی که میخواستیم از یک در رد شویم به او گفتم وقتی این لباس را میپوشی با من تعارف نکن.وی ادامه داد: قبل از همه اینها نزد حسن خمینی رسیدیم و خیلی حرفها را با او مطرح کردیم و تست گریم شخصیت امام را به او نشان دادیم که نظر خوبی داشت. البته نقطه نظراتی هم مطرح کرد ولی در کل دیدگاه وی مثبت بود. همچنین خانم طباطبایی عروس امام زمانی که عکسهای تست گریم امام را دیدند شکرخدا گودرزی را با حیرت نگاه میکرد و برایشان سؤال بود که چطور گودرزی شبیه امام خمینی شده است. محمدرضا ورزی در مورد انتخاب بازیگر شخصیت آیتالله طالقانی نیز بیان داشت: بعد از یک سال جستجو از روی حالت چشمهای علی دهکردی به این شخصیت رسیدم. همچنین در مورد انتخاب حسام نواب صفوی برای ایفای نقش شهید نواب صفوی عدهای بسیار تعجب کردند اما من معتقد بدم که حسام هر نقشی را میتواند به خوبی ایفا کند. از نقشی که در اخراجیها بازی کرده بود تا سیدجمالالدین اسدآبادی همه و همه توانایی بازی او را نشان میدهد. کسی تصور نمیکرد که او بتواند نقش یک روحانی را ایفا کند. اما او از عهده ایفای نقش به خوبی برآمد. تا جایی که دختر شهید نواب صفوی از بازی حسام بسیار راضی بود و نتوانسته بود صحنه اعدام پدرش را در این سریال تماشا کند.**نشان دادن شخصیت رهبر معظم انقلاب در قالب نمایش بسیار سخت بودوی در مورد انتخاب بازیگر نقش مقام معظم رهبری گفت: نشان دادن شخصیت رهبر معظم انقلاب در قالب نمایش بسیار سخت بود. آن هم فردی که در قید حیات هستند. علیرضا مهران بازیگر تئاتر است که چندین کار از او دیده بودم و در کل به توانایی بازیگران تئاتر اعتقاد زیادی دارم مثل امیریل ارجمند. علیرضا مهران بازیگر توانمندی است که در اغلب نقشها بازی کرده است چه منفی و چه مثبت. وقتی با او وارد مذاکره شدیم در ابتدا ترسید و سؤال کرد چرا من را برای این نقش انتخاب کردید و من در جواب گفتم هر بخشی از صورت بازیگر را میتوان با گریم تغییر داد الا چشم او و من این شباهت را بین تو و مقام معظم رهبری دیدم. ورزی در ادامه افزود: بعد از تست گریم در کاخ سعدآباد مدام نگران این بودیم که کسی از این بازیگر عکس نگیرد. چرا که ممکن بود با تغییر زاویه دوربین شباهتی که مدنظر ما بود از بین برود و برهمین اساس نمیتوانستیم به دوربینهای عکاسی خارج از گروه خودمان اجازه عکاسی بدهیم. اما با تمام این حساسیـتها نمیدانم عکس تست گریم علیرضا مهران در نقش مقام معظم رهبری از کجا در رسانهها پخش شد.وی در ادامه صحبتهای خود بیان داشت: من هم این را میدانم که برای هر رسانهای نشان دادن تصویر بازیگر نقش رهبر معظم انقلاب هیجان و جذابیت خودش را دارد. برای همین تا جایی که توانستیم تکذبیه دادیم اما تا لحظهای که وی مقابل دوربین آمد خیلی افراد دوست داشتند ایشان را ببینند. ورزی در پاسخ به این سؤال که آیا عکس تست گریم بازیگر شخصیت مقام معظم رهبری مورد تأیید ایشان بود، گفت: نه. متأسفانه این فرصت به وجود نیامد تا عکس را به مقام معظم رهبری نشان دهیم.**آیت الله هاشمی رفسنجانی وقتی بازیگر نقش خودشان را دیدند خیلی خوششان آمداین کارگردان درباره بازیگر نقش آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز گفت: بعد از اینکه حسن باقریان در نقش آقای رفسنجانی مقابل دوربین رفت با در دست داشتن سکانسهایی از بازی او، خدمت آقای رفسنجانی رسیدیم. به هر ترتیب او یکی از ستونهای مهم تاریخ بود و در حوزه تاریخ شفاهی کمک زیادی به ما کرد. چرا که شاهد ایام بسیاری از اتفاقات تاریخی بود و در پیروزی انقلاب نیز نقش برجستهای داشت. نگاه سیاسی در این زمینه نداشتیم و بیشتر به برشهای از مبارزات ایشان پرداختیم. در دیداری که با مرحوم رفسنجانی داشتیم وقتی بازیگر نقش خودشان را دیدند خیلی خوششان آمد و با ما شوخی هم کرد.منبع : فارسانتهای پیام/ |
|
↧
January 30, 2017, 2:22 am
به گزارش ندای انقلاب، «حسین شهابی» با فیلم «روز روشن» نشان داد که کارگردان خلاق و صاحب سبکی است و فیلم حراج ادامه روند معین و مشخصی در مسیر سینمایی این کارگردان است. دو فیلم قبلی شهابی با موضع انتقادی اجتماعی رادیکال و بازنمایی عریان دو وضعیت اجتماعی خاص، آثار درخوری به شمار میروند. هر چند برخی انگارههای دراماتیک شهابی گاهی از تعادل خارج می شود و مرزهای رادیکالیسم را در بررسی یک موضوع اجتماعی میپیماید، اما من حیث المجموع آثار قابل قبولی قبل از آزاد به قید شرط ثبت شده است. با دیدن فیلم «آزاد به قید شرط» درخواهیم یافت عریانی پرداخت و موضع رادیکال اجتماعی حسین شهابی کمی تعدیل شده است و اگر کمی صریح باشیم باید بپذیریم که «آزاد به قید شرط» فیلم حسین شهابی نیست. شاید این تصور غلط باشد اما اگر کمی ریزبینانه آثار شهابی را دنبال کرده باشیم می توانیم نتیجه بگیریم که «آزاد به قید شرط» فیلم تالیفی حسین شهابی نیست. «آزاد به قید شرط» شیر بدون یال و کوپالی است که قدرت شکار ندارد. فیلم فاقد صراحت «روز روشن» و «حراج» است، حتی لحظه خاصی هم ندارد. چون در سینمای شهابی