Quantcast
Channel: پایگاه خبری ندای انقلاب - پربيننده ترين عناوين :: rss_full_edition
Viewing all 4543 articles
Browse latest View live

امام با من شوخی می‌کردند/ ماجرای عکس امام در زیر درخت سیب/ایده شلیک به هواپیمای حامل امام توسط چه کسی مطرح شد

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، حضور امام خمینی(ره) در نوفل‌لوشاتو، قیام ۱۷ شهریور و کشتار مردم توسط نظامیان گارد شاهنشاهی، دستیابی مردم به تجهیزات پادگان‌ها، مقاومت برای رسیدن به پیروزی انقلاب، زخمی شدن مردم و بازگشت امام (ره) به ایران بخش‌هایی از پروژه بزرگ عکاسی از رویداد تاریخ انقلاب اسلامی ایران است که توسط عکاس فرانسوی «میشل ستبون» برای همیشه ثبت شده است. حتی در بین عکس‌های ستبون گاهی صحنه‌های نابی دیده می‌شود که توسط هیچ عکاس دیگری گرفته نشده است.در سفری که اخیرا این عکاس فرانسوی به دعوت انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس به ایران داشت، گفت‌وگویی با وی ترتیب داده شد که این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانیم.شما اولین عکاس خارجی بودید که با جدیت وارد بحث انقلاب شدید و عکس‌هایی از امام خمینی(ره) در پاریس از سوی شما منتشر شد؛ اولین بار که امام را دیدید چه حسی داشتید؟امام در قالب دوربین برای من یک شخصیت باور نکردنی بود، شخصیتی که در سراسر جهان درباره ایشان بحث می‌کردند، در خانه‌ای در حاشیه شهر وارد شدند. ایشان در خانه‌ای با باغچه‌ای کوچک که هنوز طناب رخت به آن آویزان است، زندگی می‌کردند. افراد کمی دور ایشان بودند. در اولین روزها موقع نماز جماعت فقط ۵ نفر پشت سر ایشان بودند. من از امام عکس‌هایی در حالت‌های عادی گرفتم مثل لحظه‌ای که عمامه‌شان را می‌پیچیدند.وقتی می‌خواستند برای بازگشت به ایران سوار هواپیما شوند، خیلی آرام و عادی روی صندلی نشسته بودند، در حالی اطرافیانش هیجان‌زده بودند. امام طوری بودند که انگار اتفاقی نیفتاده است. در تمام عکس‌ها می‌دیدیم که لباس ساده تن ایشان بود.به نظر شما چرا امام خمینی(ره) از این آرامش برخوردار بودند؟ایشان می‌دانستند چه کار می‌خواهند کنند و اینکه خدا همراهشان است؛ هیچ وقت درباره مدد الهی شک نکردند و به همین دلیل پیروز شدند. ایشان هیچ وقت شک نکردند که شاید شکست بخورند. این اطمینان موجب آرامش امام بود و مردم هم پیرو ایشان بودند.در امام قبل و بعد از انقلاب تغییری احساس کردید؟ نه. در نوفل لوشاتو و جای دیگر یکی بودند. تنها لبخند را در عبور از مرز در هواپیما دیدم. ایشان تعهد را قبل و بعد داشتند و هدف مشخصی را دنبال می‌کردند. ایشان رفتار یکنواختی در همه حال داشتند. حتی وقتی فالاچی (خبرنگار) چادرشان را برداشتند، امام واکنشی نشان ندادند. شما در جماران هم بودید؟ من بعد از انقلاب و وقایع ایران دیگر به جماران نرفتم. فرانسه، دهکده نوفل لوشاتو/ ۹ بهمن ۱۳۵۷ – روزهای پایانی حضور امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو- خبرنگاران از هر فرصتی برای حضور در کنار آیت الله خمینی (ره) استفاده می‌کنند. در گفت‌وگوهای شما دیده شده است که می‌گفتید امام با شما شوخی می‌کردند، این قضیه را توضیح می‌دهید.امام می‌خواستند به من بفهمانند که می‌دانم چند وقتی است که روی بحث انقلاب کار می‌کنید؛ چون مشاوران به ایشان گفته بودند؛ ایشان با من شوخی می‌کردند البته شوخی کلامی نبود، گاهی لبخند و چشمک می‌زدند.من آن زمان که امام(ره) به فرانسه رفتند در کاشان بودم. به من گفتند زیاد وقتم را تلف نکنم، من زمانی که به امام ملحق شدم فقط ۴ نفر همراه ایشان بودند. ایشان به اهمیت رسانه‌ها آگاه بودند. وقتی که به ایران برمی‌گشتند من هم در هواپیما بودم؛ البته قبل از بازگشت در ایران بودم و مشاوران به من اطلاع دادند که خودم را فوری به پاریس برسانم و با امام به ایران برگردم.به ایشان می‌توانستم نزدیک شوم. من را خوب می‌شناختند با اینکه فارسی بلد نبودم، اما به من لطف داشتند. ایشان دقت‌نظر داشتند و می‌دانستند فرد مقابلشان یک رسانه‌ای است.درباره عکس معروفی که از امام در زیر درخت سیب گرفتید، بگویید.من از ایشان خواستم تنها زیر درخت سیب بنشینند. هفته‌های بعد تعداد جمعیت آنقدر زیاد بود که امکان‌پذیر نبود چنین عکسی از ایشان بگیرم. فرانسه، دهکده نوفل لوشاتو/ ۱۹ آبان ۱۳۵۷ – امام خمینی (ره) با اعضای انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور که خود را به نوفل لوشاتو رسانده بودند، در حال گفتگو است. واکنش امام چه بود وقتی درخواست کردید ایشان تنهایی زیر درخت سیب بنشینند؟ ایشان به من نگاه کردند و دستی به محاسن خود کشیدند و بعد من این عکس را از ایشان گرفتم.اما در هواپیما وقتی وارد خاک ایران شدند و از مرز رد شدند، امام لبخندی بر لب داشتند. در هواپیما شرایط خاصی حاکم بود، چون هنوز انقلاب پیروز نشده است؛ هر لحظه ممکن بود توسط دولت بختیار اتفاقی بیفتد.می‌خواهیم درباره حال و هوای هواپیما بگویید.تعدادی عکاس و روزنامه‌نگار در هواپیما بودند و عکس‌های مشابه از حضور امام در هواپیما زیاد است. برای همه فضای جالبی بود. امام نماز را در هواپیما خواندند. خیلی‌ها خرسند بودند که همراه امام به ایران بازمی‌گردند. با توجه به اینکه هواپیما پر از روزنامه‌نگار بود، برای بختیار این امکان وجود نداشت که بخواهد اقدامی علیه هواپیما انجام دهد.اخیراً فیلم مستندی دیدم که ایده شلیک به هواپیمای حامل امام توسط بختیار مطرح شده بود. یعنی اعتراف کرده بودند که چنین ایده‌ای به ذهنشان خطور کرده است. تهران، حوالی میدان شهدا (ژاله)/ ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ – یکی از مصدومین هجوم نیرو های نظامی.خیلی از اطرافیان به شما اطمینان داشتند، چگونه توانسته بودید اطمینان را جلب کنید؟ شاید به دلیل این باشد که بیشترین زمان را در ایران گذراندم و شباهتی هم به ایرانی‌ها دارم. در آن زمان خیلی‌ از روزنامه‌نگاران خارجی به ایران آمدند، اما مردم با من بیشتر آشنا بودند. من از ۱۷ شهریور به بعد درگیر انقلاب ایران بودم و از وقایع تهران و شهرهای دیگر ایران در آن برهه عکس می‌گرفتم. عکاسانی که در پاریس بودند، وقایع انقلاب در تهران را پیگیری نمی‌کردند.آیا آمدن شما به ایران از سر کنجکاوی بود یا می‌خواستید عکس‌های خوبی از وقایع بگیرید؟ اخباری که از ایران شنیده بود قبل و بعد از حضور در ایران تغییر کرده بود؟ من ایران را نمی‌شناختم و فقط خبرهایی از ایران و شاه و تخت جمشید داشتم. جوان بودم و تازه از رشته معماری فارغ‌التحصیل شده بودم. یک حسی به من می‌گفت باید به ایران بیایم. کمی هم عقاید چپ‌گرا داشتم و ایده دیکتاتور و پادشاه برای من زیاد خوشایند نبود.در آژانس‌هایی که کار می‌کردم بیشتر به جلوه‌های پادشاهی توجه می‌کردند، چون این کارها فروش داشت. عکس‌های فرح دیبا همیشه در روزنامه‌های خارجی بود.من همیشه به جوان‌ها می‌گویم در این حرفه تا حدودی باید شانس نیز داشته باشید. اما در کنار شانس یک تلاش هم هست. خیابان انقلاب (شاه رضا)، روبروی دانشگاه تهران/ ۱۳ آبان۱۳۵۷ – پرتاب گاز اشک آور و هجوم نیروهای نظامی به سوی دانشجویان. آقای ستبون شما در جایی گفتید که یک حسی وادار می‌کرد به ایران بیایید، درباره این حس بگویید. نمی‌دانم شاید جزو محصولات زندگی باشد. روزهای اول خیلی برای من سخت بود، چون تنها بودم، پولم تمام می‌شد. بعد از ۱۵ روز به خودم گفتم من اینجا چه کار می‌کنم. من تنها روزنامه‌نگار خارجی در ایران بودم و بعدها روزنامه‌نگاران دیگر آمدند. باید اعتراف کنم که شرایط در آن زمان کمی ناامیدکننده بود. بلافاصله اولین علاقه‌ام بروز کرد که با اعتصاب همگانی در قم شروع شد. آنجا فهمیدم، اتفاقی در حال رخ دادن است، ولی روزنامه‌نگارهای دیگر در این زمان هم نیامدند و خیلی بعد از آن آمدند.در این برهه از زمان، تماس‌هایی با مردم برقرار کردم، چون زودتر از دیگران در اینجا بودم. در اواخر خرداد و تیر، من تجربه زیادی با ایران کسب کرده بودم. در آن زمان فقط یک عکاس ناشناس بودم. وقتی که تظاهرات شروع شد، خیلی از عکاسان معروف وارد شدند. با توجه به اینکه تجربه را نداشتند، زمان کوتاهی من را مسخره می‌کردند و می‌گفتند خواهی دید ارتش ایران به نفع شاه چه کار می‌کند؟!تقریباً همه آنها ۲ روز قبل از وقایع ۱۷ شهریور ایران را ترک کردند. من آنجا تنها بودم و تا ۳ روز هیچ هواپیمایی نبود. یعنی می‌خواستید برگردید، هواپیما نبود؟ منظور این بود که هواپیمایی نبود که آن خبرنگاران به ایران بازگردند. چند روز بعد از ۱۷ شهریور توانستند به ایران بیایند، برای اینکه با ماشین بیایند. خیلی‌ها به ترکیه رفتند و از آنجا به ایران آمدند. در این مدتی که در ایران بودید، به شناخت درستی از انقلاب ایران رسیدید؛ این چه حسی بود که احساس می‌کردید که اتفاق بزرگی در جریان است. حتی همکاران‌تان شما را مسخره می‌کردند، اما شما نگاه دیگری به انقلاب ایران داشتید؟برای من اولین داستان بزرگم بود. بنابراین درگیرش شدم. دیگران شهرت‌شان را در داستان‌های دیگر پیدا کرده بودند و این اتفاق برایشان مهم نبود. برای من یک موضوع بسیار مشخص بود. اینجا متفاوت بود، چون تاریخ ۲۵۰۰ ساله پشت سر این اتفاق بود. پیش‌زمینه‌ای از این اتفاقات داشتم. جریان مصدق به بعد هم در ذهنم بود. همچنین نسبت به موقعیت ژئوپلتیک ایران هم آگاه بودم. به این مسائل علاقه داشتم و سبب شد روند حضور ادامه داشته باشد. شاید خبرنگاران دیگر حس شما را نداشتند، این اتفاق برایشان مبهم بود؛ این در نظرشان بود که مردم می‌آیند و بعد از ۴ روز به خانه‌هایشان برمی‌گردند و این تظاهرات سرکوب می‌شود. شما در این مورد حتی پیش‌بینی کردید که چه اتفاقی خواهد افتاد؟در همین حال، حس خوشایند داشتم. چون مردم با من آشنا شده بودند. حتی در جاهایی از من می‌خواستند به عنوان یک شاهد از رویدادها عکس بگیرند. به یاد دارم گاهی می‌خواستم برای عکاسی به بالای کامیون بروم، مردم می‌آمدند و دست‌هایشان را قلاب می‌کردند تا بتوانم به بالای کامیون بروم و عکس بگیرم. این برایم مهم بود که مردم چه رفتار خوبی با من دارند.زمانی که امام با هواپیما به ایران تشریف آوردند، میلیون‌ها نفر مشتاقانه به دیدن ایشان آمده بودند. من می‌خواستم از لحظه ورود امام عکس بگیرم. به در عقب هواپیما رفتم. سیل جمعیت زیاد بود و من فکر نمی‌کردم بتوانم عکسی از پیاده شدن امام از هواپیما بگیرم، اما نمی‌دانم چه معجزه‌ای بود که توانستم عکس خوبی از ورود امام به ایران بگیرم.در طول انقلاب همیشه به من کمک می‌شد تا عکس‌های خوبی بگیرم. اگر نیروهای امنیتی می‌خواستند مرا بگیرند، یکی از تظاهرکنندگان دست من را می‌گرفت یا به خانه‌شان می‌برد یا در جای دیگر پناهم می‌داد. منبع: فارس