لحظات ملتهب جذابیت آثارش را چند برابر میکند. خیلی عجیب به نظر میرسد که فیلمسازی با آن هم توانمندی خاص و اشراف درحوزه سینمای اجتماعی چرا چنین اثر بی خاصیتی را ساخته است! فیلم«آزاد به قید شرط» بستری اجتماعی متفاوتی را تجربه میکند، روایتش درباره کمالی (امیر جعفری) است که به تازگی از زندان آزاد شده است. او دوسال زودتر از موعد از زندان آزاد شده است و دیونی داشته که پس از پرداخت این دیون به قید شرط از زندان آزاد شده است. همسر کمالی، ناهید ( شقایق فراهانی) زمانیکه کمالی در زندان بود از وی جدا شده و به عقد مرد دیگری درآمده است. پول آزادی کمالی را نامزد دخترش مریم پرداخت کرده است. مقدمه دراماتیک فیلم با شهرگردی کمالی ادامه پیدا می کند اما قصهای شکل نمیگیرد و نوعی محافظه کاری، قابل ملموسی از جانب شهابی سبب میشود فیلم با خرده روایت غیر مرتبط شهابی و دختر هم بندیاش ادامه پیدا کند. امیر جعفری باید سفته هایی را از جانب یک هم سلولی متوفی، به دخترش،صبوری، برساند. دخترش توسط چند دلال در یک مکان مشکوک مشغول به کار است و الهه امیدی همچون کمالی، مثل یک یکه بزن شاخص فیلم فارسی قرار است دخترک را از این موقعیت بحرانی نجات دهد. با این روش فیلم به مسیر ماقبل کرتاسه فیلم فارسی هدایت میشود. الگوی طرح شده درام حول مرد خشن نیکدستی میگردد که از زندان آزاد شده و به سیاق فیلم فارسی قرار است دخترک را از دست بدمنها نجات دهد و این فرآیند در فیلم شهابی با همان الگوهای فیلم فارسی به اندازه کمی امروزی شده است. تنها تفاوت کمالی با یکه بزن های فیلم فارسی این است که یال و کوپال درست و حسابی هم ندارد. صبوری سفتهها را از کمالی میگیرد و در موعد دیگری قصد دارد با کمک کمالی از چنگال سمیر رهاشود. وقتی فیلمی جنبه رئال به خودش میگیرد، واقع گرایی باید جایگزین واقع نمایی شود و این واقع نمایی باید در جزئیات دراماتیک لحاظ شود، اما فیلمساز اجتماعی چنان مجذوب خلق کاراکترهایی مثل کبیری و کمالی شده که به تدریج فراموش کرده روایت اصلی فیلم را همچنان بر اساس الگوهای کهنه یکه بزنی فیلمفارسی وار پیش نبرد. بنای فیلم «آزاد به قید شرط» در طرح خرده روایتها با خسران عدیده ای مواجه است. روایت مشی منطقی ندارد و فیلم به دلیل عدم پشتوانه دراماتیک منطقی دائما به در و دیوار میخورد. با خرده روایت دختر همبندی، برای بار نخست فیلم از مسیر منطقی خارج می شود. اگر فیلم را بدون این خرده روایت تصور کنیم و داستان سفتهها را از فیلم حذف کنیم، هیچ خللی در روند قصه اتفاق نمیافتد. همین خرده پیرنگ کم مایه ستونهای دراماتیک فیلم را ویران می کند. خرده روایت دیگر فیلم در رابطه مثلثی کمالی ، مریم و پیمان شکل میگیرد. خرده روایتی که به مسیر اصلی داستانی متصل میشود اما جذابیت روایی ندارد. بده بستان پیمان و کمالی سطحی و لحظهای است. وقتی این چالشها بی دلیل شکل میگیرند، شخصیتها رنگ باختهتر و پریشانتر به نظر میرسند و صرف توانایی امیر جعفری در حفظ کاراکتر کمالی، فیلم از تب و تاب نمیافتد. قطعا اگر امیر جعفری نبود فاتحه فیلم خوانده شده بود. ضمن اینکه کمالی به عنوان نیمچه ضدقهرمان داستان چه هدفی را دنبال میکند؟ آیا با این انواع و اقسام گرفتاری هایی که با آن دست و پنجه نرم می کند چراتلاش میکند با همسرش ملاقات کند؟ چرا همه تلاش ضد قهرمان به مسیر بازگشت همسر(شقایق فراهانی) منتهی میشود؟ مسیری که کاملا بن بست است. وقتی همسرش طلاق گرفته و محرابی ( مددکار اجتماعی) مسیر شفاف شدن پرونده و شیوه آزادی اش را تشریح کرده چرا کمالی همچنان جاهلانه رفتار میکند و کارگردان اصرار به این مشی ضد قهرمانی توخالی کمالی دارد؟چرا با صابری (همسر ناهید) وارد جدل می شود و موقعیت خود را به مخاطره می اندازد؟! شهابی در روز روشن و حراج دو فیلم قابل تاملش به سرگردانی دراماتیکی دچار نمیشود چون در مسیر داستان، شخصیتها و اهداف فردی آنها تعریف میشود و شکل میگیرند. اما اشکال بزرگ آزادی به قید شرط این است که شخصیت ها بدون هیچ تعریف معین و مشخصی مسیر روایی را تعیین میکنند. شخصیت هایی که سنجیده نیستند و پایان بندی فیلم با ورود جمال کبیری ( امیر دژاکام) دوباره فیلم را به مسیر فیلمفارسی وارش هدایت می کند. بار اول سمیر و خرده روایت دختر هم بندی، موجب این تغییر مسیر می شود و دفعه دوم جمال کبیری به شکلی ارتجاعی، شان فیلم را صغیر می کند. فیلم دیگر حسین شهابی که به جشنواره راه نیافت، دوران سرطانی نام دارد اما نام این دو فیلم باید جابجا شود و اتفاقا این فیلم بخشی از دوران سرطانی روزگار هنری حسین شهابی محسوب می شود. منبع : مشرق |
|
↧
January 31, 2017, 12:43 am