آمریکا برای تغییر آینده ایران چه تاکتیک‌هایی درپیش گرفته است؟

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، اندیشکده آمریکایی موسوم به بنیاد هریتج در واشنگتن به تازگی نشستی با عنوان «درسهای جنگ مالی آمریکا ضد ایران» برگزار کرد. سخنران ویژه این نشست جی سولومون خبرنگار ارشد بین المللی نشریه وال استریت ژورنال بود که چندی پیش کتاب جدیدش را با عنوان «جنگ های ایران: بازیهای جاسوسی، نبردهای بانکی و قراردادهای محرمانه ای که شکل خاورمیانه را تغییر داد» به بازار عرضه کرده است .مقالات سولومون به علت کیفیت محتوایی، سه مرتبه نامزد جایزه معروف پولیتزر در آمریکا شده که جایزه ای شناخته شده درحوزه روزنامه نگاری است.هدایت این جلسه را هم جیمز فیلیپ برعهده داشت. جیمز فیلیپس در حال حاضر کارشناس ارشد موسسه هریتج است.در ابتدای این نشست ، جیمز فیلیپس گفت:« از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران، یکی از معدود مولفه های ثابت در ماشین شهرفرنگ در حال تطور در خاورمیانه(غرب آسیا)، تنشهای مستمر و درگیری های پراکنده بین ایالات متحده و ایران بوده است.یکی از مطلع ترین و بهترین روزنامه نگارانی که به پوشش مسائل مربوط به روابط ایران و ایالات متحده در سالهای اخیر پرداخته، جی سولومون بوده است.جی سولومون خبرنگار ارشد وال استریت ژورنال در حوزه سیاست خارجی است.او دو دهه در این نقش بوده و به پوشش خبرهای منطقه خاورمیانه، آسیا و آفریقا پرداخته است.فعالیتهای خبری عالی او سبب شده است او سه مرتبه برنده جایزه پولیتزر شود.او نخستین خبرنگار آمریکایی است که مطالب مربوط به دیدارهای محرمانه ایران و آمریکا را در عمان منتشر کرد.همین نشستها به توافق هسته ای منجر شد.او در فاصله سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ نیز به پوشش گفتگوهای هسته ای پرداخت.او اولین خبرنگاری است که بسیاری از افشاگری ها را درباره مذاکرات محرمانه درباره روابط ایالات متحده و ایران انجام داده است.امروز خوشحال هستیم که جی سولومون اینجا حضور دارد تا درباره کتاب جدیدش یعنی «جنگ های ایران: بازیهای جاسوسی، نبردهای بانکی و قراردادهای محرمانه ای که شکل خاورمیانه را تغییر داد» صحبت کند.هریک از این کلیدواژه ها خودش نیازمند کتاب است.جی سولومون همه این محورها را با هم در کتابش ترکیب کرده که کار فوق العاده ای شده است.ایران در لیست اهداف آمریکاجی سولومون در ادامه این نشست گفت:« در حال حاضر، با روی کار آمدن دولت ترامپ ، اوضاع در واشنگتن بسیار سیال است.در سخنرانی ام می خواهم کمی به عقب بازگردم و اینکه چرا این کتاب را نوشتم و در ادامه به بررسی مسائل جاری بپردازم.بخش زیادی از علاقه ما به مسائل ایران به سالهای پایانی دوران ریاست جمهوری جرج بوش بازمی گردد که مناقشه های منطقه ای بین ایران و متحدانش یعنی حزب الله و حماس و رژیم اسد و گروههای شبه نظامی در داخل عراق حمله کننده به نیروهای نظامی آمریکایی در یک سو ، و ایالات متحده و اسرائیل و حکومتهای سنی عربی در منطقه در سوی دیگر در حال ظهور بود.این مناقشه ها در سالهای پایانی دوران ریاست جمهوری جرج بوش در حال بروز بود.درواقع، نوعی مناقشه وسیع تر در منطقه در حال شکل گیری بود.ایران از محوری سخن می گفت که آن را محور مقاومت می خواند.این محور دربرگیرنده گروههای شبه نظامی مختلف و احزاب سیاسی و دولت سوریه بود که همسو با ایران بوده اند.این محور در مقابل ایالات متحده قرار گرفته است.در همین سالها ، آمریکا در حال ایجاد شکل جدیدی از ابزارهای امنیت ملی و شیوه های جدیدی برای هدف قراردادن دشمنانش بود.ایران نیز در زمره این اهداف بود.آغاز جنگ مالیدر پایان دوران ریاست جمهوری جرج بوش و آغاز دوران مسئولیت باراک اوباما، مطالب زیادی درباره جنگ سایبری نوشته شد که براساس آن گفته می شد تاسیسات هسته ای ایران هدف حملات سایبری قرار گرفته است.اما خود من به جنگ مالی بسیار علاقه مند بودم .شاید علت این علاقه ، آن بود که من خبرنگار وال استریت ژورنال بودم که اساسا نشریه ای اقتصادی است. شاید علت دیگر این علاقه آن بود که ابزارهای مورد استفاده برای هدف قراردادن اقتصاد ایران، می تواند درمقایسه با حملات سایبری محدود، تاثیرات بسیار بزرگتری داشته باشد.حتی در اواخر دوران ریاست جمهوری جرج بوش شاهد آن بودیم که جنگ مالی علیه ایران در جریان بود که تا پیش از آن ، همانند آن را مشاهده نکرده بودیم.ما در طول تاریخ از ابزارهای قهری مالی استفاده کرده بودیم اما همانطور که در کتابم نوشته ام، آشی که برای ایران در این زمینه پخته شد، بی سابقه بود.علت سوم علاقه بنده به این موضوع ، آن بود که دولت اوباما متفاوت بود.برخلاف دولت ترامپ که می بینیم روزهای نخست حضور آن، فضایی پرالتهاب بوجود آورده است، باراک اوباما از زمان رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری اش در سال ۲۰۰۸ تا زمان شروع فعالیت دولتش، همواره به صورت جدی بر این نکته تاکید داشت که می خواهد با دشمنان سنتی ایالات متحده ازجمله کوبا و کره شمالی و ایران و سوریه تعامل داشته باشد.اوباما به صراحت کامل هم این سخن را بیان می کرد. وقتی هم اوباما در سال ۲۰۰۹، مسئولیت امور را در دست گرفت، شاهد آن بودیم که او تا چه اندازه به این مسئله متعهد بود که با ایران تعامل داشته باشد.در بخش رویی و ظاهر کار، می دیدم که او در سخنرانی هایش به این نکته اشاره می کرد.او پیام نوروز را به مناسبت سال نو ایرانی ارسال کرد و رئیس جمهور ایالات متحده برای اولین بار به نوعی به رسمیت شناخت.بعدا هم در نشریات فاش شد که اوباما نامه های محرمانه ای به آیت الله خامنه ای رهبر ایران نوشته است. این سه عامل مرا علاقه مند و مجذوب مسئله ایران کرد زیرا متوجه شدم که در دولت اوباما، این موضوع، موضوع غالب در برنامه های سیاست خارجی اوباما خواهد بود همانطور که به نظر می رسد در دولت ترامپ، روسیه موضوع غالب خواهد بود.اوباما محاسبات را تغییر دادجی سولومون در ادامه افزود:«به نظرم، راهبرد دولت اوباما از سه منظر مهم، موفق بود.وقتی اوباما مسئولیتش را شروع کرد نوعی نشانه رفتن انگشت تقصیر امور بین امریکا و اروپا و روسیه و چین و ایران در جریان بود.از این منظر، گفته می شد که مسئله ایران، مشکل جدی نیست و بحرانی ساخته امریکا است و اینکه این کشورها می خواهند با ایران تعامل داشته باشند.اما اوباما با تماس تلفنی و ارسال نامه ها و سخنرانی هایش به صراحت نشان داد که او به شدت متعهد است تا با ایران تعامل داشته باشد و همین رویکرد اوباما سبب شد محاسبات تغییر کند.شاید حالا به این مسئله به چشم موفقیت چندانی برای اوباما نگریسته نشود اما به نظرمن، در آن زمان، این تغییر، موفقیت بود. تغییردادن محاسبات، حرکتی نادرست نبود.این رویکرد نتیجه بخش بود و به جنگ مالی کمک کرد که مدنظر بود.در کتاب خودم، فصل نسبتا طولانی درباره جنگ مالی نوشته ام.دولت جرج بوش و در ادامه آن، دولت باراک اوباما، توانستند یک رویکرد تنظیم شده زمانی را در فاصله سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۲ دنبال کنند که ایران را عملا از بازار انرژی (نفت) جهانی خارج کنند.باتوجه به وابستگی آمریکا به منابع انرژی، این تحول بسیار مهم بود.این کارها با اقدام وزارت خزانه داری در سال ۲۰۰۶ شروع شد که بانکهای دولتی ایران را هدف قرار داد.این اقدام سبب ناخشنودی ایران شد اما ظاهرا نتیجه چندانی نداشت.مذاکراتی هم در جریان بود که راه به جایی نمی برد.از آن به بعد بودیم که ایالات متحده از بسیاری جهات، به نوعی کشورهای اروپایی و کشورهای دیگر را به گونه ای هدفمند تحت فشار قرار داد تا تقریبا با همه بخشهای اقتصاد ایران قطع ارتباط کنند بطوریکه شرکتهای کشتیرانی، شرکتهای هواپیمایی، شرکتهای بیمه ای، شرکتهای بیمه اتکایی و همه بانکهای ایران هدف قرارگرفتند.در سال ۲۰۱۲ نیز دیدیم که گزینه هسته ای نیز در کنار رویکرد مالی مطرح شد به این معنا که ایالات متحده ابتدا بانک مرکزی ایران را تحریم کرد و سپس اتحادیه اروپا به این روند ملحق شد و تحریم نفتی علیه ایران اعمال کرد.این کار سبب شد بیش از نیمی از صادرات ایران در مدت حدود شش ماه کاهش یابد.بلافاصله پس از این امر بود که دیدیم واحد پولی ایران به شدت سقوط کرد و این کاهش ارزش پول ایران حدود شصت درصد بود.دارمدهای دولتی ایران نیز حدود پنجاه درصد کاهش یافت.همه این اتفاقات درمدت تقریبا یک سال رخ داد.درست است که تحریمهای تشدیدشونده تاثیرگذار بود اما از اواسط سال ۲۰۱۲ بود که با قطع صادرات نفتی ایران و بیرون راندن ایران از شبکه بانکی بین المللی موسوم به سوئیفت ، ایران به شدت دچار مشکل شد.این اقدامات بخش مهمی از تشدید جنگ مالی با ایران بود.دولت اسرائیل و دولت عربستان سعودی و حتی وزارت خزانه داری آمریکا در ابتدای امر تصور نمی کرد که تحریمهای مالی می تواند تا آن اندازه به کشوری ضربه بزند که تامین کننده بزرگ انرژی بود.موفقیت در ایجاد ائتلافی ناهمخوانجی سولومون در ادامه گفت:« حوزه سومی که فکر می کنم رویکرد دولت اوباما از منظر تعیین راهبرد درباره نوع پرداختن به ایران، موفقیت آمیز بود آن بود که دست کم از نظر مالی، واشنگتن توانست ائتلافی از کشورهای ناهمخوان بوجود بیاورد که منافع بسیار متفاوت از هم داشتند.کشورهای اروپایی اساسا نمی خواستند علیه ایران تحریم اعمال کنند.اروپایی ها با ایران روابط تجاری داشتند.روسیه تامین کننده بزرگ تسلیحات برای ایران بود.چین نیز خریدار بزرگ انرژی از ایران بود.هند نیز همین وضع را داشت.با این اوصاف، می بینیم که تعداد کشورهای خواهان اعمال فشارهای اقتصادی بر ایران چندان زیاد نبود.هنوز هم بحثهای زیادی در این خصوص درجریان است که چرا ما در این زمینه موفق شدیم.به نظرمن، دیپلماسی موفق سبب شد کشورهای مذکور ما با ما همسو شوند.وزارت خزانه داری آمریکا به این کشورها اعلام کرد که یا باید با ایران روابط تجاری داشته باشند یا با آمریکا و نمی توانند با هر دو طرف، روابط تجاری داشته باشند.در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ شاهد آن بودیم که بانکهای اروپایی ، میلیاردها دلار با ایران مروادات مالی داشتند.ترکیب رویکرد دولت اوباما یعنی تمایل به مذاکرات از یک سو و اعمال فشارهای مالی علیه ایران از سوی دیگر، دولتهای کشورهای دیگر را اساسا وادار کرد تا با آمریکا همسو شوند و همین وضع ، ایران را مجبور کرد تا درنهایت، سر میز مذاکرات حاضر شود.ایالات متحده در این زمینه بسیار خوب عمل کرد.پیامدهای منفی سیاست اوباما از نگاه سولومونجی سولومون خبرنگار ارشد بین المللی نشریه وال استریت ژورنال و نویسنده کتاب «جنگ های ایران: بازیهای جاسوسی، نبردهای بانکی و قراردادهای محرمانه ای که شکل خاورمیانه را تغییر داد» در ادامه سخنانش در موسسه تحقیقاتی آمریکایی موسوم به بنیاد هریتج در واشنگتن در ادامه سخنان خود به ماجرای فتنه ۸۸ پرداخته و مدعی است اوباما در زمان رویدادهای پس از انتخابات سال ۸۸ غافلگیر شده و آنطور که باید و شاید از شورشیان در ایران حمایت نکرد.سولومون در ادامه مدعی می شود دولت اوباما به دلیل رویکرد خاص خود در قبال ایران، در قضیه سوریه نیز واکنش و سیاست مناسبی در پیش نگرفت و واهمه داشت برخورد سخت و جدی با دمشق، ایران را عصبانی و روند مذاکرات را دچار مشکل می کند. وی در این زمینه می گوید: «روسیه و ایران در مدیریت آمریکا در این زمینه بسیار موفق بوده اند و درعین حال به اقدامات خودشان ادامه داده اند که تقویت رژیم بشار اسد بوده است.باتوجه به آزادسازی حلب و ادامه اوضاع سوریه، ایران و روسیه در موقعیت بسیار قدرتمندی در گفتگوهای قزاقستان (آستانه) قرار گرفته اند.درنتیجه، سوریه را یکی از آثار منفی دیپلماسی آمریکا با ایران می دانم.»ترامپ ایران را محک خواهد زدجی سولومون در ادامه گفت:« درباره چشم انداز رویکرد دولت ترامپ درباره ایران نیز باید بگویم که شاهد انتصاب مقاماتی در دولت ترامپ هستیم که تندروترین مقامات متصور برای دولت آمریکا درباره رویکرد واشنگتن درخصوص تهران هستند.وزیر دفاع، مشاور امنیت ملی و شماری از مقامات دارای رتبه های پایین تر در حوزه امنیت ملی آمریکا که تقریبا همه آنها از نظامیان هستند و همچنین مایک پومپئو رئیس جدید سازمان سیا ، همگی چنین نگرشی درباره ایران دارند.این افراد به دنبال آن بوده اند که ایران به شدت مهار شود.حس می کنم که در یک سال آینده، دولت ترامپ تلاش خواهد کرد ایران را آزمایش کند و توافق هسته ای را به شدت اجرایی کند.احتمال دارد تحریمهایی علیه شرکتهای وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به علت فعالیتهای غیرهسته ای آنها و نقض حقوق بشر و انتقال تسلیحات به سوریه اعمال شود.دولت ترامپ در ماههای نخست تلاش خواهد کرد تا ایران را از نظر اعمال تحریمها علیه شرکتهای ایرانی بسنجد و ببنید که آیا ایران به حرف خودش عمل خواهد کرد که هرگونه اعمال تحریمها به معنای نقض توافق هسته ای است و ایران از توافق هسته ای عقب خواهد نشست.من پاسخ این سوال را نمی دانم.فکر می کنم درهرحال، دولت ترامپ خواهد کوشید ایران را از این منظر امتحان کند.دولت ترامپ خواهد کوشید ایران را در سوریه و خلیج فارس و عراق امتحان کند.»اقدامات تاکتیکی برای کمک به یک جناح خاص در ایرانخبرنگار ارشد بین المللی نشریه وال استریت ژورنال در ادامه سخنانش در موسسه تحقیقاتی آمریکایی موسوم به بنیاد هریتج در واشنگتن تصریح کرد :«دولت اوباما بسیار اکراه داشت این سخن را بیان کند که امیدوار است توافق هسته ای سبب تغییر رفتار ایران شود اما در جلسات صادقانه تر و محرمانه تر با مقامات بلندپایه دولت اوباما می شنیدیم که می گفتند توافق هسته ای به منزله شرط بندی سیاسی است. جمعیت ایران بسیار جوان است، نسلی از مقامات ایرانی که در زمان انقلاب حضور داشتند پا به سن گذاشته اند و دیدیم که اخیرا آیت الله رفسنجانی فوت کرد.مقامات دولت اوباما می گفتند شاید توافق هسته ای، بی عیب و نقص نباشد اما شاید تا ۱۰ سال دیگر که محدودیت های هسته ای ایران برداشته شود، ممکن است حکومتی بسیار میانه روتر در ایران در مسند قدرت باشد. برخی از تاکتیک های به کار گرفته شده در شرایط حاضر نیز از قبیل رفع تحریم ها، رساندن پول نقد به ایران و امثال آن نیز برای کمک به پیروزی حسن روحانی در انتخابات ایران بوده است به امید اینکه حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری آتی پیروز شود و در طول زمان، تیمی میانه رو در حکومت ایران قرار بگیرد.چنین تغییری یک شبه رخ نمی دهد اما به تدریج و با باز شدن فضای اقتصاد کشور و کاهش تنش ها، حکومت در ایران میانه روتر می شود و در این صورت، اینکه این کشور چه توانمندی هایی (در عرصه هسته ای ) داشته باشد چندان مهم نخواهد بود.بخش اعظم علت مطرح در این زمینه، همین بوده است اما مشکل مطرح این است که با گذشت ۱۸ ماه از زمان رسیدن به توافق هسته ای و یک سال از زمان اجرایی شدن می بینیم که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و رهبر ایران، نشانه هایی بروز نداده اند که نشانه میانه رو شدن آنها در منطقه باشد.اقدامات آنها در منطقه حتی از گذشته نیز تهاجمی تر شده است.این مسئله به ویژه در سوریه مشهود است.مشکل من این است که اگر دولت اوباما تصور می کرد این توافق هسته ای می تواند همانند تحول زمان نیکسون (آشتی با چین) باشد، اما عملا می بینیم که اتفاقات خوبی رخ نداده است. رئیس جمهور سابق آمریکا امیدوار بود همان راهبردی در پیش گرفته شود که درباره کوبا نتیجه داد.»تحریم‌ها می‌ماندجی سولومون در ادامه در پاسخ به سوالی درباره نقش وزارت خزانه داری آمریکا درمقابله با ایران و اتخاذ سیاست هایی ازقبیل تحریمهای سوئیفت و نتیجه بخش بودن این تحریمها و اینکه آیا احتمال تکرار تحریم های سوئیفت و تحریم بانک مرکزی ایران در دوران ترامپ وجود دارد، گفت:«در کتابم به صورت مفصل تلاش کرده ام تحریمها را از گذشته تا حالا تشریح کنم.یکی از قیاس هایی که در این زمینه می توان مدنظر داشت به عراق مربوط می شود.آمریکا در زمان تحریمهای عراق ، علیه صدام اقدام می کرد اما جامعه جهانی درقالب تحریم های سازمان ملل متحد و تحریم تجارت با عراق اقدام می کرد اما در عمل دیدیم که همه فریبکاری می کردند.رسوایی نفت درمقابل غذا پیش آمد و دیدیم که حتی سازمان ملل متحد نیز در اجرایی کردن این تحریم ها چندان جدی نیست چه برسد به کشورهایی که قرار بود در این زمینه فعال باشند اما درباره ایران شاهد ابتکاری عالی بودیم.وزارت خزانه داری آمریکا از سال ۲۰۰۶ به بعد گفت که می داند شرکت ها به فریبکاری درباره تحریم ایران مبادرت خواهند کرد اما وقتی معادله اینگونه ترسیم شود که عیب ندارد ، این شرکت ها می توانند با ایران روابط تجاری داشته باشند اما با این کار خود، امکان دسترسی خود به دلار آمریکا و شبکه بانکی آمریکا را به خطر می اندازند، تقریبا هیچ کشور یا هیچ شرکتی به چنین معامله ای با ایران مبادرت نمی کند.این شیوه بسیار نتیجه بخش بود.شرکت های فعال در آلمان و فرانسه به شدت نگران آن بودند که هدف تحریم های آمریکا قرار بگیرند و همین مسئله در همراه کردن آلمان و فرانسه با تحریمها نقش زیادی ایفا کرد. بی تردید، علت مهم تر در این همراهی، ترس از تحریم های آمریکا بود.آمریکا نشان می داد که حاضر است شرکت ها را با جریمه های چندین میلیارد دلاری جریمه کند. درباره دولت ترامپ هم باید بگویم بسیاری از تحریم های ایالات متحده علیه ایران سر جای خودش باقی می ماند.به همین علت است که می بینیم باوجود بازشدن فضای اقتصاد ایران، هنوز هم بانکهای زیادی در ایران فعال نمی شوند. شاید برخی از شرکتهای فعال در حوزه انرژی یا رایانه یا نرم افزار به دنبال فعالیت در بازار ایران باشند اما حضور بانکها در بازارهای ایران بسیار محدود بوده است.برجام را حفظ کنید و وارد سایر حوزه شویدسولومون در ادامه گفت: «اگر ترامپ بیاید و بگوید توافق هسته ای مرده است، جلب حمایت جامعه جهانی بسیار دشوار خواهد بود.اما اگر دولت ترامپ به تعامل با ایران ادامه بدهد و درعین حال، به آزمودن ایران در حوزه های دیگر ازقبیل سوریه مبادرت کند، داستان متفاوت خواهد بود و باید دید اروپایی ها در این زمینه چه واکنشی نشان خواهند داد.»منبع : تسنیمانتهای پیام/

آخرین جزئیات محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های تردد در جاده‌های کشور

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، بر اساس اعلام پلیس راهور ناجا در حال حاضر محورهای دلگان_جلگه, بزمان_دلگان, دلگان به ایرانشهر, کنارک به جاسک، ایرانشهر به مهرستان, جلگه - چاه اسحاق, فنوج به رمشک, نیکشهر_بنت, چاهان _زرآباد و خیرآباد و ابتر در استان سیستان و بلوچستان به علت طغیان رودخانه‌های محلی مسدود است.همچنین تردد در محور سیاهکل به دیلمان در استان گیلان و سه راهی پونل در این استان ممنوع است.بر اساس این گزارش، تردد در محورهای بم جیرفت، انار به شهربابک و چترود به راور در استان کرمان به دلیل یخ زدگی تنها با زنجیر چرخ امکان‌پذیر است و محورهای رشت به لاهیجان، رشت به آستارا، رشت به چابکسر و منجیل به لوشان در استان گیلان و محور اردبیل به سراب در استان اردبیل از شرایط مشابهی برخوردار بوده و تردد بدون زنجیرچرخ در این معابر امکان پذیر نیست.منبع : تسنیمانتهای پیام/

بازیکنی که با جت شخصی به لیورپول می آید

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، مهاجم سنگالی لیورپول که به همراه تیم ملی کشورش در مسابقات جام ملت های آفریقا حضور داشت، شب گذشته پنالتی خود مقابل کامرون را از دست داد تا تیمش از این رقابت ها کنار برود. سران لیورپول هم یک جت شخصی را برای او مهیا کرده تا هر چه سریع تر به این شهر بازگردد و برای بازی با چلسی آماده باشد. از زمانی که مانه لیورپول را ترک کرده، شاگردان کلوپ نتایج خیلی ضعیفی کسب کرده اند.منبع: کاپ

نقش ایران در ابَرپروژه «یک کمربند، یک جاده»/ جاده ابریشم جدید ناچار به عبور از ایران است +فیلم و نقشه