به گزارش ندای انقلاب، سازمانهای بینالمللی آموزش و همکاری زنان در قالب NGO های خاص با برچسب فمنیست و آزادی های فردی زنانه، سالهاست در کشورهای توسعه یافته سعی میکنند که در نوع شکلگیری و ساختار نقش زنان در جامعه و شکلگیری کلونی خانواده تغییرات کلانی را بوجود آورند. تشویق زنان برای کسب موقعیت اجتماعی ویژه، تحصیل و کسب استقلال، الگویی است که از طریق رسانههای عمومی در سراسر کشورهای جهان، از نیمه دهه شصت میلادی به صورت هدفمندانه ترویج میشود. طبیعی است که خروجی اجتماعی چنین دیدگاهی برای کسب استقلال فردی زنانه، به صورت خیلی مشخص از نیمه دهه هفتاد شمسی با توسعه فضای دانشگاهی، به صورت یک سرفصل تربیتی، در فضای اجتماعی ایران بدل به الگوی نابهنجار شد. الگوی زیستی موصوف به صورت تدریجی در نیمه دهه نود به یک بحران اساسی بدل میشود و به نوعی تعادل اجتماعی زیستی در ایران را بر هم میزند و آمار ازدواج به شکل محسوسی در ایران- طی بیست سال اخیر - به رتبه نازلی سقوط میکند. با در نظر گرفتن این موضوع که چالشهای اقتصادی در برهم ریختگی تعادل زیستی، در قالب زندگی مشترک نقش بسزایی دارد اما نکته حائز اهمیت این است تغییر زیست زنانه و ترویج میل به استقلال فردی، منجر به تراژدی عدم همگرایی زیستی، در قالب زندگی مشترک، شده است. طبیعی است که «فمنیست ایدئولوژیک» منجر به سبک زیستی میشود. نگارنده قصد ندارد از کلیشه رایج فمنیست، برای حصول بهرهبری کند اما واقعیت این است که شکل ایدئولوژیک فمینیست در شِق رادیکالش، مبتنی بر استقلالگرایی زنانه خسرانی را در جامعه زنان ایرانی پدیده آورده که نتیجهاش به ناهنجاری تک زیستی منجر شده است. ارتقا حقوق مدنی و اجتماعی، مشارکت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، برابر با وضعیت اجتماعی مردان، از اهداف اولیه فمنیسم ایدئولوژیک محسوب میشود و البته هدف نهایی چنین نگرهای این است که زن را در موقعیتی قرار دهد تا تابع و تسلیم اراده مردانه در یک زیست مشترک مبتنی بر قواعد رایج اجتماعی نباشد.اما شعارها و اهداف زنانه مدرن در جامعه ما با ورود چنین تربیت اجتماعی خاصی که هنوز تحت سیطره سنتها قرار دارد چه تاوانی را برای جامعه زنان در پی خواهد داشت؟!فیلم «شماره ۱۷ سهیلا » پاسخی مهمی برای این سئوال و نمایشی از تراژدی شبه زنسالارانه در جامعه ایرانی است. فیلم بالنده ای که از خط قرمزهای مرسوم کلیشهای دولتی عبور کرده اما خطشکن و هتاک نیست، بلکه خیلی نجیبانه و عجیب ساخته شده و فیلمی است که باید در سینمای ایران یک دهه قبل ساخته میشد. فیلم «شماره ۱۷ سهیلا» نقد اجتماعی صریحی به وضعیت موازنه قدرت اجتماعی درباره مسئله انتخاب در حوزه زناشویی است. سهیلا بانویی حدود ۴۰ ساله دوران استیصال پساتجردی خود را میگذاراند و قصد دارد خیلی فوری و اورژانسی به قول پسرک مزاحم فیلم ( مهرداد صدیقیان) ازدواج کند. سهیلا با توجه به عبور از مرز ۴۰ سالگی و عبور از حدود سن جوانی توام با طراوت، همچنان به دنبال گزینه مطلوبی برای ازدواج است و همچنان در گزینش همسر سخت گیر است. کنشهای اجتماعی سهیلا منتج از تربیت و زیست رایج بیست ساله اخیر است که به صورت یک مد تربیتی زنانه در جامعه فراگیر شده است. لازم به ذکر است که بازیگر نقش سهیلا (زهرا داوود نژاد) با دقت توصیفناپذیری برای این نقش انتخاب شده است، زنی که تمام طراوات جوانی و موقعیت های انتخاب بکر و شاداب خود را از دست داده و نیازی ذاتی و غریزی موجب شده که او به شکل اورژانسی در جستجوی همسری مناسب باشد. گزینههای پیش رو از منظر او بشدت تهوع آور هستند. گزینه اولی که برای آشنایی در فیلم معرفی می شود مرد مسنی است که سهیلا او را نمیپذیرد و پس از صرف غذا در رستوران احوالش دگرگون می شود و سهیلا مجبور می شود که او را به بیمارستان برساند. در لوکیشین رستوران درباره مورد معرفی مرد میانسال با دوستش تماس میگیرد و اعتراض می کند که علاقه ای ندارد که ازدواج کند و مرد دوم که از او خواستگاری میکند پرستار بیمارستانی با نام پژمان است. سهیلا نه خواهان نه گزاره زندگی با مردی مسن و نه گزاره پیوند با مرد مطلقه را نمیپذیرد و خواهان گزاره مطلوبتر و جوانتری است و برای حصول توفیق بیشتر به سراغ خواستگاران قدیمی خود میرود اما به نتیجه روشنی دست پیدا نمیکند. سهیلا کارزار سختی را پیش رو دارد و شرکت در گروههای زوج گزینی (بنگاه همسریابی) را با شکل جدیتری دنبال میکند و حصول نتیجه نیز غیر ممکن است. تجرد زوال گونهاش موجب می شود در کلاسهای روانشناختی برای مهار امیال شرکت کند. شاید نمایش دراماتیزه ساده سکانس کلاسهای روانشناختی اهمیت ابعاد تراژدیک زندگی سهیلا را هویدا نمیسازد. اما در نیمه پایانی فیلم پس از آنکه با پسرک سرگردان مزاحم آشنا می شود درخواهیم یافت تراژدی سرکوبگری، چه ویرانه فردی غیر قابل مهاری را در جامعه ما برای امثال سهیلاها رقم زده و چه عوارضی دهشتناکی جامعه دختران و زنان ایرانی را تهدیدمیکند. در پایان فیلم با دریافت کلیه گزارههای دراماتیک در متن فیلم از ابتدا و انتها، درخواهیم یافت، سهیلا مقصر بزرگترین سرکوبگری فردی است که در بهار جوانی که فرصت انتخاب بیشتری داشته گرفتار وسواس فردی و استقلال بیشتر شده است. این فیلم، نمایش صادقانه ای از وضعیت سهیلا به صورت خیلی عریان است و صادقانه نشان میدهد استقلال زنانه و عدم انتخاب در بهار