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، دانلد ترامپ روز ۲۳ ژانویه (۴ بهمن ۹۵) به یکی از قول‌های انتخاباتی‌اش عمل کرد و با امضای یک دستور اجرایی[۱]، رسماً عضویت آمریکا در قرارداد «مشارکت فرااقیانوس آرام[۲]» را لغو کرد[۳]. این توافق‌نامه یک قرارداد بین‌المللی هم‌کاری اقتصادی میان آمریکا و ۱۱ کشور دیگر بود که با خروج آمریکا اکنون سرنوشت نامعلومی انتظارش را می‌کشد. جایگاه ایران در جاده‌های ابریشم جدید (پررنگ‌تر) و تاریخی دریایی (آبی) و خاکیقراردادهای بین‌المللی هم‌کاری اقتصادی در دنیا کاملاً مرسوم هستند و هدف آن‌ها بالا بردن انتفاع اقتصادی کشورهای عضو است. این قراردادها بر اساس منافع مشترک شکل می‌گیرند و بسته به ابعادشان می‌توانند در سطح بین‌المللی تأثیرگذار باشند. به عنوان مثال، مشارکت فرااقیانوس آرام[۴] یکی از افتخارات اوباما بود[۵] و امضاکنندگان این قرارداد، روی هم رفته حدود ۴۰ درصد از تولید ناخالص ملی دنیا و یک سوم از حجم تجارت جهان را به خود اختصاص داده بودند[۶].به علت اهمیت این قرارداد و تبلیغاتی که دولت اوباما درباره آن انجام داده بود، پیش‌بینی می‌شد اجرایی شدن این توافق‌نامه تأثیر زیادی روی اقتصاد بین‌الملل بگذارد؛ تا جایی که سی‌ان‌ان چند ساعت پیش (از نگارش این گزارش) آن را «بزرگ‌ترین قرارداد تجارت آزاد پیشنهادی در تاریخ» توصیف کرد[۷]. البته سی‌ان‌ان در انتقاد از اقدام ترامپ یادآور شد که خروج آمریکا از مشارکت فرااقیانوس آرام، راه را برای تحقق آینده‌ای باز می‌کند که چین برای اقتصاد دنیا ترسیم کرده است. امضای ترامپ پای دستور خروج آمریکا از مشارکت فرااقیانوس آرام بهانه‌ای شد تا در این گزارش به یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های اقتصادی در دنیا بپردازیم.ترامپ در سومین روز از ریاست‌جمهوری‌اش آمریکا را از توافق‌نامه «مشارکت فرااقیانوس آرام» خارج کرداوراسیا و ابَرچشم‌انداز «یک کمربند، یک جاده»چین به عنوان یک ابرقدرت اقتصادی، آرمان‌های بزرگی برای تحول اقتصاد دنیا دارد و به علت اختلافاتی که در گذشته با آمریکا داشته و البته با روی کار آمدن ترامپ احتمالاً به سطحی بی‌سابقه خواهد رسید، تمایلی به دخالت دادن واشینگتن در معادلات اقتصادی بین‌المللی خود ندارد. یکی از بزرگ‌ترین آرمان‌های اقتصادی چین و البته بزرگ‌ترین هم‌کاری‌های بین‌المللی تاریخ در زمینه اقتصادی، طرحی است که با نام «یک کمربند، یک جاده» شناخته می‌شود و ایران بخشی محوری در آن است.مبنای سیاست یک کمربند، یک جاده همان‌طور که از نام کامل و رسمی‌تر آن یعنی «کمربند اقتصادی جاده ابریشم و جاده ابریشم دریایی قرن بیست و یکم» مشخص است، جاده ابریشم تاریخی‌ای است که آسیا را به اروپا متصل می‌کرد و از جمله از چین و ایران می‌گذشت. طرح ایجاد جاده ابریشم جدید که در واقع به سه کوریدور شمالی (آسیای مرکزی، روسیه، اروپا)، مرکزی (آسیای مرکزی، غرب آسیا، خلیج فارس، مدیترانه) و جنوبی (چین، جنوب شرق آسیا، جنوب آسیا، ) تقسیم می‌شود، اولین بار توسط چین و «شی جین‌پینگ» رئیس‌جمهور این کشور طی سفر وی در ماه‌های سپتامبر و اکتبر سال ۲۰۱۳ به مرکز و جنوب شرق آسیا مطرح شد[۸].این ابَرپروژه اوراسیایی دو بخش اصلی دارد: «کمربند اقتصادی جاده ابریشم[۹]» که چین را از طریق خشکی به اروپا وصل می‌کند[۱۰]، و «کمربند اقتصادی جاده ابریشم دریایی قرن بیست و یکم[۱۱]» که از دریاها و اقیانوس‌ها می‌گذرد تا شرق و غرب دنیا را به هم مرتبط کند[۱۲]. جاده ابریشم جدید از حدود ۶۰ کشور عبور می‌کند[۱۳] و پیش‌بینی می‌شود تکمیل آن بین ۴ تریلیون دلار[۱۴] تا ۸ تریلیون دلار[۱۵] طی مدت زمانی نامعلوم هزینه در پی داشته باشد.توضیحات مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل: «ابَرقاره اوراسیا خانه ۶۰ درصد از اقتصاد دنیا و دوسوم جمعیت جهان است؛ این منطقه پاشنه جغرافیایی تاریخ توصیف شده است»چین اگرچه قصد ندارد و نباید تنها حامی مالی پروژه عظیم جاده ابریشم جدید باشد، اما یک ساختار مالی را برای تأمین بخشی از هزینه‌های این طرح ایجاد کرده است. به عنوان مثال، بانک مرکزی چین سال ۲۰۱۵ مبلغی معادل ۸۲ میلیارد دلار را برای صرف در پروژه‌های مربوط به یک کمربند، یک جاده به سه «بانک سیاستی» متعلق به دولت انتقال داد. هم‌چنین صندوق دارایی ملی چین نیز یک «صندوق جاده ابریشم» را به ارزش ۴۰ میلیارد دلار افتتاح نموده است.مهم‌ترین اقدام چین در راستای تأمین مالی یک کمربند، یک جاده، که ابعاد بین‌المللی هم داشت تشکیل «بانک سرمایه‌گذاری زیربنایی آسیا[۱۶]» با سرمایه اولیه ۱۰۰ میلیارد دلار، طی اولین روزهای سال ۲۰۱۶ بود. این بانک اکنون ده‌ها عضو دارد و بارها برای احداث زیرساخت‌های لازم جهت تحقق سیاست اوراسیایی چین از سرمایه‌های این بانک به صورت وام و به شکل‌های دیگر استفاده شده است. بانک سرمایه‌گذاری زیربنایی آسیا اکنون در زمینه وام دادن، رقیبی جدی برای بانک‌های شناخته‌شده بین‌المللی نظیر «بانک جهانی» و حتی «بانک سرمایه‌گذاری آسیا» محسوب می‌شود که بیش‌تر تحت سلطه آمریکا و ژاپن هستند.آینده اوراسیا در گرو مشارکت ایرانایران به دلیل وسعت جغرافیایی، موقعیت ژئواستراتژیک، ثبات امنیتی، استحکام اقتصادی، نقش سازنده بین‌المللی، و اثبات اتحاد رویه در مقابله با کشورهایی مانند آمریکا و وفاداری به آرمان ایجاد نظام چندقطبی در دنیا، نقشی محوری در تک‌تک دیدگاه‌های مختلفی[۱۷] دارد که برای آینده اوراسیا متصور است. هر جاده، خط‌آهن و خط‌لوله‌ای در اوراسیا، برای آن‌که در مهم‌ترین منطقه دنیا یعنی خاورمیانه شانس تبدیل شدن به واقعیت را داشته باشد ناگزیر از عبور از ایران است. این یعنی آینده جاده ابریشم جدید در گرو مشارکت ایران است.دیدگاه‌های مختلف درباره مسیرهای اتصال آسیا و اروپا به یک‌دیگرالبته ناگفته پیداست که ایران هم از قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم و از مشارکت فعال در تبدیل این آرمان بزرگ به واقعیت موجود، سود بی‌اندازه‌ای خواهد برد و بنابراین لازم است که فعالانه با کشورهای دیگر عضو این طرح و به خصوص با چین و روسیه در این زمینه هم‌فکری و هم‌کاری داشته باشد که البته در این زمینه خبرهای خوبی هم وجود دارد.حدود یک سال پیش یعنی ماه فوریه سال ۲۰۱۶ (بهمن ۹۴) اولین قطاری که مستقیماً از پکن به تهران سفر می‌کرد، وارد پایتخت کشورمان شد. این به معنای برقرار مسیر مستقیم ریلی میان دو کشور ایران و چین بود و گام بسیار مهمی در مسیر تحقق سیاست یک کمربند، یک جاده و بهبود روابط دوجانبه اقتصادی به شمار می‌رفت. این ارتباط ریلی، هم‌چنین نشان داد که دو کشور برای احیای جاده ابریشمی مصمم هستند که چندین قرن پیش ایران و چین از مهم‌ترین تمدن‌های دخیل در ایجاد و رونق نمونه تاریخی آن بودند.لزوم تقویت جایگاه ایران در بانک سرمایه‌گذاری زیربنایی آسیاامضای ایران به عنوان یک «عضو بنیان‌گذار» پای «توافق‌نامه» تأسیس بانک سرمایه‌گذاری زیربنایی آسیا در اوایل ماه آوریل سال ۲۰۱۵ (اواسط فروردین ۹۴) نیز یکی دیگر از گام‌های مثبت کشورمان در جهت مشارکت فعالانه در پیش‌برد چشم‌انداز اقتصاد اوراسیایی بود[۱۸]. در عین حال، ایران هنوز روند عضویت رسمی در این بانک را طی نکرده[۱۹] و حتی در گزارش‌های رسمی بانک، از جمله در گزارش پایانی سال ۲۰۱۶ درباره «میزان سهام» و «قدرت رأی» کشورهای عضو، اطلاعاتی درباره ایران درج نشده است[۲۰].علاوه بر روند عضویت کشورمان در بانک سرمایه‌گذاری زیربنایی آسیا که باید سریع‌تر طی شود، موضوع میزان سهام در بانک هم مطرح است. گزارش ابتدایی بانک، میزان سهم ایران از «سرمایه اولیه» تأسیس بانک را ۱,۵۸۰/۸ میلیون دلار[۲۱] معادل ۱/۶۱ درصد از کل سرمایه اولیه اعلام کرده است. این رقم در میان «اعضای منطقه‌ای» بانک جایگاه نهم و در میان مجموع اعضا جایگاه پانزدهم را به ایران داده است.این واقعیت که درون منطقه و صرف‌نظر از چین، هند و روسیه، کشورهایی مانند اندونزی و خارج از منطقه کشورهایی نظیر برزیل، بیش‌تر از ایران در بانک سرمایه‌گذاری زیربنایی آسیا سرمایه دارند، نشان می‌دهد که جا دارد کشورمان در این زمینه سرمایه‌گذاری بیش‌تری انجام دهد و به یکی از اعضای تأثیرگذار در این بانک آینده‌دار تبدیل شود. قدرت رأی ایران در حال حاضر ۱/۶۳۲۱ درصد است که با توجه به اهمیت کشورمان در معادلات منطقه‌ای قطعاً می‌تواند بیش‌تر از این باشد.چنان‌که جایگاه ایران در بانک سرمایه‌گذاری زیربنایی آسیا تقویت شود، می‌توان از سرمایه این بانک جهت پیش‌برد پروژه‌های زیربنایی، از جمله برای توسعه سواحل مکران و بنادر استراتژیک کشور به خصوص در جنوب، استفاده کرد. ناگفته پیداست که هر یک از این اقدامات می‌تواند به منزله گام بلندی در مسیر رسیدن به اهداف اقتصاد مقاومتی باشد.پروژه‌های زیربنایی ایران در خدمت اقتصاد مقاومتی و اقتصادی اوراسیایییکی از منابعی که تمرکز فوق‌العاده‌ای بر موضوع سیاست یک کمربند، یک جاده چین دارد، اندیشکده آمریکایی «مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل» است. چنان‌که گفته شد یکی از اهداف تأسیس بانک سرمایه‌گذاری زیربنایی آسیا کمک به تحقق آرمان یک کمربند، یک جاده بوده است و ایران در این مسیر نقشی حیاتی دارد. کشورمان به عنوان دومین کشور بزرگ خاورمیانه و با قرار گرفتن در بطن تحولات منطقه، جایگاه غیرقابل‌انکاری دارد.همین اهمیت موجب شده تا مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل نیز آن دسته از پروژه‌هایی را با دقت بررسی کند که اگرچه برای اجرا درون ایران طرح‌ریزی شده‌اند، اما به اعتقاد این اندیشکده آمریکایی، بخشی از پروژه بزرگ‌تر یک کمربند، یک جاده محسوب می‌شوند. این مرکز پروژه‌ای مستقل و بسیار مفصل را تحت عنوان «اتصال دوباره آسیا[۲۲]» تعریف نموده و در قالب آن تحولات کوچک و بزرگ در راستای اجرای طرح‌های اوراسیایی را به دقت رصد می‌کند.پروژه‌هایی که «مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل» در قالب طرح «یک کمربند، یک جاده» برای ایران برمی‌شماردمرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل ۳۴ پروژه زیربنایی را در قالب طرح یک کمربند، یک جاده برای ایران برمی‌شمارد که شامل احداث جاده، خط‌آهن، «بندر خشک[۲۳]» و بندر دریایی می‌شود. از جمله این پروژه‌ها ساخت ۱۱ بندر خشک است: دو بندر در جنوب غرب تهران (بندر آپرین[۲۴] بین اسلام‌شهر و نسیم‌شهر با هزینه کلی بیش از ۶,۸ تریلیون تومان و بندر فرودگاه امام خمینی[۲۵] با هزینه نامشخص) و همین‌طور بندرهای خشک در مشهد (ایستگاه راه‌آهن مطهری[۲۶])، تبریز (منطقه ویژه اقتصادی سهلان[۲۷])، شیراز (فرودگاه بین‌المللی شهید دست‌غیب[۲۸])، آبادان (منطقه آزاد تجاری اروند[۲۹])، کرمان (منطقه ویژه اقتصادی سیرجان[۳۰])، منطقه ویژه اقتصادی سرخس[۳۱]، قم (منطقه ویژه اقتصادی سلفچگان[۳۲])، مرکز لجستیک زاهدان[۳۳] و پایانه مرزی اینچه‌برون[۳۴].در کنار این بنادر، یک بندر دریایی هم وجود دارد که از دید مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل، قرار است در جنوب شرقی ایران و در قالب طرح یک کمربند، یک جاده توسعه پیدا کند: بندر چابهار[۳۵]. به اعتقاد این اندیشکده، فاز اول این پروژه ۲۳ می ۲۰۱۶ (۳ خرداد ۹۵) آغاز شده و حامی مالی آن کشور هند با بیش از ۲۳۰ میلیون دلار است. پروژه توسعه این بندر آن‌قدر حائز اهمیت است که مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل آن را در فهرست «۱۷ پروژه تحت نظر در سال ۲۰۱۷» قرار داده است[۳۶].پروژه‌های پرتعداد و اقدامات انگشت‌شماراگرچه ایران به همان اندازه که در این گزارش توضیح داده شد (بلکه بسیار بیش‌تر) در تحقق طرح یک کمربند، یک جاده اهمیت و به اجرایی شدن آن نیاز دارد، اما آن‌چه درباره قریب به اتفاق پروژه‌های ذکرشده جلب توجه می‌کند، وضعیت آن‌هاست. بسیاری از این پروژه‌ها در وضعیت «اعلام‌شده» هستند، اما هم‌چنان خبری از پیش‌رفت عملیاتی آن‌ها نیست. این در حالی است که احداث یا توسعه این بنادر می‌تواند اقتصاد کشور را متحول و تا اندازه قابل‌قبولی به پیش‌برد اهداف اقتصاد مقاومتی کمک کند.حدود یک سال پیش، برای اولین بار، یک قطار مستقیماً از پکن به تهران سفر کردالبته ناگفته نماند که به نظر می‌رسد وضعیت جاده‌ها و خط‌آهن‌هایی که مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل با دقت آن‌ها را روی نقشه ایران ترسیم کرده بهتر باشد، چون بسیاری از آن‌ها «در حال ساخت» هستند. ایجاد این مسیرهای ترانزیت نیز در هم‌گام شدن ایران با طرح جاده ابریشم جدید اوراسیایی فوق‌العاده اهمیت دارد. در عین حال، بهره‌مندی کامل از این افزایش حجم عبور و مرور اقتصادی بین‌المللی از کشورمان، نیازمند تجهیز و توسعه تأسیساتی مانند بنادر خشک و بنادر دریایی کشور است.بندر چابهار به عنوان نمونه‌ای بارز از تأخیر و تعلل در اجرای پروژه‌های زیربنایی در کشورمان قابل ذکر است. اگرچه پرداختن به این موضوع نیازمند نگارش گزارشی مفصل و مجزاست، اما در این‌جا اشاره به این موضوع ضرورت دارد که بندر چابهار نه تنها از بندر رقیب خود یعنی بندر گوادر پاکستان عقب افتاده است[۳۷]، بلکه توسعه بندر «فجیره» امارات نیز اهمیت بنادر جنوبی ایران و حتی تنگه هرمز را تحت‌الشعاع قرار داده است[۳۸].در چنین شرایطی عدم سرمایه‌گذاری و رسیدگی به پروژه‌های زیربنایی هم‌راستا با تحقق طرح یک کمربند، یک جاده نه تنها کشورمان را از فواید این طرح بی‌بهره می‌کند، بلکه در شرایطی که کشورهای دیگر منطقه در حال پیش‌رفت هستند، یک‌جا ماندن ایران می‌تواند خسارت‌های جبران‌ناپذیری را به دنبال داشته باشد که چه‌بسا حتی جایگاه استراتژیک ایران در خاورمیانه را نیز تحت تأثیر خود قرار دهد.امیدواریم با جبران روند گذشته و پیش رفتن به سوی آینده، شاهد افزایش رونق در اقتصاد کشورمان با باز شدن پای قدرت‌های شرقی دنیا به ایران، کمک به تحقق اقتصاد مقاومتی، و بی‌اثر شدن تحریم‌های آمریکایی و بین‌المللی باشیم، نه تلاش نافرجام برای جلب سرمایه‌گذاری‌های غربی که نه به تحقق آن‌ها نیازی هست و نه برای پایداری آن‌ها تضمینی.منبع : مشرق