جوانی زنان توام با نوعی سرکوبگری فردی است که تراژدی مذکور فردی، زیر پوست مصدایق مدرنیته اجتماعی و زیست مدرن ،جامعه زنان را مکلف به انتخاب توام با انزوا میکند و این روش چه عواقب شومی را برای جامعه ما رقم خواهد زد. . سهیلا مشکل اقتصادی ندارد، حتی خواستگارانش در گذشته ( همانطور که در فیلم نمایش داده می شود ) به چنین مشکلی مبتلا نیستند. اما گزینش فردی توام با سرکوبگری و دل سپردن به اقتضائات عرفی برای فرد و جامعه به صورت توامان فاجعه آفرین خواهد بود. کاراکتری که مهرداد صدیقیان بازی می کند و نحوه آشنایی او با سهیلا در جمع بندی دراماتیک می تواند فیلم ادامه نمایش اقتضائات دراماتیک دیگری باشد. زندگی سهیلا از سکانسهای پایانی که به اتمام می رسد آغازی شگرف خواهد داشت. مطالبه سهیلا در نوع انتخاب همسر به سرانجام نرسیده و او وارد یک فضای آنارشیستی اجتماعی می شود. فرض کنیم اگر او تن به انتخابی که پسرک ولگرد در پیش پایش گذاشته باشد، بنیانهای اجتماعی دچار دگرگونیهای پرنقصانی میشود. مستقل از هر تحلیلی که فیلم سهیلا شماره ۱۷ بزرگترین ناقوس دهشتناک اجتماعی است که در جشنواره فیلم فجر به صدا درمیآید و سازندگان فیلم مسئولیت بیشتری درقبال اثرشان خواهند داشت. سازندگان نباید به این فیلم به شکل یک اثر هنری نگاه کنند و باید این دقت نظر را لحاظ کنند که فیلم آگاهی بخشی ساختهاند که خطر بزرگی را به جامعه زنان متذکر می شود و اگر تکلیف و مسئولیت اجتماعی فیلم ساخته شده را بپذیرند با شتاب بیشتری باید فیلم را در اغلب دانشگاه های کشور به نمایش بگذارند تا صدای ناقوس زندگی سهیلا فراگیری بیشتری داشته باشد. منبع : مشرق |
|
↧
↧
January 31, 2017, 1:50 am
به گزارش ندای انقلاب، در نخستین دقایق وقوع حادثه پلاسکو، تعدادی از مردم در اطراف محل حادثه حضور پیدا کردند و تجمع آنها در اطراف پلاسکو در ساعات آغازین پس از حادثه باعث ایجاد اخلال در روند امدادرسانی شد.در این تجمع عدهای قلیل نیز اقدام به گرفتن عکس و فیلمبرداری از محل حادثه کردند، اقدامی که شاید به جهت خود دیده شدن در جامعه و یا به دلیل عدم آموزش صحیح از سوی این افراد صورت گرفت، از طرف دیگر بعد از این حادثه بسیاری از مردم کشورمان نیز با آتشنشانان به گونههای مختلف ابراز همدردی کردند، با حضور در ایستگاههای آتشنشانی و تقدیم گل به آتشنشانان یاد و خاطره شهدای آتشنشانان را گرامی داشتند و حتی برخی با ایجاد «هشتگ» در فضای مجازی، خواستار عدم حضور در اطراف محل حادثه پلاسکو برای تسریع در روند امدادرسانی شدند.برای بررسی چرایی بروز برخی رفتارهای خاص اجتماعی پس از حوادثی نظیر پلاسکو و ریشهیابی عطش برای تهیه عکس و فیلم به سراغ «سید علیرضا آلداود» کارشناس فضای مجازی رفتیم؛ وی معتقد است مردم ما درباره بحرانهای شهری و اجتماعی آموزشهای لازم را ندیدهاند و از آمادگیهای کافی برخوردار نیستند؛ در ادامه مشروح این گفتوگوی تفصیلی، تقدیم مخاطبان ارجمند شده است:* در جریان حادثه پلاسکو شاهد بودیم که در دقایق ابتدایی این حادثه، ازدحام بیش از حد مردم در اطراف محل حادثه و عطش برای تهیه فیلم و عکس، تا حدی مانع از امدادرسانی سریعتر نیروهای امدادی و آتشنشانان شد؛ فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، چه تاثیری در بروز و ظهور این قبیل رفتارهای اجتماعی در سوانح و حوادث میتوانند داشته باشند؟در بحث ریشهیابی رفتاری برخی افراد در روز حادثه پلاسکو و حوادث مشابه سالهای قبل باید گفت که ابتداییترین تأثیر شبکههای اجتماعی و فضای مجازی این است که هویت فعلی و حقیقی افراد به چالش کشیده و از هویت واقعی به هویت مجازی تبدیل میشود؛ این فضا در دست دشمنان ما است و دشمنان ما هم نگاه خصمانهای در حوزه جنگ نرم یعنی تأثیر بر قلبها و ذهنها دارند و انسانها را از تفکر تهی میکنند.ارائه اطلاعات در افرادی که عضو شبکههای اجتماعی و فضای مجازی هستند به ظاهر بهصورت درست، بدون سانسور و دقیق است؛ فضای مجازی فرد را از واقعیت خودش تهی میکند و بعد به او فرصت میدهد که ایدهآلش را بروز دهد؛ در این فضا هویت، «فردنگار» میشود.هویت فردنگار شده با آموزش سبک زندگی غربی و فعالیت ضدانقلاب در جهت تهییج و درخواست محتوا از شهروند خبرنگاران در جوامع مختلف و اگر با نگاه خصمانه نیز در کنار هم قرار بگیرد، مصائبی و بحرانهای اجتماعی را در کشورها به وجود خواهد آورد که در بسیاری از اوقات این بحرانها، آن کشور را دچار خسارات شدید انسانی و میدانی خواهد کرد.در این فضا بعد از حضور افراد بدون دانش و سواد رسانه و عدم رعایت استانداردهای استفاده از آن، فرد دچار اعتیاد رسانهای خواهد شد که این اعتیاد رسانهای یک بیماری خاصی را در فرد به نام «اِمپاتی» به وجود میآورد؛ این بیماری و اختلال که به آن «دگرخودپنداری» نیز میگویند باعث میشود فرد در فضای مجازی که از واقعیت خودش تهی شده، در موقعیتی با خود واقعی و این هویت مجازیاش روبهرو شود و این روبهرو شدن فرد را دچار سرخوردگی خاصی میکند که آن سرخوردگی در ایجاد بحرانهای اجتماعی و سیاسی به شدت پررنگ است.