«۲ آژانس موبایلی» در صورت کسب مجوز از اتاق اصناف پلمب نمی‌شوند

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب،‌ سید مهدی میرمهدی کمیجانی درباره آخرین وضعیت فعالیت دو آژانس موبایلی که براساس ماده ۲۸ آئین‌نامه اجرایی درخواست پلمب آنها صادر شده است، اظهار کرد: جوازی که برای دو آژانس موبایلی اسنپ و تپسی صادر شده در حوزه‌های تولید نرم‌افزار و کافی‌نت است در حالیکه فعالیت آنها مربوط به خودرو و حمل‌ونقل مسافر است.وی ادامه داد: با وجود اینکه هر دو شرکت در زمینه فعالیتشان موفق بوده‌اند اما پروانه صادر شده برای فعالیت آنها هیچ همخوانی با کاری که انجام می‌دهند، ندارد لذا مشمول ماده ۲۸ نظام صنفی که می‌گوید «تعطیلی واحد صنفی به دلیل اشتغال به شغل یا مشاغل دیگر در محل کسب غیر از آنچه در پروانه کسب قید شده یا کمیسیون نظارت مجاز شمرده است» می‌شوند.رئیس اتحادیه صنف فناوران رایانه تهران با بیان اینکه دو شرکت مذکور برای قانونی شدن فعالیتشان باید پروانه کسب‌وکارهای مجازی یا همان فروشگاه‌های مجازی را از اتاق اصناف دریافت کنند، ابراز کرد: پروانه‌ای که آنها از ما دارند هیچ ربطی به فعالیتشان ندارد هر چند آنها معتقدند که جواز فعالیت دارند؛ تا جائیکه اطلاع دارم هر دوی آنها پس از اخطاری که دادیم و در گفت‌وگوی قبلی با تسنیم هشدار دادم، به اتاق اصناف تهران و ایران مراجعه کرده و درصدد اقدامات قانونی برآمده‌اند.میرمهدی کمیجانی خاطرنشان کرد: به محض اینکه تشکیل پرونده آنها در اتاق اصناف انجام شود، دیگر اقدام به پلمب واحدهای صنفی آنها نمی‌کنیم و هیچ کس دیگری هم قادر به انجام این کار نیست.وی با بیان اینکه قانوناً بعد از ارسال نامه ما به اتاق اصناف مبنی بر مشمولیت ماده ۲۸ حدود ۲۰ روز فرصت خواهند داشت تا مغایرتها را برطرف کنند، متذکر شد: در غیر این صورت پلمب واحد صنفی توسط اماکن کلید می‌خورد؛ باز هم تکرار می‌کنم به محض اینکه واحدهای صنفی مذکور در اتاق اصناف تشکیل پرونده دهند یا درخواست ابطال پروانه صادر شده از سوی ما که ربطی به فعالیتشان ندارد را بدهند، هیچ مشکلی پیش‌روی آنها برای ادامه فعالیت نخواهد بود.میرمهدی با بیان اینکه متأسفانه هیچ صنفی برای واحدها و فروشگاه‌های مجازی در نظر گرفته نشده است، تصریح کرد: اما با این حال کسانیکه کسب‌وکاری در این زمینه دارند می‌توانند به اتاق اصناف مراجعه کرده و پروانه کسب‌وکار آنلاین دریافت کنند که در آن صورت قادر به فروش شیر مرغ تا جون آدمیزاد در فروشگاه‌های مجازیشان خواهند بود و هیچ کس نمی‌تواند به آنها ایراد بگیرد.وی در پاسخ به این سؤال که بخشی از فعالیتهای اسنپ و تپسی مبتنی بر پلتفرم موبایل و قسمتی دیگر به صورت فیزیکی و حمل‌ونقل شهری است، آیا در صورت دریافت مجوز از اتاق اصناف باز هم تاکسیرانی، اتحادیه آژانسها و امثالهم می‌توانند به فعالیتهای آن ایراد وارد کنند، گفت: منظور از کسب‌وکار فیزیکی داشتن مغازه یا شرکت است در صورتیکه آنها تحت اپلیکیشن کار می‌کنند و مسافر و راننده هم از طریق همین برنامه به هم وصل می‌شوند و هیچ فضای فیزیکی اشغال نمی‌شود.رئیس اتحادیه صنف فناوران رایانه تهران افزود: با این حساب نه اتحادیه آژانسها، نه تاکسیرانی و نه هیچ کس دیگری نمی‌تواند مانع فعالیت آنها شود.وی با اشاره به اینکه نامه مشمولیت ماده ۲۸ را ۱۲ بهمن برای اتاق اصناف فرستادیم که حدود یک هفته برای وارد کردن در سیتسمشان طول می‌کشد، گفت: بعد از این مرحله و طبق شرایط گفته شده، نامه از سوی اتاق اصناف برای اماکن جهت پلمب واحد صنفی مورد نظر ارسال می‌شود.به گزارش تسنیم، پیش از این (هفته گذشته) میرمهدی در گفت‌وگویی با تسنیم از اعلام موافقت با پلمب دفاتر دو آژانس موبایلی طبق ماده ۲۸ قانون نظام صنفی خبر داد و گفته بود که به دلیل مغایرت فعالیت با جواز صنفی گفت: مراتب اجرایی این کار در قالب نامه‌ای به اتاق اصناف ایران واگذار شد.وی همچنین با اشاره به دستهای پشت پرده‌ای که نمی‌خواهد این دو کسب‌وکار به فعالیت خود ادامه دهند، گفته بود که اختیار پلمب این دو واحد صنفی بر عهده اتاق اصناف است و با توجه به نقش نظارتی که در رسته تولید، توزیع یا خدمات فنی بر تمامی اصناف دارد، می‌تواند مانع از فعالیت آنها در کشور شود.میرمهدی کمیجانی این را هم گفته بود که به شخصه موافق صددرصدی فعالیتهای اینترنتی در کشور هستم اما به شرطی که قانون را رعایت کنند مثلا این دو اپلیکیشن موبایلی حاضر به دریافت جواز کسب‌وکارهای مجازی از اتاق اصناف شوند.پوشش گسترده فعالیت آژانسهای موبایلی در سطح تهران یک سالی است که موجب نارضایتی برخی آژانسها و دست‌اندرکاران سیستم حمل‌ونقل شهری یا به عبارتی شیوه سنتی حمل و نقل شده است؛ رشد فعالیت اپلیکیشنهای موبایلی به اندازه‌ای بوده که کمتر کسی را می‌توان یافت که با عنوان «اسنپ» و «تپسی» به عنوان دو نمونه از آژانسهای موبایلی آشنایی نداشته باشد؛ همانطور که نرخ رشد تکنولوژی منجر به رشد نرخ رکود در ساختارهای سنتی می‌شود، در این حوزه هم شاهد رشد روزافزون استفاده از خدمات مبتنی بر موبایل و ضربه بر پیکره آژانسهایی هستیم.در شرایط کنونی نمی‌توان به قطع درباره اعمال محدودیت برای این دو اپلیکیشن موبایلی نظری داد زیرا در حال حاضر هر دو برنامه فعال هستند؛ افکار عمومی انتظار دارند با اتخاذ تصمیمی مناسب در مواجهه با کسب‌وکارهای مبتنی بر فناوری، مانع از دسترسی مردم به خدمات باکیفیت و ارزان‌تر نشد.منبع : تسنیمانتهای پیام/

محمدرضا پهلوی با اقتصاد ایران چه کرد؟ +جدول

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب،‌ مناسب بودن وضع معیشت و رفاه اقتصادی مردم ایران در عصر پهلوی، توصیفی است که از سوی خاندان پهلوی و طرفداران آن رژیم و بعضا جاهلان بی غرض، در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار تکرار شده، به نحوی که در ذهن برخی به صورت واقعیت مسلم تاریخی درآمده است. در این یادداشت تلاش داریم تا واقعیت را منصفانه و مستدل و بر اساس آمارهای اقتصادی و گفته ی شاهدان و حاضران آن دوره، به مخاطب عرضه کنیم.در اینکه وضعیت معیشت و رفاه مردم در دهه‌های اول و دوم حکومت محمدرضا پهلوی به شدت وخیم بوده است، کسی تردیدی ندارد. اردشیر زاهدی، وزیر خارجه دولت هویدا، در توصیف اوضاع اقتصادی مردم در اواخر دهة اول حکومت محمدرضا، می گوید:«در سال۱۳۲۹، وضع اقتصادی و کشاورزی ایران خراب بود. در آذربایجان مردم از بی نانی و قحطی در عذاب بودند. هر روز صبح که ما از خواب بیدار می شدیم، می‌دیدیم که چند نفر از گرسنگی مرده‌اند. در شمال ایران، اغلب بچه‌ها، شکم‌های بزرگ و رنگ پریده داشتند، چون به مالاریا مبتلا بودند. در کرمان و بندرعباس، کیفیت آب اینقدر بد بود که مردم به بیماری به نام پیوک مبتلا بودند.»[۱]این اوضاع وخیم در دهة دوم حکومت محمدرضا هم ادامه دارد تا جایی که فریدون هویدا می نویسد:«علی رغم برکناری زاهدی، اوضاع اقتصادی کشور روز به روز بدتر می‌شد. گرچه که بعد از سقوط مصدق، بهره‌برداری از نفت ایران را کنسرسیومی متشکل از کمپانی‌های غربی به عهده گرفت و درآمد ایران هم از بابت فروش نفت (به صورت دریافت %۵۰ سود)، به مراتب بیشتر از گذشته شد؛ ولی به خاطر فساد گسترده و عدم کارایی در امور کشور، تمام درآمد نفتی به هدر می‌رفت و یک بار دیگر، ایران در معرض تهدید و ورشکستگی قرار گرفته بود.»[۲]چنانکه عرض شد، کمتر کسی است که در وخامت اوضاع اقتصادی در دهه‌های نخستین حکومت محمدرضاپهلوی، تردید داشته باشد، اما اصل بحث از دهة ۴۰ و با طرح «انقلاب سفید» شاه شروع شد که انتظار می‌رفت با انجام اصلاحات اقتصادی، این وضع اسف‌بار پایان گیرد. حال سوال این است که اولا چرا این اصلاحات در آن دوره در دستور کار قرار گرفت و ثانیا نتیجة آن چه شد؟ آیا انقلاب سفید موجب پیشرفت و توسعة اقتصادی و رفاه بیشتر مردم ایران گردید یا اینکه اتفاق دیگری رخ داد؟ در اینجا درصدد بیان علت اجرای انقلاب سفید و اصلاحات ارضی و واکنش های علما و مردم نسبت به آن نیستم، بلکه تنها می خواهیم ببینیم، این برنامه که محمدرضاشاه مدعی بود با اجرای آن، عدالت بین کشاورزان برقرار گشته و حقوق آنها به درستی استیفا خواهد شد، چقدر توانست به واقعیت بپیوندد!اصلاحات ارضی چگونه باعث از بین رفتن خودکفایی در کشاورزی شد؟اجرای اصلاحات ارضی به عنوان قدم نخستین در تحقق«انقلاب سفید» به شمار می آمد که بی شک اجرای این اصل منشأ تحولات متفاوتی در حوزه های اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی در جامعه ایران گردید. در قدم اول قرار شد تا زمینة تبدیل نظام اقتصادی کشور از فئودالیسم به سرمایه‌داری نوین فراهم شود و چون گمان می‌شد که دگرگونی موردنظر صرفا با اجرای برنامه «تقسیم اراضی» حاصل خواهد شد، این مرحله به سرعت پیش رفت ولی به زودی معلوم شد که کشاورزان بعد از خرید زمین‌ها و با دریافت وام از دولت، هرگز نتوانسته‌اند روی پای خود بایستند و کشاورزانی که پیش از این در سلک رعایای مالکین بزرگ بودند، پس از اجرای اصلاحات ارضی، به صورت بردگان یک نظام بروکراسی پیچیده دولتی درآمده بودند.[۳]مهاجرت کشاورزان از روستا به شهر را می‌توان اولین پیامد اصلاحات ارضی به حساب آورد. در پایان مراحل اصلاحات، حدود ۵/۴۷ درصد جمعیت روستایی که فاقد نسق بودند، زمین‌دار نشدند و کسانی هم که صاحب نسق بودند نیز زمینشان کفاف زندگی را نمی‌داد و طبق آمار کشاورزانی که قبل از این مشغول کار بر روی زمین‌های زراعی بودند، بعد از اجرای اصلاحات، جزء دهقانان کم زمین یا کارگران بی‌زمین مزدبگیر روستا بودند. نتیجه آنکه عدة زیادی از کشاورزان بیکار شده و برای امرار معاش راهی شهرهای بزرگ شدند. آمار زیر به خوبی وضعیت را ترسیم می کند.[۴]منشی امور بین‌الملل فرح پهلوی در سال‌های پایانی دهه۵۰، وضعیت تهران را اینگونه توصیف می‌کند:«هجوم روستاییان باعث گسترش حلبی‌آبادهای متعدد در حاشیة شهرها شد و انبوه کارگرانی که در این مناطق فاقد کلیة امکانات، سکنی گزیدند به قدری ناراحت و بی‌تاب بودند که وقتی جرقة انقلاب درخشید همه به انقلاب پیوستند.»[۵]این یک روی سکة اصلاحات ارضی بود که مربوط به دهقانان می‌شد، اما نکتة دیگری نیز وجود دارد که مربوط به زمین‌داران و مالکین می‌شد و آن اینکه مالکین عمدة سابق، قسمت اعظم پول‌هایی را که در جریان اصلاحات ارضی، به عنوان غرامت تقسیم املاکشان گرفته بودند، در امور صنعتی یا بانکداری سرمایه‌گذاری کردند و برخی دیگر نیز در امور تجارتی سودآورتر مثل واردات مواد غذایی و کالاهای لوکس و صنایع مختلف سرمایه‌گذاری کردند. نتیجه آنکه در اوایل دهه۵۰ شمسی که یک دهه از دوران اجرای اصلاحات ارضی می‌گذشت، ایران از یک کشور خودکفا در محصولات کشاورزی، به صورت واردکنندة موادغذایی درآمد و همراه با آن به خاطر راکد ماندن کارهای روستایی، کشاورزان به سرعت جذب مجتمع‌های صنعتی و کارخانجاتی شدند که هرروز در اطراف شهرهای بزرگ مثل قارچ سر در می‌آوردند.[۶]جدول‌های زیر وضعیت کشاورزی دولت پهلوی در سالهای دهة ۴۰ و ۵۰ را به خوبی ترسیم می‌کند: جدول زیر نیز میزان وابستگی محصولات کشاورزی به بازارجهانی را در دو دوره ی زمانی سالهای۴۱تا۴۳ و ۵۱تا۵۳ بررسی می‌کند که با نگاه اجمالی به این آمارها مشخص می‌شود، اقتصادکشاورزی ما تا چه حدی وابسته به بازارهای جهانی شده و از حالت خودکفایی پیشین خارج شده بود:[۷] لذا در یک نتیجه گیری کلی، حکومت پهلوی که امید خود را به سودآوری تولیدات کشاورزی به کلی از دست داده بود، آینده‌ای برای کشور جز از طریق روآوردن به صنعت و تجارت، در ذهنش متصور نبود. حال سوال اینجاست که آیا حکومت پهلوی توانست در حیطة صنعت و تجارت موجبات پیشرفت و رفاه ملت ایران را فراهم سازد یا اینکه در صنعت هم همان اتفاق افتاد که در کشاورزی!وضعیت اقتصادی دهه ی پایانی حکومت پهلوی(۱۳۵۰تا ۱۳۵۷)در اینجا لازم است که ابتدا وضعیت درآمدهای حکومت پهلوی را در این دهه بررسی کرده و سپس با توجه به نسبت درآمدهایی که داشته، نتیجه و عملکرد آن را بسنجیم. زیرا دور از انصاف است که دستاوردهای یک حکومت را بدون توجه به درآمدهای آن مورد تحلیل و نقد و بررسی قرار داد.درآمدهای سرشار نفتی در سال‌های آخر دوره محمدرضا شاهبا توجه به وقوع جنگ بین اعراب و رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۷۳(۱۳۵۲ش)، قیمت نفت به شدت افزایش یافت و از طرفی هم با افت صادرات غیر نفتی به علت سیاست های دهه ی۴۰، روز به روز از میزان صادرات محصولات غیرنفتی کاسته شده و بر صادرات نفت افزوده می شد. جدول زیر به خوبی آمارهای مربوط به میزان صادرات نفت و محصولات غیرنفتی را نشان می‌دهد:با ملاحظة جدول زیر[۸] که آمارهای مربوط به افزایش قیمت نفت در طول سالهای دهه۵۰ هجری شمسی و ماقبل آن را نشان می دهد، خواهید دید که درآمد نفتی شاه از ابتدای دهة ۵۰ یعنی سال۱۹۷۱ تا اواسط این دهه یعنی سال۱۹۷۷ از ۱۸۷۰ میلیون دلار به ۲۰۷۳۵ میلیون دلار افزایش ۱۱برابری قیمت داشته است که این افزایش قیمت در طول سالیان فروش نفت در قبل و بعد از انقلاب اسلامی، سابقه نداشته است!نمودار زیر نیز این افزایش بی‌سابقه قیمت نفت را به نحو دیگری به تصویر کشیده است:[۹]جالب است بدانید که در آن دوره که قیمت نفت به طور سرسام آوری افزایش یافت، کشور ایران بیشترین تولیدات نفتی را نیز در دست خود گرفت و با توجه به روابط حسنه‌ای که شاه با رژیم صهیونیستی داشت، تولیدات نفتی ما نیز از نظر کمیت در صدر قرار گرفت:[۱۰]توسعة صنعت به نفع کدام سرمایه‌دارانبا بررسی تفصیلی درآمدهای نفتی حکومت پهلوی در طی سالهای دهه۵۰، اکنون این سوال پررنگ‌تر از قبل مطرح می‌شود که شاه با این درآمدهای فراوان نفتی چه کرد؟ آیا آن را در جهت افزایش رفاه عمومی و معیشتی مردم به کارگرفت؟ آیا صنعت و کشاورزی را به اوج رساند؟ آیا اقتصاد کشور را از آن وضعیت اسف بار خارج کرد؟ اینها همه سوالاتی است که ما به دنبال پاسخ دادن به آنها هستیم.ایران در میان مدل‌های موجود برای توسعة صنعتی به دو مدل جایگزینی وارادات و توسعه ی صنایع صادراتی روی آورد. بر اساس الگوی جایگزینی واردات، محصولات وارداتی باید در داخل کشور تولید می شد، گسترش بازار داخلی به تحرک صنایع جایگزین کننده کمک می‌کرد و تمهیدات محدود کنندة واردات –که سیاستی گریزناپذیر بود- مانع ازهم پاشیدگی بازار داخلی محسوب می‌شد. اما این سیاست به تغییر اساسی ساختار صادرات اقتصاد ایران منجر نشد چراکه در ایران صنعت وابسته به بخش صادرکنندة نفت بود و این فروش نفت هم امکان واردات آنچه را که برای جریان صنعتی شدن لازم بود، فراهم می‌آورد.[۱۱] بدین ترتیب فرآیند صنعتی شدن از طریق سیاست جایگزینی واردات در ایران پیامدهای زیر را به دنبال داشت:۱. بخش صنعت به تولید کالاهای مصرفی روی آورد.۲. بخش مربوط به تولید کالاهای مصرفی با دیگر بخش های اقتصاد ارتباط ضعیفی داشت.۳. صنایع جایگزین بیش از پیش به واردات محصولات تمام شده، وابسته می شود.۴. توسعة بخش صنعت، به شدت به بخش نفت وابسته می شود.الگوی دوم یعنی توسعة صنایع صادراتی در سالهای آغازین دهه۵۰ مورد توجه قرار گرفت. در این میان صنعت فولاد از اهمیت بیشتری برخوردار شد. تاکید این مدل بر صنایع سرمایه ای و صنایع انرژی پایه مثل سیمان و فولاد و پتروشیمی بود. اما با توجه به پیچیدگی این صنایع، ایران روز به روز به کشورهای صاحب تکنولوژی و شرکت های چندملیتی بیشتر وابسته میشد. برای مثال پتروشیمی از یک سو، میزان وابستگی کشور را به کشورهای غربی افزایش می‌داد چراکه آنها فناوری این رشته‌ها را در اختیار داشتند و از سوی دیگر، بازار محصولات پتروشیمی در دست چند شرکت چندملیتی بود و ایران که توانایی رقابت با این کشورها را در دنیا نداشت، مجبور می‌شد با توافق با آنها راهی برای خود در بازارهای جهانی از میان مدارهای بازرگانی این شرکت‌ها بیابد.[۱۲]بنابراین در مجموع با بررسی این دو الگوی توسعة صنعتی به این نتیجه می‌رسیم که اگرچه رژیم پهلوی در صدد توسعة صنایع برآمد، اما به دلیل وابستگی شدید صنعت به بخش نفت و همچنین تکیه بر کشورهای غربی و شرکت های چندملیتی نتوانست بخش صنعت را در کشور بومی کند و پیشرفت صنعتی ایران بیش از آنکه به نفع طبقات مستضعف جامعه شود به نفع سرمایه داران و طبقه ی متوسط به بالای جامعه و مقامات دولتی و تکنوکرات‌ها شد.[۱۳]درآمدی که تنها در راه توسعة نظامی هزینه می‌شدرشد اقتصادی ایران به یُمن درآمدهای نفتی فراوان، به محمدرضاشاه امکان داد تا با مدرن کردن ماشین جنگی ایران به توسعة نظامی دست بزند. البته این توسعه نظامی که توسط آمریکا پشتیبانی می‌شد، با هدف تجهیز ایران در منطقه به عنوان حافظ منافع آن کشور در منطقه انجام می‌گرفت و از طرفی هم به کارخانة اسلحه‌سازی آمریکایی رونق فراوان می‌داد. اما در داخل کشور، حجم بالای این تسلیحات نظامی موجب از دست رفتن پول نفت می‌شد چراکه آمریکا نفت ایران را در ازای اعطای تسلیحات خریداری می‌کرد و از آن طرف هم چون نظامیان ایرانی مهارت کار با بسیاری از این ابزارآلات را نداشتند، ورود مستشاران آمریکایی روز به روز افزایش یافت.[۱۴] هرچند رژیم پهلوی، خرید تسلیحاتی خود را از کشورهای مختلفی مثل شوروی و فرانسه و آلمان غربی و... انجام می داد ولی اصلی‌ترین منبع خرید آنها، آمریکا بود به حدی که ایران در فهرست کشورهای خریدار اسلحه از آمریکا در جایگاه نخست قرار داشت:[۱۵]سوال مهمی در اینجا مطرح می شود و آن اینکه ببینیم کشوری که در طول سالهای پایانی حکومت پهلوی، صاحب درآمدهای فراوان نفتی شده و دست به خرید گسترده تسلیحات نظامی زده است، آیا توانسته رفاه مردمش را نیز تامین نماید یا خیر؟قبل از بررسی آماری قسمتی از خاطرات سولیوان و پارسونز، سفیر آمریکا و انگلیس در تهران را ببینیم:«تورم اوج تازه‌ای یافت و نرخ آن به سی درصد رسید که نسبت به سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶، به مراتب بدتر بود. برنامه‌های دولت برای احداث خانه‌های ارزان قیمت در شهرها عملی نشده و وضع زندگی در تهران فضاحت بار بود. با فرارسیدن تابستان ۱۹۷۷ در وضع توزیع برق کشور هم اختلالاتی ایجاد شد که علت آن ظاهرا افزایش سریع مصرف برق در صنایع و تاسیسات جدید بود...»[۱۶]وضعیت رفاه عمومی؛ از سوءتغذیه فراوان تا کمبود شدید پزشکبا افزایش قیمت نفت و به تبع آن، افزایش سریع هزینه‌های عمومی، شکاف بین عرضه و تقاضا بیشتر شده که نتیجة آن فشارهای تورمی گسترده بر ملت بود. از سوی دیگر دولت پردرآمد با اعمال سیاست درهای باز، واردات را افزایش داد که خود موجب ضربة بیشتری بر تولیدات داخلی به وِیژه کشاورزی شد.اما دشواری ها وقتی آغاز شد که در اواخر سال ۱۳۵۵ درآمد نفت تنزل کرد. بی توجهی به وضع معیشت روستاییان و غفلت از کشاورزی، سیل گستردة مهاجرت از روستا به شهر را به دنبال داشت و نبود امکانات و عدم بسترسازی لازم، بیکاری و فساد را افزایش داد و فقر و حاشیه‌نشینی و تبعیض شیوع پیدا کرد.[۱۷]جدول زیر به خوبی نشان می دهد که در سال ۱۳۵۵، سهم هزینه های دفاعی دولت ۳۰درصد کل هزینه هاست که به لحاظ تئوری‌های رشد و توسعه، کار معقول و سنجیده‌ای نبود و این در حالی است که وضعیت معیشتی و بهداشتی مردم نیز در جایگاه خوبی قرار نداشت.[۱۸]بررسی وضعیت سهم درآمدی دهک‌ها، ضریب جینی، نسبت دهک بالا به دهک پایین و به عبارتی سهم دهک ثروتمندترین به سهم دهک فقیرترین (ضریب شکافی نسبی) و... همه و همه حکایت از آن دارد که نه تنها شکاف طبقاتی وجود داشته بلکه هرچه به اواخر عمر رژیم پهلوی نزدیک می‌شویم این شکاف بیشتر شده و توزیع ثروت ناعادلانه تر بوده و سطح رفاه عمومی کاهش چشمگیری داشته اشت. جدول زیر به خوبی توزیع درآمد و نابرابری طبقاتی را طی سالهای موردظر نشان می دهد:[۱۹]با ازدیاد درآمدهای نفتی و قیمت‌های بالای محصولات وارداتی، تورم شتاب گرفت و به تبع آن شاهد مشکلاتی از قبیل خنثی شدن افزایش قیمت دستمزدها، قیمت بالای مسکن و مواد غذایی مصرفی، سخت‌ترشدن زندگی طبقات پایین درآمدی و کارگران، بیکاری و... هستیم.هرچند دراینجا فرصت نیست تا فسادهای مالی حکومت پهلوی و دولت مردان آن را بررسی کنیم اما لازم به ذکر است که بسیاری از درآمدهای این دوره، به جای اینکه صرف سازندگی و زیرساخت‌های اساسی شود، خرج مواردی می‌شد که برای عموم جامعه هیچ فایده‌ای نداشت. هرچند رژیم پهلوی خود را مبرای از فساد می‌دانست و مدعی مبارزه با فساد بود اما تنها در طول سالهای ۱۳۵۲تا۱۳۵۵، میزان فساد مالی صورت گرفته حدودا ۱میلیارد دلار برآورد شده است.[۲۰]دیگر وضعیت‌های موثر بر شاخص‌های توسعة انسانی نیز وضعیت بهتری ندارد؛ درصد افرادی که در شهرها دچار سوء تغذیه می‌شوند بیشتر از روستاها بود. ارقام و آمار بهداشتی نشان می‌دهد که تعداد تخت های بیمارستانی، تعداد درمانگاه ها، پزشک و پرستار، به کندی افزوده می‌شد. در سال ۱۳۵۶ ایران بدترین نسبت پزشک به بیمار، بالاترین نرخ مرگ و میرنوزادان و کمترین نسبت تخت بیمارستانی را در میان کشورهای خاورمیانه را دارد.[۲۱]جدول زیر آمارهای خوبی در باب وضعیت بهداشتی ارائه می دهد:جدول زیر نیز وضعیت سوء تغذیه در سال۱۳۵۱ را نشان می دهد:خلاصه اینکه بیش از دو سوم مردم ایران به تسهیلات بهداشتی دسترسی نداشتند. توزیع درآمد نامتعادل بود؛ میلیون‌ها نفر فقیر بودند؛ تنها یک پنجم زمین‌ها قابل کشت بود و تنها یک سوم اراضی اطراف سدهای بزرگ سیستم آبرسانی داشتند، محصولات کشاورزی فقط دودرصد رشد تولید داشت؛ فساد مالی به طور گسترده‌ای شایع و تبعیض و بی‌عدالتی حکم فرماست. تورم و بیکاری گریبان‌گیر جامعه بود و در مجموع توسعة انسانی ایران در زمرة کشورهای است که از توسعة انسانی پایینی برخوردار هستند.[۲۲]در مجموع اگر بخواهیم حکومت پهلوی دوم را از جهت اقتصادی مورد نقد و بررسی قرار دهیم باید بگوییم که ابتدای این حکومت یعنی سال۱۳۲۰ در میانه ی جنگ خانمان سوز دوم واقع شد که طبیعتا اقتضائات زمان جنگ متفاوت است و می توان قسمت عمده ای از مشکلات اقتصادی را بر دوش جنگ انداخت. اما پس از گذشت دودهه از حکومت محمدرضاشاه، مشاهده میکنیم که سیاست های اصلاحات اقتصادی در اوایل دهه۴۰ نه تنها موجب پیشرفت و توسعه ی ایران نمی شود بلکه کشاورزی را به طور کلی به خارج وابسته می کند و کشاورزان را آواره ی شهرها و جیب ثروتمندان را پر می کند. اما در دهه پایانی حکومت وی که توقع می رفت درآمدهای فراوان نفتی موجب رشد و توسعه ی صنعتی و رفاه عمومی مردم شود، موجب وابستگی صنعت ایران به شرکت های چند ملیتی و افول وضعیت رفاه عمومی و معیشت اقتصادی مردم گردید. لذا به نظرم می رسد که هرچه به دوران پایانی حکومت پهلوی نزدیک می شویم، صنعت و کشاورزی کشور به سمت وابستگی پیش می رود و شاخص های رفاه عمومی نیز دچار افول می شود.[۱] اردشیر زاهدی، رازهای ناگفته، به کوشش پری اباصلتی و هوشنگ میرهاشم، چاپ اول، انتشارات به آفرین، ۱۳۸۱، ص۳۴[۲] فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران،انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۶۵، صص۱۳۴-۱۳۳[۳] ریحانه درودی، ۵۳سال عصر پهلوی به روایت دربار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، ص۳۶[۴] روح الله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳، ص۳۲۷[۵] مینو صمیمی، پشت پرده ی تخت طاووس، ترجمه ی حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۶۸، صص۱۶۸-۱۶۷[۶] همان، ص۱۶۹[۷] محمدرضا سوداگر، رشد روابط سرمایه داری در ایران، انتشارات شعله اندیشه، ۱۳۶۹، ص۳۶۶[۸] همان، ص۵۵۱[۹] حمیدرضا ملک محمدی، از توسعه ی لرزان تا سقوط شتابان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، ص۱۰۷[۱۰] همان، ص۱۵۱[۱۱] همان، صص۷۶-۷۳[۱۲] همان، صص۷۷-۷۶[۱۳] اقتصاد در عصر پهلوی، انتشارات جهان کتاب، ۱۳۷۹، ص۱۱۰[۱۴] حمیدرضا ملک محمدی، از توسعه ی لرزان تا سقوط شتابان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، ص۱۸۹[۱۵] همان، ۱۸۰[۱۶] ویلیام سولیوان، آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص۳۲۲[۱۷] حسن دادگر، اقتصاد ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی، انتشارات کانون اندیشه جوان، ۱۳۸۵، ص۱۴۶[۱۸] همان، ص۱۴۷[۱۹] همان، صص۱۵۰-۱۴۹[۲۰] براوند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۴۱۱[۲۱] همان، صص۱۵۴-۱۵۳[۲۲] رجوع کنید: اولین گزارش ملی توسعه انسانی جمهوری اسلامی ایران، ص۴۳

جزئیات جدید از فشار عربستان بر سلطان قابوس/ توافق محرمانه روسیه - اسراییل بر سر آسمان‌ سوریه/ پیش‌بینی سونامی مرگ پادشاهان حاشیه خلیج‌فارس

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، در کنار اخبار آشکار و تحلیل‌های روزمره در دنیای بین‌الملل، اخباری در لابه‌لای فضای سایبری وجود دارد که یا دیده نمی‌شود و یا کمتر مورد توجه نخبگان، تحلیل‌گران و مخاطبین قرار می‌گیرد؛ مشرق با استفاده از رصد و منابع خاص، اخبار ویژه دنیای بین‌الملل را برای مخاطبین عرضه می‌کند.********* جزئیاتی جدید از چگونگی فشار عربستان بر سلطان قابوسنشست آتی میان "سلطان قابوس بن سعید" و پادشاه "سلمان بن عبدالعزیز" نشان می‌دهد که بالاخره عربستان سعودی پس از کشاکش فراوان توانست عمان را به راه بیاورد.ریاض با وارد آوردن فشار زیاد به سلطان عمان، در نهایت توانست قابوس بن سعید را متقاعد کند در ۲۹ دسامبر سندی را امضا کند که اعلان می‌کند عمان به ائتلاف عربی برای مقابله می‌پیوندد. مذاکرات مربوط به همکاری عمان مستقیماً توسط محمد بن سلمان وزیر دفاع عربستان سعودی و با کمک "صباح الاحمد الصباح" امیر کویت، پیش رفت.ریاض با تهدید کردن عمان به اخراج از شورای همکاری خلیج‌فارس، به نتیجه رسید؛ اقدامی که عمان را منزوی می‌ساخت و از توافقات گمرکی محروم می‌کرد؛ ریاض همچنین به ابوظبی فشار آورد تا مانع عبور خط لوله عمان - ایران از سرزمین این کشور شود؛ اقدامی که به میزان قابل‌توجهی هزینه این پروژه را بالا می‌برد.پس‌ازآنکه سرویس‌های اطلاعاتی عمان به این متهم شدند که اجازه داده‌اند تسلیحات نظامی از استان شرقی ظفار به دست حوثی‌ها در یمن برسد، مسقط در جریان مذاکرات در موضع ضعف قرار گرفت.قابوس وعده داد تا امنیت مرزی خود را تقویت کند؛ بااین‌حال با میانجی‌گری کویتی‌ها، مسقط توانست در یک مورد، خواست خود را تحمیل کند و همین مسئله سبب جلب رضایت سلطان عمان شد.ازاین‌پس سرویس اطلاعاتی عمان بر عملیات ائتلافی در منطقه المحرا و در شرق حضرموت نظارت خواهند کرد؛ این مناطق در مرزهای عمان با امارات متحده عربی قرار می‌گیرد.تا قبل از این، ابوظبی در این منطقه اختیار تام داشت و قصد داشت تا نیروی پلیس محلی ایجاد کرده و در پروژه‌های نفتی آن منطقه نیز دخالت کند.محمد بن سلمان برای حصول اطمینان از همراه شدن حتمی عمان به زودی از مسقط دیدن خواهد کرد؛ این دیدار درست پیش از نشست رسمی میان قابوس و پادشاه سلمان بن عبدالعزیز انجام خواهد شد.** توافق محرمانه روسیه - اسراییل بر سر آسمان‌ سوریهدر چند ماه اخیر، نیروی هوای اسرائیل تعداد حملات خود بر فراز سوریه را افزایش داده است؛ به‌ویژه حملاتی که به‌منظور ممانعت از تحویل تسلیحات پیچیده به حزب‌الله انجام می‌شود.اسرائیل نه این حملات را تأیید و نه رد می‌کند. درهرحال سکوت روسیه در مورد این ماجرا، بسیار معنادار است. وزارت دفاع روسیه که معمولاً نسبت به تعدی و دخالت غربی‌ها در سوریه حساس بوده و زود واکنش نشان می‌دهد، همچنان در مورد این ماجرا سکوت اختیار کرده است.در مسکو و تل‌آویو بدون شک یک قرارداد محرمانه «ترک مخاصمه» در میان است که مانع تقابل هواپیماهای روسیه و اسرائیل در فضای هوایی سوریه می‌شود.این قرارداد در مارس ۲۰۱۶ میان مقامات رژیم صهیونیستی و روسی امضا شد؛ در طرف صهیونیستی "رووین ریولین" رئیس رژیم صهیونیستی، "بنیامین نتانیاهو" نخست‌وزیر و "امیر آشل" فرمانده ستاد مشترک نیروی هوایی این رژیم حضور داشتند و در طرف مقابل نیز، مقامات بلند پایه روسیه حضور داشتند.ظاهراً روسیه پذیرفته که هدف رژیم صهیونیستی فقط این باشد که اجازه ندهد تسلیحات، به‌ویژه موشک‌های هدایت‌شونده به بلندی‌های جولان و لبنان، منتقل شود. در مقابل رژیم صهیونیستی توافق کرده است که در مناقشه میان دمشق و شورشی‌های سوریه، موضع بی‌طرف اتخاذ کند.** لشکرکشی کانادا به معدن اورانیوم و طلای آفریقامدت چندین هفته است که فرانسه از تمایل کانادا برای راهبری مینوسما (Minusma)، مأموریت سازمان ملل در مالی، در سال ۲۰۱۷، حمایت می‌کند. در مقابل، کانادا آماده است تا نیرو و تجهیزات مختلفی ازجمله بالگردهای متوسط تا سنگین شینوک CH-۱۴۷F و پهپادهای هیرون ساخته کمپانی صهیونیستی IAI را در اختیار این مأموریت قرار دهد؛ پهپادهای مذکور در حال حاضر در افغانستان مستقر هستند.این اقدام کانادا خلأ نیروهای در حال خارج شدن هلند را پوشش می‌دهد. کانادا پیش‌ازاین در واکنش بین‌المللی به وضعیت مالی، واکنش نشان داده بود؛ در آغاز عملیات دستبند در سال ۲۰۱۳، یکی از بوئینگ‌های C۱۷ این کشور برای انتقال نیروها از فرانسه به این کشور، مورداستفاده قرار گرفت.لازم به ذکر است مالی به معدن اورانیوم و طلای آفریقای شهرت دارد و ۹۵ درصد از جمعیت این کشور را مسلمانان تشکیل می‌دهند.** سناریو جدیدی آمریکا برای بازی با موجودیت داعشاز دیدگاه آمریکایی‌ها مهار تهدید نسبت به امحای کامل آن بهترین گزینه است. نظر به آنکه برخی کارشناسان بر این باورند که به‌محض نابودی کامل گروهک‌های تروریستی نظیر داعش، شاهد بروز اختلافات میان فرقه‌های مختلف مسلمان نظیر شیعه و اهل سنت هستیم؛ همچنین ممکن است میان کردها، ایرانی‌ها و حکومت مرکزی عراق جدال و منازعه پیش آید. درواقع هم‌اینک، فرقه‌ها و قومیت‌های مذکور، یک دشمن مشترک دارند و وجود دشمن بیرونی، اتحاد و وحدت را به همراه آورده است و تفاوت‌ها و اختلافات کنار گذاشته‌شده است.افسران اطلاعاتی آمریکایی معتقدند با امحا و زوال این دشمن مشترک، بی‌تردید شاهد سر برآوردن مجدد این اختلافات و مناقشات خواهیم بود و ممکن است آتش آن مناقشات، شعله‌ورتر از نبرد و منازعه فعلی باشد.** پیش‌بینی سونامی مرگ پادشاهان کشورهای حاشیه خلیج‌فارس منابع اطلاعاتی، در گزارشی درباره سلامتی رهبران عربی حاشیه خلیج‌فارس از وضعیت وخیم آن‌ها خبر داده و مرگ قریب‌الوقوع بسیاری از ایشان را پیش‌بینی کرده است.به‌عنوان نمونه، ملک سلمان پادشاه سعودی، از وضعیت هوشیاری خوبی برخوردار نیست و هرچند وقت یک‌بار وارد اغما می‌شود و به دلیل دردهای موجود در بدن به دردهای عصبی نیز دچار شده است.در بسیاری از دیدارهایی که با وی صورت می‌گیرد، عموماً ساکت است و اطرافیان اجازه سخن گفتن به او را نمی‌دهند.منبع : مشرق

تصاویری منتشر نشده از رویدادهای بهمن ۵۷ در تهران

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، آنچه پیش روی دارید، تصاویری نادیده از تظاهرات پرشکوه بهمن ماه ۱۳۵۷ در تهران است که عمدتا توسط دوربینهای مردم ثبت شده است.اهمیت این جلوه‌های نو انتشار در آن است که بر خلاف همیشه که انقلاب از دریچه دوربین عکاسان حرفه‌ای به نمایش در آمده، این بار مردم با دوربین‌های خود این رخداد عظیم را روایت می‌کنند.