فضای مجازی در اختیار ما، صددرصد توسط دشمن در حال مدیریت و تغذیه محتوایی برای مردم ما است مانند تلگرام که در آن، کانالهای ضدانقلاب، منافقین، و کانالهایی که دیدگاه بسیار خصمانهای نسبت به انقلاب اسلامی دارند، در حال فعالیتند، خود افرادی که برخی از این کانالها را مدیریت میکنند نیز افرادیاند که دارای اختلال روانشناختی و توهمات بسیار ریشهای هستند.مردمی که در حال تجربه شهروند خبرنگاری هستند و افراد محدودی که در این فضا، دچار مشکلات و اختلالات روانشناختی شدند اگر چاشنیای مانند کانالهای ضدانقلاب و شبکههای ماهوارهای داشته باشند، اینها برای ارضای مدال جزا و پاداشی که در ذهنشان است، همیشه دنبال تشویق و تأیید شدن، لایک گرفتن و به دنبال باز انتشار یا انتشار محتوا هستند، میخواهند بگویند نخستین نفریاند که حادثه را دیده و مخابره کردهاند، به طور مثال بگویند در حادثه پلاسکو اولین نفری که گفت یک پیکر آتشنشان شهید پیدا شده، من بودهام.این مدال جزا و پاداش در ذهن فرد همراه با آن اختلال روانشناختی و درخواست رسانه ضد انقلاب (که میتواند تلقین و القای مستقیم و غیرمستقیم باشد که وی منبع اطلاعرسانی صحیح، بدون سانسور و واقعی از یک بحران اجتماعی است)، اینها کنار هم قرار میگیرد و با آن شهروند خبرنگاری که آموزش داده شده، در داخل کشورها فاجعه خلق میکند؛ متأسفانه دیدیم یکسری افراد محدودی با تمام این مشکلاتی که مطرح شد، مانع از امدادرسانی صحیح شدند، چون در بحرانها، ثانیهها تعیینکننده هستند یا اینکه افراد میآمدند تجمع میکردند و متأسفانه این تجمع، تصویر زشتی از ایران به دنیا نشان داد که البته دشمن هم به دنبال گرفتن این تصویر نادرست از ایران و نشان دادن آن به دنیا بود.افرادی که با ساختمان در حال ریزش یا با آتشنشانانی که مشغول عملیات و خسته از کار بودند، سلفی گرفتند و آن عکسها را در شبکههای مجازی باز نشر دادند، دنبال چند موضوع بودند، این افراد دنبال هیجانطلبی برای ارضای مدال جزا و پاداش ذهنی، ماجراجویی و تنوعطلبی بودند، بالاخره این حادثه یک نوع تنوعطلبی برای افرادی بود که دچار یکنواختی در فضای مجازی شده بودند حس کنجکاوی و خودافشاگری مسائلی دیگری است که به بروز فاجعههای اجتماعی در این فضا کمک میکند.* مطالبی که در این بخش به آن اشاره داشتید، ناظر بر فضای مجازی بود؛ شاید بسیاری از افرادی که در لحظات اولیه پس از حادثه در اطراف پلاسکو تجمع کرده بودند، از بستگان کسبه پلاسکو، آتشنشانان یا خود از کسبه پلاسکو بودند و البته افرادی که در آنجا مشغول عکس گرفتن شدند، تعداد اندکی بودند، آیا این تجمع و عدم تسریع در روند امدادرسانی به دلیل عدم آموزش صحیح به شهروندان نبود؟ کما اینکه در امریکا شاهدیم پس از حوادث بزرگ هرج و مرج و سرقتهای وسیع اتفاق میافتد.این نکته بسیار مهمی است مثلاً در آمریکا بیشتر از ۱۰ سریال بالای ۱۰۰ قسمت برای آموزش شهروندانشان در مواقع بحران ساخته شده است به عنوان مثال در حوزه اجتماعی در سریالی حمله به کشورشان را شبیهسازی کردند و به شهروندان نحوه حفاظت از خوشان، پناه گرفتن و امدادرسانی به مجروحان را آموزش دادند، به طور مثال گفتند اگر از طریق هوا برای شما کمک ارسال شد هر جعبه با رنگ و شماره خاص تعریف شده است و به طور مثال جعبه نارنجی رنگ شماره ۱۵ مربوط به ژنراتور برق است و دیگر مردم سمت آن هجوم نمیبرند.مسئله دوم آموزش شهروندی است؛ در حوزه پدافند غیرعامل، همین حادثه پلاسکو نشان داد که مردم ما اصلاً درباره بحرانهای شهری و اجتماعی آموزش ندیده و آمادگی ندارند، به فرض عدم وجود و نقش شبکههای اجتماعی، فضای مجازی و اختلالاتی که به وجود میآورند، یکسری مردمی بودند که عزیزانشان زیر آوار ماندند، مال آنها آنجا بود اما وقتی آموزش شهروندی وجود داشته باشد، فرد بین امدادرسانی به حادثهدیده و نگرانی برای جان عزیزش و مالش ( که البته این نگرانی به حق است)، امدادرسانی را انتخاب میکند.این آموزش به صورتی است که شهروند تصمیم میگیرد حتی اگر کورسوی امیدی به زنده ماندن عزیزش یا حفظ مالش وجود داشته باشد، این کار توسط فرد متخصص انجام شود، مجدداً تأکید میکنم کسانی که آنجا عکس گرفتند، امدادرسانی را مختل کردند یک عده قلیلی بودند که با توجه به آن مسائل منفی شبکههای اجتماعی که برای آنها به وجود آورده، آنجا رفته بودند.نکته مهم این است که ما در جایی زندگی میکنیم که شبکههای اجتماعی و مجازی یک سیطره پنهانی را بر روی جامعه ما پهن و شهروندان را تسخیر خودشان کردند، متاسفانه امروز بخش عمدهای از روابط اجتماعی ما توسط تلگرام، فضای مجازی رها شده اینستاگرام و شبکههای مجازی با ورود بیضابطه و بیقانون مردمی که دارای سواد رسانهای و فضای مجازی کافی نیستند، رقم میخورد و اینجاست که دشمن با تأثیر بر ذهن و قلب، آنها را به مسیری سوق میدهد که خودش میخواهد، دشمن به هیچ وجهی خواستار این نیست که ملت ما روی خوش ببیند، این یک قاعده است؛ پس تمام آموزشها و تسخیر کردن ذهن و قلب را در جهتی سوق میدهد که ما به خودمان آسیب برسانیم.