۹۰ درصد مربیان و بازیکنان از قوانین فوتبال بی‌اطلاعند/ راضی کردن دو تیم وظیفه داور نیست

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، بروز اشتباهات مکرر در هفته های اخیر این فضا را برای مربیان تیم های متضرر شده یا نشده فراهم می کند که در اولین اقدام به نحوه قضاوت داور معترض شده و کار را به جنجال و بیرون کشیدن تیم از زمین بکشانند. رضا غیاثی، در همین ارتباط حرف زد و به بررسی علل بروز این ناهنجاری ها در لیگ امسال پرداخت. متن کامل صحبت های وی در ادامه می آید:*مربیان آموزش داوری کافی ندیده اند به رغم برخی اعتراضات که به بعضی مسایل داوری می شود باید اذعان کنم که در این زمینه مسئولین دخیل نیستند. یعنی از دوران گذشته این بازیکنان و مربیان بودند که بد آموزش دیده اند. از طرفی داوران هم قدر اختیاراتی که دارند را نمی دانند. وقتی خود داوران قدر خودشان و کارت های شان را نمی دانند و وقتی از کنارشان رد می شوند هر کسی یک متلکی می گوید یا دستی به آنها می زند کاری ندارند همین می شود. از آنطرف هم مربیان وارد صنعت بزرگی به اسم فوتبال شده اند ولی قوانین آن را نمی دانند. وقتی یک رفتگر وارد شهرداری می شود اول از همه قانون بیمه و تأمین اجتماعی را یاد می گیرد تا سرش کلاه نرود. اگر الان از همه مربیان و بازیکنان در این باره امتحان بگیرید بیش از ۹۰ درصد شان هیچ اطلاعاتی از قوانین فوتبال ندارند. وقتی در کلاس های مربیگری فقط دو واحد دو ساعته داوری به آنها یاد می دهند همین می شود. حتی در این بازی اخیر دو مربی محترم نمی دانستند که داور تا زمانی که بازی را شروع نکرده می تواند تصمیمش را تغییر بدهد.*اعتراض غیر اصولی بازیکن اخطار داردبازیکن نمی داند همین که داور خطایش را گرفت و رفت جلو و دستش را بالا برد و با شدت به پایین آورد نه اینکه به داور بزند بلکه فقط به تصمیم اعتراض شخصی کند هم مستحق دریافت کارت زرد می شود. خیلی از این دروازه بانان که اکثرشان هم کاپیتان هستند نمی دانند نباید در چنین مواقعی از محوطه جریمه خارج شوند و اگر بیرون بیایند داور می تواند به آنها کارت زرد بدهد. قانون اینقدر در این موارد دست داور را باز گذاشته که همه بازی تحت کنترل داور باشد. در اروپا قوانین کامل اجرا می شود. اگر هم در آنجا بازیکن اعتراضی می کند دستش را پشت بدنش می گذارد که مبادا با دست داور را لمس کند.*قوانین کمیته انضباطی بازدارندگی لازم را نداردسومین ایراد بحث کمیته انضباطی است. کمیته انضباطی آیین نامه ای دارد که قوانینش چندان بازدارنده نیست. به این خاطر وقتی تصمیمی می گیرد این جرایم کافی به نظر نمی رسند. مجازات باید به شکلی باشد که کسی جرأت تکرار نداشته باشد. بطور مثال از وقتی جرایم راهنمایی و رانندگی چند ده برابر شده است و یک چراغ قرمز رد کردن ۲۰۰ هزار تومان جریمه اش است دیگر کسی جرأت نمی کند رد شود ولی شاید قبل از آن وقتی ۱۰۰۰ تومان بود یا حتی ۵۰۰۰ تومان شد خیلی ها با این فکر که خب جریمه اش را می دهیم تخلف می کردند. معتقدم باید قوانین مان را بازنویسی کرده و اینقدر به متخلفان گران بگیریم که کسی جرأت نکند نظم بازی را بر هم بزند. در حالی که این روزها قوانین آسان است و هر کسی جریمه اش را می خرد و تخلفش را پاک می کند.*دفاع کامرانی فر از اشتباهات از بی تجربگی اش استکامرانی فر یک فرد سالم است و علاوه بر این کمک داور طراز اول این مملکت بوده و جام جهانی رفته است اما متأسفانه همکاران و مشاوران جوانی دارد که در این کار او را کمک می کنند. ولی با حسن نیتی که خودش دارد و حسن نیتی که در عملکرد تاج و اسدی دیده ام فکر می کنم با گذر زمان این مسایل هم حل و فصل می شود. به هر حال اگر فدراسیون فکر می کند کامرانی فر فردی مناسب برای این پست است قطعا با گذر زمان به این تجربه هم می رسد. چون کامرانی فر آدم ناسالمی نیست که به او شک داشته باشیم. من به سلامت شان اعتقاد دارم و اگر هم از خطا یا اشتباه داوری دفاع انجام می دهد از سر بی تجربگی است نه اینکه بخواهد یک کار غلطی را باب کند. این را باید به حساب تجربه کم کامرانی فر گذاشت نه عدم سلامتش در داوری. خودش هم دوست دارد که در چنین پست هایی باشد و بزرگی کند پس باید اسباب بزرگی کردن خودش را فراهم کند و اگر خودش نتواند، این برایش میسّر نمی شود. مشاوری که به اندازه خودش بداند به درد او نمی خورد و باید حتما مشاورانی بیاورد که کارکشته و داور بوده باشند. زاویه دید کمک داور با داور وسط زمین تا آسمان تفاوت دارد. *اعتراض مربی به خاطر درآمد میلیاردی اش استوقتی یک مربی در یک فصل یک میلیارد دریافتی دارد برای اینکه آن را از دست ندهد به هر کاری دست می اندازد. در این قبیل مواقع مربی مجبور می شود کم و کاستی دانش فنی خود یا تیمش را گردن داور بیندازد. این ارقام ظرف یک سال هر کسی را وادار می کند برای حفظش دست به این شامورتی بازی ها بزند. در این قبیل موارد هم دیواری کوتاه تر از داوری پیدا نمی شود. ما نمی گوییم داوری اشتباه نمی کند نه! داور اشتباه می کند ولی این آقایان خودشان تحریک کننده تماشاگران علیه داور هم می شوند.*مربی حق ندارد کار غیرمسئولانه بکنداصلا مربی نمی تواند با هر اتفاقی محوطه فنی را ترک کند و تا آن طرف زمین برود و بعد هم سئوال کند که داور چرا مرا فرستاد بالا؟ قانون نوشته کلیه کسانی که در محوطه فنی حضور دارند اعم از نیمکت نشینان و کادر فنی در طول بازی بایستی رفتار مسئولانه ای داشته باشند. در غیراینصورت داور بایستی ایشان را به پشت توری فرستاده و ادامه کار را از روی سکو دنبال کنند. اگر مربی با دستش دائم به طرف داور حمله کند و یا برود داخل زمین همه اینها تخلف است. بعد هم می گویند که رفتیم تا بازیکنانمان را آرام کنیم. اصلا چنین حقی ندارید. مثال واضح آن بازی تیم ملی با قطر بود که فیفا فدراسیون را ۴۵ هزار دلار جریمه کرد.* داور باید به فکر اجرای قانون باشد نه رضایتمندی دو تیمداوران هم یاد گرفته اند که مبادا کسی بعد از بازی به قضاوت شان اعتراضی نکند و همه را راضی نگه دارند تا هفته بعد هم قضاوت کنند. اینکه بخواهید همه را از خودتان راضی کنید تبعات دارد و غلط است در حالی که شما باید قانون را از خودتان راضی کنید. اگر قانون و قانون گذار را راضی کنید درست است. *داور حق دارد پنالتی را برگرداندنص صریح قانون درباره شروع مجدد بازی می گوید مادامی که بازی مجددا از سوی داور سوت نخورده حتی وقتی توپ را می کارند تا بزنند ولی توپ جلو نرفته است داور داور حق دارد در تصمیمش تجدید نظر کند ولی اگر شروع کرد باید بازی را ادامه بدهد و بعد از پایان بازی گزارش کند. مثلا فلان بازیکن را اخراج کردم یا اخطاری دادم که بعد از شروع بازی متوجه اشتباهم شدم. اما حتما می تواند بازی را تا قبل از آن برگرداند.*داوری که هدفون دارد نباید بعد ۱۰ دقیقه نظر بدهد به داوران توصیه می کنم هدفون ها را برای این به آنها داده اند که در کسری از ثانیه با هم در ارتباط باشند. این تجهیزات برای چنین مواردی است که در آن واحد و بلافاصله که داور سوت زد در هدفون به داور بگویند که پنالتی درست است برو روی نقطه بایست یا برعکس تصمیمت را برگردان. در خلال بازی نیز هر یک از اعضای تیم داوری حتی داور چهارم این حق را دارند اگر موردی حس کردند به داور وسط اطلاع بدهند. اما در بازی فولاد – سیاه جامگان اگر داور چهارم این حرف را زده چرا نزدیک ده دقیقه بازی خوابیده بود؟ خب همان لحظه اول می گفت که حیدری (داور وسط) اشتباه کردی و دارپ بال بینداز.منبع : مشرق

ماجرای افسرهای سازمان سیا که برای کار فرهنگی به ایران آمدند/ هدف شاه از مطرح‌کردن بحث عبور از «دروازه‌های تمدن بزرگ» چه بود؟