رهبر فرزانه انقلاب در اردیبهشت ماه امسال فرمودند دشمن به دنبال گرفتن هویت مستقل از ماست، این هویت مستقل در بحث اجتماع به شدت خودش را با نفوذ فضای مجازی نشان میدهد و بسیاری از کسانی که در این فضا هستند به حدی دستخوش تغییرات میشوند که آیه قرآن مبنی بر اینکه اگر شما یک نفر را نجات دادید انگار به تمام بشریت حیات بخشیدید را، بسیاری از اوقات نادیده میگیرند، آن افراد از آن عده قلیل که مانع امدادرسانی شدند، افرادی بودند که اشراف کلی به بحث دین نداشتند چون در نظر گرفتن این یک آیه قرآن که یکی از شعارهای آتشنشانی نیز است برای کسی که هویت دینی دارد، میتوانست آن فاجعه را خلق نکند.* به نظر شما درباره آموزش صحیح به شهروندان در مواقع بحران و هنگام بروز حوادث چه باید کنیم؟ آموزش از چه نهادی باید آغاز شود و برای تأثیر چه سیری را باید طی کند؟ما در بحث تقویت هویت مستقل و مؤلفههایش کمکاری کردهایم همانطور که رهبر فرزانه و امام خمینی (ره) اشاره کردند، آموزش را باید از سنین پایین مخصوصاً در دورانی که دانشآموز در مدارس تحت کنتزل است، انجام شود، باید هویت مستقل را به وجود بیاوریم؛ زمانی که هویت مستقل شکل گرفت، هویت دینی، اجتماعی، فرهنگی، شخصی فرد و حتی هویت سیاسی فرد شکل گرفت، آن وقت در بحث هویت اجتماعی میتوانیم به فرد آموزش دهیم که اگر حادثهای پیش آمد، شما حداقل اگر نمیتوانید کمکی کنید، مختلکننده امدادرسانی نشوید که این موضوع با هویت دینی نیز مرتبط است.زمانی که بحث هویت دینی و تربیت دینی را در جامعه تقویت کنیم، اتفاق دیگری نیز میافتد، بعد از آن اختلالی که در روز حادثه توسط بعضی از افراد در روند امدادرسانی ایجاد شد، روز بعد از وقوع حادثه دیدید، کمپینهایی از سوی مردم مذهبی ما شکل گرفت؛ در شبکههای اجتماعی افرادی بودند که گفتند برویم از آتشنشانان سطح شهر دلجویی کنیم و برای آنها کمک ببریم، شاهد بودیم اکثر کمکهایی که آنجا انجام شد از طرف نهادهای مذهبی و انقلابی بود.بعضی از بدخواهان داخلی، در ساعتهای اولیه حادثه موضوع را کاملاً سیاسی کردند، به جای اینکه فضا را آرام کنند، فضا را به سمت سیاسی کردن ماجرا و انتقامگیری سیاسی آن پیش بردند؛ آنها کمک معنوی و مادی نمیکنند، آنها دنبال این هستند که از فضا سوءاستفاده خودشان را کنند، در کانال تلگرامی خواستند فردی را مورد تخطئه قرار بدهند، هشتگ استعفا برای آن راه انداختند، در ادامه کمپین ضد انقلاب نیز خواهان استعفا شد اما از طرف دیگر افراد انقلابی به کمکرسانی به آتشنشانها شتافتند و این موج اجتماعی حتی مردم خنثی و عادی را با هم خودش همراه کرد که مردم در سراسر کشور به سراغ آتشنشانان رفتند و به آنها تسلیت گفتند.برخی کانالها در شبکههای اجتماعی در توییتر و اینستاگرام مدام ولع انتشار تصویر از پیکرهای یافت شده را داشتند اما از آن طرف افراد انقلابی کمپین عدم انتشار و بلاک کردن پروفایلها و کانالهایی که درخواست انتشار تصاویر داشتند را دنبال کردند.نکته دیگر این است که ما باید در حوزه پدافند غیرعامل کارهای زیادی انجام دهیم، مخصوصاً در حوزه اجتماع که اکنون مدیریت واحد و مستقل به صورت قرارگاهی برای بحث رسانه و فضای مجازی نیز برایمان اولویت شده است.صدا و سیما نیز باید برای ساخت برنامههای گفتگومحور و مستندهای خوب در حوزه آموزش اقدام کند، به عنوان مثال اگر زلزلهای در تهران بیاید، آمار دادند که یک میلیون کشته و تا ۶ میلیون نفر بیخانمان میشوند که این خوشبینانهترین حالت است، با این شرایط تهران، اگر چنین شرایطی اتفاق بیفتد آیا مردم آمادگی کافی روانی را دارند، خیر.نهادهایی مانند وزارت ارشاد نیز میتوانند با ارائه بخشنامههایی نسبت به ایجاد امنیت روانی در حوزه رسانه برای مردم اقدام کنند، بحث بعدی درباره وزارت کار و رفاه و امور اجتماعی است، این وزارتخانه باید تحت یک بخشنامه تمام کارمندان داخل کشور که حقوقبگیر دولت هستند را جداگانه آموزش دهد.یکسری از خانوادهها از لحاظ مالی کاملاً سقوط کردهاند، بدهکار هستند، بسیاری از آنها عزیزانشان را از دست دادند، این افراد نیاز به روانکاوی دارند که وزارت بهداشت باید برای این صحنه خودش را تجهیز کند، باید مراکزی پیشبینی شود، اورژانسهای اجتماعی نیز در این زمینه نقش دارند، نهادهای نظامی مانند ارتش و سپاه میتوانند در عرصه بحرانهای اجتماعی نقش خوبی ایفا کنند، حداقل کمک این نهادها میتواند بسیج امکانات و کمک کردن به افراد حادثهدیده در پادگان و بیمارستانهای نظامی باشد.در دانشگاهها نیاز داریم به اینکه چند واحد درسی در حوزه مدیریت بحران به صورت اختیاری گذاشته شود و دانشجویان دغدغهمند واحدها را انتخاب کنند، در زمان بحران این دانشجوها با سواد رسانه و فضای مجازی که در مدیریت بحران به آنها آموزش داده شده میتوانند با کمکهای اجتماعی خود از تلفات و خسارات بکاهند.اما نکته بسیار مهمتری وجود دارد و این است که ما در عصری زندگی میکنیم که مردم ما توسط دشمنان تسخیر شدند، در حوزه شورای عالی فضای مجازی و وزارت ارتباطات باید افراد نسبت به این فضای رهاشده پاسخگو باشند، اکنون اکثر رسانههای بینالمللی فضای مجازی را در اخلال در امدادرسانی یک مقصر میدانند، باید برای این فضای مجازی رها شده پیش از بحران بزرگتر و برای امنیت روانی و اجتماعی مردم فکر و چاره اساسی داشته باشیم.منبع : تسنیمانتهای پیام/ |