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، این روزها که منتهی به ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی است بهترین زمان برای واکاوی تاریخ رژیم ستمشاهی است، دورانی که با تدبیر زیاد باید به آن نگریست و زوایای مختلف آن را برای نسل جوان شکافت تا نقاط تاریک آن روشن شود.یکی از شعارهایی که آن روزگار محمدرضا پهلوی در بوق و کرنا کرد؛ «عبور از دروازه‌های بزرگ تمدن» بود، عبوری که هیچ گاه محقق که نشد، بدنه جامعه نیز آن را با گوشت و پوست و استخوان خود درک نکردند، تمدنی که هیچ وقت تعریف جامعی از آن بیان نگردید.حال با گذشت بیش از چهار دهه از آن زمان  در نظر داریم زوایای مختلف این ماجرا را واکاوی کنیم، به همین دلیل به‌سراغ جواد منصوری؛ پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و از جمله زندانیان سیاسی دوره پهلوی رفتیم و با او به گفتگو نشستیم.* قبل از پرداختن به بحث اصلی مقداری در این زمینه صحبت شود که در زمان رضاشاه، وعده داده شده بود که "باید کاری کنیم که از تمدن دور نشویم". تمدن مورد نظر پهلوی اول یا دوم چه ویژگی‌هایی دارد که آنها به‌دنبال پیدا کردن آن یا دور نشدن از آن و یا عبور از دروازه‌های تمدن بزرگ بودند؟امپراطوری بریتانیای کبیر تسلط بر ایران را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین سیاست‌ها و برنامه‌های بلندمدت استعماری خود در آسیا و آفریقا می‌دانست، لذا از دوره قاجار سرمایه‌گذاری بسیار سنگینی کرد که این کار به اجرا درآید. بحث همکاری با روسیه را می‌بینیم در دوره قاجار به‌نوعی غیرمستقیم انجام می‌شود و حتی بحث تجزیه ایران و تسلط کامل بر ایران طوری که به هر حال بعد از جنگ جهانی اول و مسئله وقوع انقلاب روسیه فرصت مناسبی پیش می‌آید که سلطنت پهلوی در ایران مستقر شود.یعنی یک دولت کاملاً وابسته به انگلیس و به‌عبارت دیگر، ایران در اختیار انگلیس قرار می‌گیرد و حاکم انگلیسی در لباس ایرانی بر ایران مستقر می‌شود. از پشت‌پرده بهائی‌ها و فراماسونرها از روز اول تا آخر حکومت پهلوی، ایران را اداره کردند. برای اینکه این تسلط ابدی شود قطعاً می‌بایست فرهنگ این کشور تغییر یابد، قطعاً می‌بایست این کشور از لحاظ فرهنگی به‌پیوست امپراطوری انگلیس در می‌آمد.برنامه‌ها را شروع کردند و نهایت اینکه با یک مانع بسیار بزرگ روبه‌رو شدند که آن مکتب تشیع و مرجعیت شیعه بود که در هیچ یک از مستعمرات خود با این مانع روبه‌رو نشدند، لذا به آن اهدافی و با آن شکلی که می‌خواستند در ایران موفق نشدند، در سال ۱۳۲۰ خودشان رضاخان را از سلطنت پائین کشیدند و تبعیدش کردند و پسرش را که آن هم به‌طور کامل در اختیارشان بود به سلطنت رساندند، فرایندی را تا پیروزی انقلاب طی کردند. در طول این مسیر اسلام‌زدایی به‌عنوان مهم‌ترین سیاست دولت پهلوی از ابتدا تا انتها بود.* دلیلش چه بود؟به‌دلیل اینکه تا زمانی که در این مملکت مسلمان و به‌خصوص متعصب از فرهنگ شیعه وجود داشته باشد، زیر بار سلطه دائمی یک قدرت نمی‌رود، این مسئله‌ای است که امروز همه به آن اعتراف دارند، بنابراین حتی آمریکایی‌ها اولین کاری که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انجام دادند، برنامه‌ریزی همه‌جانبه برای تغییر هویت فرهنگی جامعه ایران است که داستان طولانی دارد. تقریباً چند روز بعد از کودتای ۲۸ مرداد پنج افسر متخصص کار فرهنگی از سازمان سیا وارد ایران می‌شوند و در ۱۲ رشته کار فرهنگی خود را با بودجه‌ای بدون محدودیت شروع می‌کنند.به همین دلیل است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رئیس سازمان CIA در آن زمان می‌گوید: «آنچه در ایران می‌گذرد نه‌تنها یک واقعه مهم و فوق‌العاده است بلکه واقعه‌ای عجیب و باورنکردنی است زیرا ما ایران را به‌گونه‌ای ساخته بودیم که قرار بود برای همیشه در ایران باشیم».کاملاً مشخص می‌شود که قرار بود در ایران یک نظام سیاسی،‌ فرهنگی،‌ اجتماعی و اقتصادی کاملاً ادغام‌شده در نظام غربی به وجود آید و به این ترتیب به‌تعبیری ایالت ۵۲ آمریکا در اینجا شکل گیرد، حتی تهران مرکز کل سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا بود.سفیر آمریکا در تهران، سفیر آمریکا در کل خاورمیانه بود که به‌همراه اسرائیل کل این منطقه را اداره می‌کردند، بنابراین تمام آنچه برای تحقق این برنامه لازم بود تدارک دیده شد. در این راستا باستان‌گرایی از دوره رضاشاه بسیار مورد توجه قرار گرفت. کار زیادی روی این شد تا این که به سال ۱۳۵۰ می‌رسد و جریان جشن‌های ۱۵۰۰ ساله می‌رسد و به سال ۵۴ می‌رسد که تغییر تاریخ هجری شمسی به سلطنتی است و سخنان رسمی شاه در کنگره آمریکا که "ما تصمیم گرفته‌ایم که در کنار شما باشیم و با فرهنگ و تمدن شما زندگی کنیم".بنابراین بحث تمدن بزرگ یعنی نه تمدن ایرانی،‌ نه تمدن ملی و حتی نه تمدن ایران باستان بلکه آنچه محمدرضا از تمدن مطرح کرد منظورش پیاده کردن ارزش‌ها و فرهنگ و تمدن غربی در ایران بود. لذا نظام آموزشی،‌ نظام رسانه‌ای، نظام اقتصادی،‌ نظام سیاسی کشور کاملاً رنگ غربی گرفت و حتی دانشگاه هاروارد در ایران شعبه‌ای زد برای تربیت مدیرانی که کشور را به‌سبک آمریکایی اداره کنند.* این چه سالی است؟ در سال ۵۲ شروع می‌شود و در سال ۵۷ به‌دلیل شرایط انقلاب تعطیل شد، همان‌جایی است که الآن دانشگاه امام صادق(ع) برقرار است، شعبه‌ای از دانشگاه هاروارد برای تربیت مدیران ایران بود تا زحمت نکشند به آمریکا برای تربیت بروند. استاد آمریکایی را به ایران آوردند که به‌طور کامل ایران را آمریکایی کنند.* این بحث باستان‌گرایی از زمان رضا پهلوی که به آن اشاره کردید، الآن در ۳۸ساله انقلاب این اندازه بحث باستان‌گرایی می‌کنند که شاه با افتخار نام می‌برد "۲۵۰۰ سال سلطنت است و این کار را انجام دادیم و ما تمدن بزرگی بودیم". اما در اصل و در ذات مطرح کردن این تمدن نه تمدن باستانی با آن فرهنگ پرسابقه ایرانی بلکه تبعیت گرفتن از فرهنگ غرب است. مقداری برای مخاطب این مطلب را باز کنید که این دو تناقض چگونه در اعمال و رفتار اینها به وجود می‌آید؟اولاً تمدن ایران قبل از اسلام نسبت به تمدن اسلامی ــ ایرانی بعد از اسلام قابل مقایسه نیست. به‌اعتراف تمام کسانی که یک آگاهی معمول از تاریخ دارند، تمدن اسلامی ــ ایرانی بعد از ورود اسلام به ایران بسیار قدرتمندتر و گسترده‌تر و تأثیرگذارتر از تمدن ایران قبل از اسلام بوده است.به‌قول گوستاو لوبون چیزی در مورد قبل از اسلام در ایران جز سلطنت و کاخ و اینها نمی‌بینیم ولی بعد از اسلام است که این وضعیت را در ایران می‌بینیم. تمدن اسلام که برای گوستاو لوبون تحت عنوان تمدن اسلام و عرب است، مفصل درباره تمدن ایرانی صحبت می‌شود، اصلاً اذعان دارد که تمدن اسلامی بدون ایرانی معنا ندارد.نکته دیگر این که طبعاً غرب به هیچ عنوان این تمدن ایرانی ــ اسلامی را نمی‌پذیرد و دلایل هم روشن است. بنابراین باید تنها تکیه به قبل از اسلام داشته باشد. در واقع هدف غرب از طرح مسئله تمدن یک نوع موجه‌ کردن و معتبر کردن خاندان پهلوی و رژیم سلطنتی بوده وگرنه نه اینها تمدن‌ساز بودند و نه تمدن اسلامی که در اینجا بود بی‌اعتبار بوده است و نمی‌توانستند از آن صرف‌نظر کنند، این مسئله‌ای است که خودشان هم می‌دانستند و روشن است.از طرف دیگر این که بعد از سال ۵۰ درآمدهای ایران از نفت به‌سرعت افزایش می‌یابد به‌طوری که در سال ۵۲ حدوداً درآمد نفت ما ۴ برابر سال ۵۰ می‌شود، تحت تأثیر بحث تحریم نفتی اعراب و بحث سرعت توسعه در غرب قیمت نفت بالا می‌رود. اروپا و آمریکا برای اینکه پول نفت ایران را دوباره به غرب بازگردانند اینجا یک‌سری برنامه‌ها درست کردند و در این برنامه‌ها این پول‌ها را دوباره بازگرداندند، همانند انواع و اقسام مراکز تفریحی و مراکز عیاشی و ... بود.* سبک زندگی را در ایران تغییر دادند.یا سینماها، رادیو و تلویزیون و مد و مجله‌ها و غیره به وجود آمد.* رواج کالاهای لوکس برای خرید آنها.نمی‌توان گفت لوکس؛ بیشتر به‌معنایی مبتذل و رواج ابتذال بود. جالب است که نه‌تنها برای ایران این کار را کردند بلکه در کشورهای حاشیه خلیج فارس رفتند و در مواردی یک قطعاتی را خودشان زیر خاک گذاشتند و به اعراب گفتند "شما ۷ هزار سال تاریخ دارید". حتی آنجا هم این کار را کردند تا آنها هم اسلام را کنار بگذارند که بگویند "قبلاً هم تمدن داشتیم و نمونه آن کوزه‌ای است که از زیر خاک بیرون آمد". بعدها مشخص شد خودشان زیر خاک گذاشتند ولی آن گونه اعراب را فریب دادند.الآن هم هنوز یک بازی‌هایی این‌چنینی دارند؛ مسابقات شترسواری اینها را به‌عنوان یک تمدن هر سال چه جشن عجیب و غریبی می‌گیرند که بگویند برای تمدن عربی است که باقی مانده است. رقص و لباس و ظروف و غذاهای آن‌چنانی دارند تا به این ترتیب سر اعراب گرم شود و پول‌های‌شان را می‌گیرند، در ایران هم این کار را کردند و اتفاقاً فرح تا حدودی گرداننده این جریان بود.* کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، آمریکایی‌ها برای ایجاد مسئله اقتصادی و سیاسی و ایجاد فرهنگ تمدن غربی یعنی نفوذ سبک زندگی غربی در تمدن ایرانی، آیا می‌توان گفت اصلاً کار ویژه فرح برای وارد شدن در سیستم پهلوی این بود که او این کار را انجام دهد، اصلاً به او این محول شد تا این مسائل فرهنگی را ادامه دهد؟ بعد از این که فرح دیبا به‌عنوان نائب‌السلطنه انتخاب می‌شود طبیعتاً جایگاه ویژه‌ای از سال ۴۶ به بعد پیدا می‌کند. بعد اطراف او تعداد زیادی توده‌ای‌های سابق جمع می‌شوند که تماماً ضد دین هستند. اینها در پوشش هنر هم تبلیغ ضد دینی خود را انجام می‌دهند و هم برای خود موقعیت و درآمد کسب می‌کنند و هم فرح را در جامعه مطرح می‌کنند.به این دلیل انواع و اقسام موزه‌ها و هنرها و فیلم‌ها به‌سمت و سراغ جشن هنر شیراز می‌رود که اوجش جریان سال ۵۲ است و آن افتضاح عجیب را به بار آوردند که سفیر انگلیس به شاه می‌گوید آنچه در شیراز اتفاق افتاد اگر در لندن اتفاق افتاده بود، مردم اینها را می‌کشتند، یعنی هنرمندانی را که این فضاحت را به بار آوردند مردم می‌کشتند.بنابراین هدف این بود که کلاً جامعه ایران را به‌لحاظ هویتی و تاریخی کاملاً استحاله کنند و شاه در ۱۴ آبان ۵۷ در آن نطق رادیو و تلویزیونی که پخش شد به‌صراحت گفت "من اعتراف می‌کنم که ما فاسد بودیم. ما فساد را در جامعه توسعه دادیم. من اعتراف می‌کنم خانواده من در این فساد دخالت داشتند. من اعتراف می‌کنم ظلم کردیم. من اعتراف می‌کنم ما وابسته بودیم، لذا قول می‌دهم از این به بعد جبران کنم."، این حرف شاه است.تنها به این امید که فکر می‌کرد مردم این حرف را باور کنند و به این ترتیب از صحنه خارج شوند و مردم هم باور نکردند. بنابراین اساساً طرح تمدن بزرگ یک فریبی بود برای اینکه پول نفت ایران را بگیرند و شاه را بیش از اندازه بزرگ و از او استفاده کنند و جامعه را از اسلام دور کنند و غربی‌ها در این مملکت نفوذ گسترده‌تری در همه رشته‌ها داشته باشند.*شاه در یکی از مصاحبه‌های تلویزیونی اعلام می‌کند "منظور ما از تمدن بزرگ این است که همه مردم ایران اعم از کوچک و بزرگ از رفاه اجتماعی برخوردار باشند". خبرنگار می‌پرسد "منظورتان از رفاه اجتماعی چیست؟" که او می‌گوید "حداقل یک دفترچه تأمین اجتماعی داشته باشند". سؤال این است که درآمد نفتی که ۴ برابر شده است، این جامعه‌ای که این اندازه درمانده از نظر اقتصادی است و شاه چنین می‌گوید، همین پول نفت در لندن وام داده می‌شود که فاضلاب لندن ساخته شود. چرا چنین رخدادی ایجاد می‌شود؟ این نشان می‌دهد یک جای سیستم ایراد دارد. چطور می‌توان اینها را با هم جمع کرد؟ اساساً برای خاندان سلطنت فقط حفظ حکومت و عیاشی‌ها و کاخ‌ها و لذت‌ها و هزینه‌های عجیب و غریب مدنظر بوده است. ملت و رفاه ملت به‌معنای واقعی برای اینها مطرح نبوده است. اگر صحبتی هم از ملت و رفاه ملت می‌کنند فقط برای این است که کمکی به ماندن کند، مثلا روز ۴ آبان سال ۴۹ رضا پهلوی ده‌ساله می‌شود. روز تولد او ۹ آبان است. فکر می‌کنید به این بچه ده‌ساله چه‌چیزی را هدیه دادند؟ یک ماشین رویزرویس به‌عنوان هدیه پدر به پسر بود، این به چه معنا است؟ چه‌میزان این کار هم معقول است. برای یک بچه ده‌ساله چنین ماشینی به چه معنا است؟ از این نمونه‌ها بی‌نهایت است. تا اندازه‌ای این هزینه‌ها برای اینها اهمیت داشته است که اصل کار بوده است.اسدالله عَلَم در خاطرات خود می‌گوید که "فرح برای یک هفته به مسکو رفت. من و شاه هم از این فرصت استفاده کردیم و به کیش رفتیم. چند تن از دوستان خود را بردیم. منظور از دوستان رمز زنان آن‌چنانی است. همزمان قرار شد دو نفر از فرانسه بیایند. آنجا بعد از چند روز که با دوستان ایرانی بودیم شاه گفت که «دوستان خارجی ما چطور شدند؟» من گفتم که «در هواپیمای اختصاصی هستند و از فرانسه می‌آیند». شاه گفت «این خلبانان نمی‌پرسند که اینها چه‌کسانی هستند که کیش می‌بریم؟»"، اسدالله علم گفت «می‌دانند اما به‌روی خود نمی‌آورند».این زندگی اینها بود. بنابراین برای اینها مردم و فرهنگ و تمدن و دین و غیره مطرح نبوده است.* بحث دیگر تشکیل حزب رستاخیز است، تک‌حزبی که تا قبل از آن بحث دوحزبی و فضای رقابت سیاسی در جامعه مطرح بود. اصولاً به وجود آمدن حزب رستاخیز آن هم به‌صورت تک‌حزبی چه‌کمکی به ایجاد تمدن بزرگ می‌کرد؟از سال ۳۹ شاه تحت فشار برای آزادی‌های سیاسی دادن و ایجاد فضای باز سیاسی بود، چراکه آمریکایی‌ها نگران بودند که این خفقان و سانسور و این فضای امنیتی و این سرکوب شدیدی که وجود دارد روزی منفجر شود و ایران از دست اینها خارج شود، لذا می‌گفتند "باید این حکومت فضای بازی را ایجاد کند، انتخابات و مجلس و دولتی باشد اما کلّیت را ما اداره می‌کنیم و ظاهراً انتخابات و مجلس و دولت هستند" و مردم راضی می‌شدند.ولیکن شاه هیچ‌گاه زیربار این مسئله نرفت البته انگلستان هم قبول نمی‌کرد. انگلیس می‌گفت "اگر در ایران آزادی دهیم کلاً از دست ما خارج می‌شود. ما جامعه ایران را می‌شناسیم و تنها باید با سرکوب اداره شود". اتفاقاً در سال ۵۷ وزیر خارجه وقت انگلستان دیوید اوئن خطاب به آمریکایی‌ها می‌گوید "شمایی که در ایران صحبت از آزادی سیاسی کردید حالا بروید جمع کنید."، یعنی سیاست شما غلط بود و کار شما به اینجا رسید. البته خانم آلبرایت،‌ وزیر خارجه آمریکا هم یک بار این را گفت که "انقلاب ۱۹۷۹ ایران نتیجه عملی بود که در سال ۱۹۵۳ در سیاست‌های بعد از آن انجام دادیم."، منظور این بود که "سرکوب‌ها و خفقان در دوره پهلوی که مورد حمایت ما بود."، چون اینها دموکرات بودند و به سیاست جمهوری‌خواهان حمله می‌کردند.آنچه قطعی است این بود که دولت پهلوی به هیچ عنوان معتقد به آزادی‌های سیاسی و حق مردم و انتخابات آزاد و مجلس و مردم نبودند. زمانی هم که مجبور می‌شدند یک حزب ملّیون و یک حزب مردم درست می‌کردند و منوچهر اقبال را بالای سر ملّیون و علم را بالای سر حزب مردم قرار می‌دادند و این حزب‌بازی را راه می‌انداختند.در اواخر سال ۵۳ شاه احساس کرد تقریباً همه مشکلات را حل کرده است؛ گروه‌های مخالف داخل کاملاً سرکوب شدند. با عراق توانستند به توافقاتی برسند و به این ترتیب قرارداد معروف الجزایر را امضا کردند. اسرائیل هم مسائل خود را در منطقه حل کرده است، به این ترتیب برای ابد ماندنی هستند. تصور رژیم شاه در اواخر سال ۵۳ و در سال ۵۴ واقعاً این بود که "ما دیگر هیچ مشکلی برای ماندن تا ابد نداریم."، لذا گفتند "حالا قرار است مدل غربی داشته باشیم"، حزبی به‌نام حزب رستاخیز را درست کردند و بالاخره بیاید و ادای تشکیلات حزبی را درآورد. وقتی از شاه می‌پرسند تک‌حزبی نشانه آزادی نیست می‌گوید "من با آن شکل آزادی که در غرب وجود دارد موافق نیستم. ما آزادی نوع خودمان را داریم".* یک‌سری شعارهایی همانند اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه و عبور از دروازه‌های بزرگ تمدن می‌داد، مردم که در جامعه زندگی می‌کنند می‌بینند با این وعده‌ها و با این شعارها وضعیت اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی آنها بهتر نمی‌شود که بدتر هم می‌شود. این گونه صحبت‌ها در ایجاد ناآرامی و عدم اعتماد مردم نسبت به حکومت و سلطنت چقدر کمک کرد؟یک اصلی وجود دارد که حاکم بر تمام جوامع و در همه زمان‌ها و همه مکان‌ها است و این که حکومت باید در خدمت مردم و برای مردم باشد و با مردم باشد تا بماند، در غیر این صورت دیر یا زود نابود می‌شود، فرقی ندارد، فرعون در مصر باشد یا امپراطوری شرق و یا شوروی و یا آمریکا باشد، قطعاً اگر ظلم و تبعیض و فساد و غصب وجود داشته باشد این حکومت نابود می‌شود.امروز با دلیل قطعی می‌گوییم اسرائیل نابود خواهد شد. با اطمینان این حرف را می‌گوییم چون مبنای تشکیل اسرائیل بر ظلم و فساد و غصب و بی‌دینی است و این قطعی است، قانون است، این اراده خداوند است و این را به‌عنوان قانون می‌فرماید؛ "وقتی قرار است منطقه‌ای را ویران کنیم و برهم بریزیم سران آن فسق می‌کنند". فسق از حق و عدالت و حد خود خارج شدن است. اینها ظلم می‌کنند و از بین بردن اینها قطعی است. اراده خداوند قطعاً بر نابودی او خواهد بود.سال ۵۴ اوج آن قضایا بود. من در سلول کمیته مشترک بودم. ۵ــ۴ نفر در سیاه‌چال بودیم که همدیگر را درست نمی‌دیدیم. همه گروه‌ها را می‌گرفتند و می‌زدند و می‌کشتند. دوستان به من می‌گفتند "فکر می‌کنید آینده این حکومت چه خواهد شد؟"، گفتم "قطعاً اینها نابود می‌شوند چون این قانون الهی است. حال فقط مانده بگویید "چه‌زمانی و چگونه؟" این را من نمی‌دانم، ممکن است ۵۰ سال یا ۱۰۰ سال یا سه سال دیگر باشد.بنابراین این که اینها بیایند حزب رستاخیز را با فریب درست کنند و مردم را فریب دهند و ظلم و فساد و جنایت خود را بپوشانند نمی‌توانست نابودی اینها را جبران کند. یک نویسنده معروف آمریکایی کتابی به‌نام مکافات نوشته است و در آن امپراطوری روم و امپراطوری آمریکای امروز را مقایسه کرده است، می‌گوید "امپراطوری روم خیلی قوی‌تر از امپراطوری آمریکا بود و پایه‌های محکم‌تر داشت ولی چون ظالم بود از بین رفت و آمریکا هم قطعاً از بین خواهد رفت".می‌گوید "همان طور که برده‌ها در کاخ‌های امپراطوری روم ریختند و کاخ‌های آنها را بر سرشان خراب کردند، جهان سومی‌ها هم بر سر آمریکا می‌ریزند و آمریکا را خراب می‌کنند".* شما نکته خاصی در مورد موضوع بحث دارید؟طرح مسئله تمدن بزرگ را شاه به‌عنوان نشانه‌ای از روشنفکری از آینده‌نگری از افق فکری وسیع خود می‌دانست و فکر می‌کرد که بسیاری از روشنفکران و غربگراها و عوامل غرب حتی در غرب از این فکر و از این برنامه استقبال می‌کنند و این مسئله کمک مهمی به بقای رژیم می‌کند. من هنوز به سندی برنخوردم اما روی مجموعه دیدگاه‌هایی که برخوردم دیدم که به نظرم رسید این طرح اسرائیلی بود، یعنی آنها این را داده بودند.* بر چه‌اساسی می‌گویید؟ آنها برای بقای رژیم پهلوی خیلی اهمیت می‌دادند یعنی بقای رژیم پهلوی بسیار برای اینها اهمیت داشت، به‌عنوان تضمین‌کننده موجودیت همیشگی اسرائیل در منطقه بود. زمانی که انقلاب در ایران پیروز می‌شود وزیر خارجه اسرائیل یک جمله می‌گوید که "زلزله‌ای در ایران شد که خاورمیانه را خواهد لرزاند و به‌دنبال آن دنیا خواهد لرزید."، به‌عبارت دیگر موشه دایان وزیر خارجه وقت اسرائیل می‌گوید "انقلاب اسلامی تمام بساط ما را جمع خواهد کرد، بیایید و قبل از چنین اتفاقی همه جمع شویم و مانع این اتفاق شویم"، چرا که حکومت پهلوی را بهائی‌ها و یهودی‌ها اداره می‌کردند.* هر جفت هم منشأ یکی دارند. بله، درست است. شما مشاهده می‌کنید تمام اطرافیان رضاشاه و محمدرضا شاه چه‌کسانی بودند.منبع : تسنیمانتهای پیام/