|
↧
January 31, 2017, 1:47 am
به گزارش ندای انقلاب، فدراسیون جهانی بسکتبال در نخستین جلسه ۲۰۱۷ با تغییر قوانین مربوط به منع حجاب بازیکنان موافقت کرد.بعد از اتمام دوره آزمایشی دو ساله برای تغییر قانون مربوط به پوشش سر بازیکنان که در سپتامبر ۲۰۱۴ آغاز شده بود، فدراسیون جهانی بسکتبال گزارشی درباره تاثیرات مربوط به استفاده از پوشش متفاوت در این دوره دریافت کرد.در نهایت هیئت رئیسه فیبا با اصلاح قانون مربوط به پوشش سر موافقت کرد و به کمیسیون فنی دستور داد که پیشنهادی برای چگونگی استفاده از این پوشش ارائه کنند که امنیت بازیکنان نیز حفظ شود.قوانین بازدارنده مربوط به پوشش سر، شاملِ حجاب بانوان بسکتبالیست مسلمانی میشد که در سالهای گذشته اعتراضات زیادی به آن شده بود.منبع : تسنیمانتهای پیام/ |
|
↧
January 31, 2017, 1:45 am
به گزارش ندای انقلاب، وی افزود: سال ۹۲ پروانه ساخت فیلم سینمایی «دیو باید بمیرد» به نویسندگی و کارگردانی من صادر شد اما پس از مدت ها بلاتکلیفی به دلیل عدم حمایت بنیاد سینمای فارابی در انجام تعهداتش روند ساخت آن متوقف شد و این مسأله برای من روزهای بسیار بدی را به وجود آورد که بخشی از زندگی شغلی خودم در آن روزهای سخت و دشوار در «ایتالیا ایتالیا» به تصویر کشیده شده است. صباغ زاده در گفتگو با خبرنگار سینماپرس ادامه داد: «دیو باید بمیرد» فیلمی در ژانر نوآر بود اما بعد از ۲ سال دوندگی من به سرانجام نرسید و من که از همه جا درمانده شده بودم تصمیم گرفتم در ژانری دیگر مبادرت به نگارش فیلمنامه کنم؛ روزی خواندن یک داستان کوتاه ۱۰-۱۲ صفحه ای خارجی مرا به شدت شیفته خود کرد و سعی کردم آن داستان جذاب را در قالب یک فیلم کوتاه به تصویر بکشم اما بعد از اینکه درگیر نگارش فیلمنامه شدم به این نتیجه رسیدم که آنقدر این داستان به جزئیات مختلف اشاره کرده و ریزه کاری دارد که نمی تواند در قالب یک فیلم کوتاه ساخته شده و باید تبدیل به یک فیلمنامه سینمایی شود.دستیار کارگردان فیلم سینمایی «چهارشنبه خون به پا می شود» خاطرنشان کرد: زمانی که نگارش فیلمنامه به پایان رسید از فضای تلخ آن خوشم نیامد؛ از این رو مقداری طنز، فانتزی و فضای موزیکال به فیلمنامه اضافه کردم و ۳ ماه طول کشید تا نگارش نهایی «ایتالیا ایتالیا» به پایان برسد. این فیلمساز جوان یادآور شد: اواخر بهمن ماه سال گذشته پس از اینکه با چند تهیه کننده برای ساخت این فیلم مذاکره داشتم سرانجام مهدی صباغ زاده تهیه کنندگی آن را به عهده گرفت و فیلمنامه بدون هیچ گونه اصلاحیه ای اواخر اسفندماه ۹۴ پروانه ساخت گرفت و از ۱۵ فروردین ۹۵ پیش تولید فیلم رسما آغاز شد و این فیلم که در نوع خود کاری بسیار متفاوت و سخت محسوب می شود بعد از ۴۳ جلسه فیلمبرداری در تهران به پایان رسید.وی سپس با بیان اینکه «ایتالیا ایتالیا» فیلمی سرگرم کننده است و اطمینان دارم که قشرهای مختلف از دیدن آن لذت خواهند برد تأکید کرد: من همیشه معتقد بودم که یک فیلم خوب فیلمی است که بتواند هم مخاطب را سرگرم کند و هم با هزینه اندک ساخته شود و از این رو هیچ گاه فیلمنامه ای نمی نویسم که نیاز به بودجه های هنگفت برای تولید داشته باشد؛ تجربه هم ثابت کرده لزوما فیلم های گران به مذاق مخاطبان چندان خوش نمی آید و اتفاقا اگر فیلمی ارزان اما به درستی ساخته می شود می تواند مخاطبان زیادی را به سوی خود جذب کند صباغ زاده در پاسخ به این سوأل که چرا عنوان «ایتالیا ایتالیا» را برای اولین ساخته سینمایی اش انتخاب کرده و آیا فکر نمی کرده که این عنوان یادآور سریالی با همین اسم در پیش از انقلاب باشد و موضوع آن سریال را برای مخاطب تداعی کند اظهار داشت: خوشبختانه من هرگز آن سریال را ندیده ام و میلی هم برای تماشای آن نداشته و ندارم چرا که معتقدم هرچقدر در رابطه با آن سریال کمتر اطلاعات داشته باشم بیشتر می تواند به من کمک کند و از بازخوردهایی که داشتم مطمئن شدم که این فیلم هیچ ارتباطی با آن سریال ندارد.وی تأکید کرد: شاید جالب باشد که این نکته را یادآوری کنم زمانی که بنیاد سینمایی فارابی سر راه ساخت اولین اثر سینمایی ام سنگ اندازی کرد و نگذاشت من آن را به سرانجام برسانم در نامه سرگشاده تندی که خطاب به مدیران سینمایی نوشتم این نکته را عنوان کردم که به زودی فیلمی با عنوان «ایتالیا ایتالیا» خواهم ساخت و این در حالی بود که در آن زمان هیچ ایده ای برای ساخت این فیلم در ذهنم نداشتم. این سینماگر ادامه داد: یکی از نکاتی که باعث شده اسم این فیلم «ایتالیا ایتالیا» شود این بود که از نظر من زبان ایتالیایی شیرین ترین زبان دنیا است و شخصا به آن علاقه مند هستم و از سوی دیگر شخصیت های اصلی این فیلم یک زوج هستند که هر کدام شان را می توانستم با عنوان ایتالیا بشناسم!صباغ زاده سپس در پاسخ به این سوأل که آیا بازیگران اصلی این فیلم، سارا بهرامی و حامد کمیلی جزو گزینه های ابتدایی اش بوده اند یا خیر گفت: حامد کمیلی اصلا جزو گزینه هایم نبود و تنها ۳ روز مانده به آغاز فیلمبرداری به پروژه اضافه شد؛ متأسفانه تمامی بازیگرانی که آن ها را برای ایفای نقش اصلی این فیلم در نظر گرفته بودم به دلیل کلیشه بودن در نقش های شان و ترس از ریسک پذیرفتن یک نقش متفاوت و جدید بازی در این فیلم را نپذیرفتند و کار به جایی رسید که ما ۴-۵ روز مانده به فیلمبرداری هیچ گزینه ای برای ایفای این نقش نداشتیم تا اینکه سارا بهرامی پیشنهاد حضور حامد کمیلی را داد که من درجا و قاطعانه آن را رد کردم! وی ادامه داد: دلیل مخالفت من این بود که سارا بهرامی و حامد کمیلی قبلا چندین بار در سریال ها با هم همبازی بودند و من نمی خواستم که فیلمم به ورطه تکرار بیفتد؛ اما با اصرار دوستان با حامد قرار ملاقاتی گذاشتیم و او فیلمنامه را مطالعه کرد و بعد از توضیحاتی که من به وی دادم از بازی در این فیلم استقبال کرد و ظرف مدت ۳ روز با تمرینات شبانه روزی و فشرده زبانه ایتالیایی که واقعا بسیار دشوار بود خود را برای بازی در این فیلم آماده کرد.دستیار کارگردان فیلم سینمایی «راننده تاکسی» خاطرنشان کرد: از آنجا که فیلم «ایتالیا ایتالیا» فیلمی فرمالیستی است و محتوای چندانی ندارد من به یکایک بازیگرانی که در آن ایفای نقش کردند توضیحات زیادی راجع به فیلم و فضایی که مد نظرم بود می دادم؛ نکته جالب اینجا است که سارا بهرامی وقتی برای بار اول فیلمنامه را خواند به من گفت این بدترین فیلمنامه ای است که تا الآن خوانده ام و به هیچ وجه در آن بازی نمی کنم اما من از او خواهش کردم یک بار دیگر با حوصله و دقت بیشتری فیلمنامه را مطالعه کند و حتی ترک موزیک هایی را که برای فیلم در نظر داشتم برایش فرستادم و همین باعث شد ظرف مدت کمتر از ۴۸ ساعت نظر او نسبت به فیلم کاملا عوض شود و با طیب خاطر برای بازی در فیلم قرارداد امضا کند.صباغ زاده تأکید کرد: حامد کمیلی و سارا بهرامی هر ۲ بازیگران بسیار پر انرژی و فعالی هستند و تلاش بسیار خوبی کردند تا به نقش و شخصیت های فیلمنامه برسند و بازی این ۲ نفر به اذعان بسیاری از کارشناسان از جمله نقاط قوت فیلم محسوب می شود.این فیلمساز جوان در بخش پایانی این گفتگو در پاسخ به این سوأل که با توجه به ساخت آثار اجتماعی تلخ در سینمای ایران و موفقیت این گونه آثار این احساس را نداشته که فیلمش با شکست مواجه شود اظهار داشت: من به هیچ عنوان درام های اجتماعی را نمی پسندم چرا که معتقدم مردم ما از صبح تا شب آنقدر با مسائل و مشکلات مختلفی در اجتماع دست و پنجه نرم می کنند که دیگر در سینما نباید با این قبیل مسائل روبرو شوند؛ بیننده ای که هزینه می کند و بلیت می خرد و به سینما می رود باید بتواند درون سالن سینما چیزهایی را تجربه کند که در فضای عادی خانوادگی و یا جامعه امکان تجربه کردن آن را ندارد و قطعا اینکه ما بخواهیم تصویری از فلاکت و بدبختی های روزمره مردم را به آن ها نشان دهیم کار چندان شایسته ای نیست!وی افزود: یک بار دیگر تأکید می کنم به عقیده من رسالت سینما سرگرم سازی مخاطب است اما متأسفانه بسیاری از سینماگران ما سال ها است که این رسالت را به فراموشی سپرده اند و همین باعث شده ما با سینمایی یک شکل مواجه شویم که دیگر برای مخاطبان چندان جای تأمل ندارد و آن ها را خسته و دلزده کرده است. گفتنی است؛ در خلاصه داستان این فیلم آمده است: من دوستت دارم و این به تو هیچ ربطی نداره.در این فیلم بازیگرانی چون حامد کمیلی، سارا بهرامی، فرید سجادی حسینی، رضا سخایی، همایون ارشادی، جهانگیر میرشکاری، ناصر سجادی حسینی، دانش اقباشاوی و فائزه علوی، آنامهر اخلاقی، آرش مرشد، علی ملاقلی پور، حسن زاهدی، علی جناب، درنا مدنی، پریناز کنگاوری، آیدا اورنگ، ناصر مقدس، مهدی فهیمی و سپیده راستی فر در این فیلم سینمایی به ایفای نقش میپردازند.از جمله عوامل این فیلم می توان به کارگردان: کاوه صباغ زاده، تهیه کننده: مهدی صباغ زاده، نویسنده: کاوه صباغ زاده (اقتباسی از داستانی به قلم جومپا لاهیری)، مدیر فیلمبرداری: معین رضا مطلبی، صدابردار: جهانگیر میرشکاری، صداگذاری: علی علویان، طراح گریم: علی بهرامی فر، مدیر تولید: ناصر مقدس، مجری طرح: مهدی معزی، طراح صحنه و لباس: زیبا موسوی، مشاور کارگردان: مهدی صباغ زاده، برنامه ریز و دستیار اول کارگردان: رضا سخایی، دستیار دوم کارگردان: مهدی فهیمی، منشی صحنه: مژگان تمجیدی، انتخاب موسیقی: کاوه صباغ زاده، دستیار اول فیلمبردار: احمد کاووسی، نورپرداز: سعید کشی پور، گروه فیلمبرداری: احسان باقری، محمد بختیاری، علیرضا کاووسی، مشاور رسانه ای و تبلیغات: آیدا اورنگ، محصول موسسه سینمایی نیمروز فیلم اشاره کرد.منبع : مشرق |
|
↧