«برف و سرما» برخی مدارس ۵ استان کشور را تعطیل کرد

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، بارش برف، برودت هوا و لغزندگی معابر در استان‌های مختلف کشور موجب تعطیلی مدارس می‌شود؛ امروز هم به همین دلیل، برخی مدارس ۴ استان تعطیل است.* اردبیلبه دلیل بارش برف و برودت هوا، نوبت صبح پیش‌دبستانی‌ها در اردبیل امروز تعطیل است.* گیلانبه علت بارش شدید برف در دو روز گذشته ، تمام مدارس مقاطع مختلف تحصیلی شهرهای لاهیجان، خمام، نواحی یک و دو رشت ، دیلمان، سنگر، کوچصفهان ، سیاهکل، عمارلو، رحمت آباد و بلوکات، آستانه اشرفیه، ماسوله، اطاقور، رودبنه و خشکبیجار امرور یکشنبه ۱۷ بهمن در شیفت صبح و عصر تعطیل است. همچنین فعالیت آموزشی در سایر مدارس استان با یک ساعت تأخیر آغاز خواهد شد و چنانچه در منطقه‌ای به شکل موردی مشکلی وجود داشته باشد، مدیران آموزش و پرورش مناطق با هماهنگی فرمانداری و بخشداری اقدامات لازم را انجام می‌دهند.* مازندرانبا توجه به با عادی شدن شرایط و کنترل نسبی مصرف گاز، مدارس استان مازندران در همه مقاطع امروز یکشنبه ۱۷بهمن دایر است تنها مدارس لاریجان اعم از ابتدایی، متوسطه اول و متوسطه دوم به دلیل افت فشار گاز، امروزتعطیل است. *‌خراسان رضوی به علت برودت شدید هوا، لغزندگی سطح معابر وضعیت تعطیلی مدارس استان خراسان رضوی در نوبت صبح امروز یکشنبه ۱۷بهمن به شرح زیر است:در شهرستان‌ها و مناطق کدکن، طرقبه و شاندیز، تربت حیدریه، احمدآباد، رضویه، فریمان، جلگه رخ، گلبهار، چناران، زاوه، تبادکان و نواحی هفتگانه مشهد مقدس فقط در مقطع ابتدایی تعطیل است. ضمناً تمامی مدارس استثنایی نیز در‌ مناطق فوق تعطیل است.* خراسان جنوبی به دلیل برودت هوا، یخبندان و لعزندگی سطح معابر، تمام مدارس دوره ابتدایی شهرستان بیرجند امروز یکشنبه ۱۷ بهمن ماه ۹۵ در نوبت صبح تعطیل است.دانش‌آموزان پایه‌های اول، دوم و سوم ابتدایی شهرستان سربیشه نیز امروز در نوبت صبح تعطیل هستند.منبع : فارسانتهای پیام/

چهارشنبه‌هایی با طعم غذای گرم برای کارتن خواب‌ها / موزیسین و مهندسی که کارتن خواب شدند؛ پزشک‌هایی که آشپزی می‌کنند +عکس

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب،‌ کارشان ساده است. در شهرهاي مختلف ايران از شمال و جنوب گرفته تا شرق و غرب، روزهاي چهارشنبه غذاي گرم مي‌پزند و نيمه‌شب ميان كارتن‌خواب‌ها پخش مي‌كنند. نمي‌گويند معتادي! نمي‌گويند بيا و ترك كن! هيچ نمي‌گويند. فقط لبخند مي‌زنند و كارتن‌خواب‌ها را در آغوش مي‌گيرند. پس از دلجويي از آن‌‌ها، كمي غذای گرم و پوشاك به شان هديه مي‌دهند و مي‌روند، همين.وقتی داخل ساختمان موسسه پایان کارتن خوابی در حوالی خیابان ۱۷شهریور تهران می شوم، «علی حیدری» مسئول موسسه کنار بخاری کوچکی بر روی یک پتوی معمولی خوابیده است. تعجب می کنم از وضعی که دارد در حالی که قرار گفتگو را چند بار با او هماهنگ کرده بودم. متعجب از همکارش علت را می پرسم و متوجه می شوم حیدری صبح امروز زیر تیغ جراحی بوده و حالا که ساعت ۷ شب است، با حالی ناخوش از بیمارستان به موسسه آمده تا به قول خودش با انرژی مثبت و عشقی که در فضای اینجا هست، حالش را خوب کند.با وجود تزریق چندین مسکن و استفاده از پمپ درد، هنوز هم می شود ردّ درد را در چهره اش دید. قید گفتگو را می زنم و راهی زیرزمین موسسه می شوم تا درباره حال و هوای مردها و زن هایی که غذای امشب را آماده می کنند، چیزی بنویسم.ساختمان این انجمن مردمی ماهانه نزدیک به پنج میلیون تومان هزینه اجاره‌بها دارد که خود حیدری آن را می‌پردازد.از نوجوان ۱۲ ساله تا پیرمرد ۸۰ ساله در بین شان دیده می شود. هر کسی هر کاری که از دستش بر بیاید، دریغ نمی کند. بعدها می فهمم هم پزشک و دندانپزشک در بینشان هست، هم وکیل و بازاری. چند نفر هم کارمندان دولت و شرکت های خصوصی اند. بعضی ها فرزندانشان را آورده اند و برخی هم با همسرانشان آمده اند. جمعی صمیمی شکل گرفته و هر کدامشان در تقلایند تا شام امشب، قبل از ساعت ۱۰ آماده شود. اول پلو ریخته می شود و پشت سر آن، خورشت قیمه و بعد از آن برنج زعفرانی و سیب زمینی و قاشق به آن اضافه می شود و غذای گرم در سبدهای پلاستیکی بزرگ گذاشته می شود تا حرارتش را از دست ندهد.در میانه کار، ۲۰۰ پرس چلوکباب هم آماده می شود؛ با کباب هایی خوش رنگ و لعاب و در ظرف هایی آلومینیومی و باکیفیت. بعد از آن باز هم بساط چلو قیمه به راه می شود تا حدود ۱۰۰۰پرس غذای امشب آماده شود.عقربه های ساعت نزدیک ۱۰ شب است که علی حیدری به تنهایی و با تنی رنجور، پله های موسسه را که پر است از کیسه های بزرگ لباس، به آرامی و با نشانه هایی از درد، یکی یکی طی می کند تا به زیرزمین و آشپزخانه مهربانی برسد. همه دور تا دور آشپزخانه می ایستند. مردان در یک سو و زنان در سوی دیگر. همه دست در دست هم. حیدری به خاطر دردی که دارد، نشسته حرف هایش را می زند و دعا می کند. همه را یاد می کند و گلِ صحبت هایش این است که: اگر می خواهید دارایی تان دو برابر بشود، آن را نصف کنید... منظورش این است که آن را با مردم نیازمند تقسیم کنید. در آخر هم از حاضران می خواهد در هفته آینده، هر روز چند لقمه نان و پنیر و سبزی برای کارتن خواب ها و کودکان کار تهیه کنند و در کیفشان داشته باشند و به آن ها بدهند.وقت رفتن می رسد. سبدهای غذا به داخل وانتی می رود که بنر موسسه بر روی آن خودنمایی می کند. بقیه هم با هر وسیله ای که دارند، راه می افتند. تا کوچه اوراقچی های میدان شوش، راه زیادی نیست.در ضلع جنوب شرقی میدان شوش، سال هاست می شود رد معتادانی را یافت که اجناسی بی ارزش را با قیمت هایی باورنکردنی می فروشند. یکی شلواری دستش گرفته و آن را به ۲۰۰ تومان می فروشد؛ دیگری عروسک های کوچکی دارد که معلوم نیست از بساط بازی کدام دخترک دزدیده است. کمی آنطرف تر یکی هست که گوشی موبایل می فروشد به قیمتی آنچنان پایین که نمی توانی به دزدی بودنش شک کنی. خلاصه بازار خرید و فروش خاص این میدان، تازه آخر شب ها، جان می گیرد.باید از بین این جمعیت در هم تنیده به آرامی خود را به انتهای کوچه اوراقچی ها رساند. در میانه کوچه اما ردهایی از خیسی به چشم می خورد اما نه باران آمده و نه شیر آبی موجود است. وقتی بوی تعفن تمام بینی را پر می کند، تازه می شود فهمید که موضوع از چه قرار است...وانت غذارسان در گوشه ای از میدانگاهِ وسط کوچه می ایستد و ماشین های دیگری از اعضای موسسه، اطراف آن را به نحوی پوشش می دهند که از طرفین، راهی به آن نباشد و غذا در نظم و ترتیب بین کارتن خواب هایی که معلوم نیست چند دقیقه در صف ایستاده اند، توزیع شود. با این همه باز هم هستند افرادی که پای شکسته و تن رنجورشان را بهانه می کنند برای آمدن این سوی وانت و درخواست گرفتن غذا بدون صف.آن سوی میدانگاه اما صف دیگری شکل می گیرد برای زنان و دختران. پسربچه ها هم که صف مردانه را شلوغ می بیننید، راهی آن صف می شوند. زنانی مهربان و آراسته، غذاها را با لطافتی مثال زدنی بین زنان آسیب دیده توزیع می کنند. آن ها نه حصار دارند و محدودیت اما انگار فرهنگشان در گرفتن غذا و خدمات بالاتر از مردان است.زنی اما بی خیال صف می شود و کنار وانت توزیع غذای مردان می آید و اصرار دارد که غذایی خارج از صف بگیرد. سر و وضعش تمیزتر از آن چیزی است که به کارتن خواب بخورد اما از چشم هایش می شود مصرف مواد مخدر را فهمید. شیشه مصرف می کند. دیپلم علوم انسانی دارد و به خاطر اختلاف نظر با خانواده اش مجبور به ترک خانه شده و این روزگار برایش رقم خورده است. روزی ۲۰۰۰۰تومان هزینه اعتیادش است و آن را از دستفروشی در مترو به دست می آورد. گاهی هم به خانه دایی اش در خیابان پیروزی می رود اما انگار راحت تر است که هر شب را در همین بیقوله به صبح برساند. آنقدر پافشاری می کند تا یک پُرش نصیبش می شود. تا غذا را می گیرد آنقدر سریع و فرز صحنه را ترک می کند که ردش هم گم می شود. می داند که اگر کسی بفهمد او خارج از نوبت غذا گرفته برای بروبچه های موسسه بد می شود. لیلا در انبوه جمعیت چهارشنبه شب های کوچه اوراقچی ها ناپدید می شود. یکی می شود مثل بقیه و در لاک گرفتاری هایش فرو می رود...اینجا از پرستوی ۲۰ ساله ای که برای دل خودش کیک خانگی درست کرده و به نیازمندان تعارف می‌کند تا مرد ۶۰ ساله ای که آب خنک به دست پیرمردی همسن و سال خودش می‌دهد که روی کارتنی که تمام زندگی‌اش محسوب می‌شود نشسته و توان بلند شدن ندارد، دیده می شود. در کناری بیوه زنی درد دل می‌کند که بلوچ است و بچه‌هایش شناسنامه ندارند. گوشه‌ای دیگر زنی ۱۸ ساله کمک می‌خواهد تا مادرشوهرش را که کتکش می‌زند ترک کند، دیگری که جوانی شاید زیر ۳۰ سال است غذایش را با حیوان مریض و مجروحی که از جوی پیدا کرده تقسیم می‌کند و در این میان رضا جوانی ۳۱ ساله که روزی اعتیاد داشت و حالا پاک پاک است، با تمام وجودش کار می‌کند. او که در رشته ریاضی از دانشگاه سراسری فارغ‌التحصیل شده و تسلط کامل هم به زبان انگلیسی دارد این روزها درگیر شرکت در آزمون دکتری است و باور دارد اعتیاد از هیچ فردی دور نیست حتی او که با ساز و سنتور دمخور بوده و داستانش را از روزهای اول دانشجویی‌اش تعریف می‌کند که برای نخوابیدن و درس خواندن با ترامادول آشنا شد و همین آشنایی مسیر زندگی‌اش را تغییر داد.نگار نیکوکلام می‌گوید: «در این شب‌ها آموزش‌های خانواده و بهداشت به این افراد داده می‌شود و با بچه‌ها نقاشی کار می‌کنیم. بحث آسیب‌های اجتماعی در این قشر بسیار بالا است و آموزش‌هایی با حضور روانشناسان برای جلوگیری از آسیب‌های جدید به زنان و دختران در سن بلوغ ارائه می‌شود. به خانواده‌هایی که نوزاد زیر دو سال دارند و هر هفته مراجعه می‌کنند تا شناسایی شوند، شیر خشک یا وسایلی مثل شیشه شیر اهدا می‌شود و در نظر داریم برای همه کارتن خواب‌ها کارت شناسایی صادر کنیم تا بتوانیم با توجه به کارت‌ها خدمات ارائه دهیم. از طرفی هم ماشین‌های فوریت‌های اجتماعی هر هفته حضور دارند تا به افرادی که برای ترک مواد مخدر تمایل دارند مشاوره بدهند و آنها را به صورت رایگان به کمپ‌های ترک اعتیاد معرفی کنند.»علی حیدری اما امشب آنقدر درد دارد که حتی نمی تواند از ماشین پیاده شود. در کناری پارک کرده و به کار دوستانش نگاه می کند. قبل از حرکت از همه خواسته بود که اگر کارتن خوابی از وضعیتش خسته شده و می خواست زندگی اش را تغییر دهد، او را به سمت ماشینش راهنمایی کنند. غذاها خیلی زودتر از آن چیزی که فکرش را بکنید، توزیع می شود اما خیلی ها هنوز غذای گرم ندارند...علی حیدری معتقد است: ما خدا را همراه خود می‌دانیم؛ در همه شرایط؛ صف اتوبوس، ترافیک، دیدن تصاویر زندگی خصوصی افراد، قضاوت در مورد دیگران، سرچهارراه و... ما خودمان را موظف می‌دانیم ترک کنیم پارتی‌بازی، زرنگ‌بازی (عدم رعایت صف) و تقلب کردن و عدم صداقت را... از سویی دیگر، اخلاقیات را بالاتر از هر آیین و مکتبی می‌دانیم و سعی می‌کنیم به آن عمل کنیم. همچنین قول می‌دهیم خیابان را خانه خود و دریا را حوض خانه‌مان و جنگل را باغچه خانه‌مان بدانیم. زباله را در سطل‌زباله قرار دهیم، نه در کف خیابان و دریا و جنگل... ما تمرین می‌کنیم که تصمیم‌های مهم‌مان براساس تحلیل جامع«منفعت و هزینه» باشد و به صورت مکتوب فکر کنیم نه ذهنی و روی هوا. ما متعهد می‌شویم روزانه ۱۰ دقیقه خلوت و سکوت و به آینده فکر کنیم و برنامه‌ریزی نماییم. ما خود را موظف می‌دانیم با دیگران به‌گونه‌ای رفتار کنیم که می‌پسندیم با ما رفتار شود. کار توزیع غذا تمام شده اما کار تزریق واکسن و ایمن سازی معتادان در برابر ایدز و برخی بیماری های دیگر در گوشه ای از میدانگاه ادامه دارد. معتادان بافرهنگ، یکی یکی می آیند و داوطلبان آستینشان را بالا می زنند برای تزریق. مشخصاتشان را می گویند و منتظر می شوند برای اتمام مراحل واکسیناسیون.****علی حیدری خاطرات تلخ هم دارد... می‌گوید: «در خیابان قدم می‌زدم که دختر ۱۵-۱۴ ساله زیبایی را دیدم که کنار جوی آب افتاده بود و از سرما می‌لرزید. لباس مناسبی به تن نداشت و گرسنه به نظر می‌رسید. تا مدت‌ها برایش غذا می‌بردیم و از آنجایی که قانون این اجازه را به گروه‌های خصوصی نمی‌دهد که افراد را به محل ساختمان انجمن ببرند نمی‌توانستیم دخترک را جابه‌جا و از او نگهداری کنیم. بعد از مدتی متوجه این موضوع شدیم که پدرش او در ازای دریافت پول به افرادی می‌داده که هر روز به او تجاوز می‌کرده‌اند... دختر بچه کوچکی که نزدیک به ۳۰ بار در روز به او تجاوز می‌شد...»خانه دوست کجاست؟موسسه پایان کارتن خوابی برای کودکان کار، کودکان بی سرپرست و بدسرپرست هم آستین بالا زده و بعد از سه‌راه تیردوقلو و نرسیده به خیابان ارج، در خیابان مظاهری، بن‌بست «تاجیک»، پلاک ۳۰۳، خانه‌ای برای حضور کودکان در نظر گرفته است که «خانه دوست» نام دارد. هر روز ساعت ۱۴ درب این خانه به روی کودکان محله مظاهری و شوش و البته تمام تهران باز می‌شود.مسئول خانه دوست نگار نیکو کلام است و با او نیز گفتگویی مفصل درباره این خانه انجام داده ایم که به زودی منتشر می شود.*میثم رشیدی مهرآبادیمنبع : مشرق

تصاویر بی‌رحم‌ترین شکنجه‌گران ساواک

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، چهره‌هایی که در پی این سطور می‌آیند، برای آنان که در روزگار مبارزه کارشان به «کمیته مشترک ضد خرابکاری »افتاده بود، بس آشنایند. اینان باز جویان وشکنجه‌گران کمیته‌اند.هم آنان که در اوج قدرت مستانه پتک تفرعن را بر سروروی مبارزان می‌کوبیدند ودر اوج‌گیری انقلاب،فرار را برقرار ترجیح دادند.عکس یادگاری شکنجه‌گران کمیته مشترک ضد خرابکاریبهمن نادری پور معروف به «تهرانی» در دادگاه انقلاببهمن نادری‌پور معروف به «تهرانی»فریدون توانگری معروف به «آرش»در دادگاه انقلابناصر نوذری معروف به رسولیمنوچهر منوچهری معروف به ازغندیپرویز ثابتی تجویز گرشکنجه در کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواکفریدون توانگری معروف به آرشفرج الله سیفی کمانگر معروف به «کمالی»محمدعلی شعبانی معروف به «حسینی»منوچهر وظیفه خواه معروف به «منوچهری»منبع : تسنیمانتهای پیام/

انگلیس بدنبال پاک کردن ردپای خود در جنایات علیه یمن است + عکس

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، تجاوز عربستان به یمن بزودی به دومین سالگرد خود می‌رسد و در حالی که رژیم آل سعود در باتلاق یمن به نتیجه مطلوبی نرسیده، فروش تسلیحات (بمب‌های خوشه‌ای) برخی از هم‌پیمانان وی مانند انگلیس در گذشته که در این جنگ ناعادلانه استفاده می‌شود، افشا شده و حالا این کشور به‌دنبال گم کردن ردپای خود بوسیله رسانه‌های خود مانند بی‌بی‌سی در این جنگ است. عربستان اهداف غیرنظامی زیادی را در یمن بمباران می‌کندبمب‌های خوشه‌ای که انگلیسی‌ها مدعی هستند از سال ۱۹۸۹ دیگر مبادرت به فروش آن به عربستان نکرده‌اند، در زمان کنونی تبدیل به معضلی جدید برای دولت انگلیس شده و حالا می‌بایست پاسخگوی افکار عمومی در برابر جنایات هر روزه عربستان باشد. لندن در سال‌های بین ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۹، ۵۰۰ بمب خوشه‌ای به عربستان صادر کرده است و حالا به‌دنبال گم کردن ردپای خود بوسیله رسانه‌هایی مانند بی‌بی‌سی در این جنگ استدر این حال سیاست انگلیسی باز هم همچون قائله‌های همیشگی دست به دامن دستگاه بزرگ رسانه‌ای خود شده تا با اطلاعات مهندسی شده پاسخ افکار عمومی را بدهد. در همین رابطه خبرنگار بی‌بی‌سی جهانی برای ساخت مستند به یمن سفر کرده و نتیجه حاصله نیز در دیگر شبکه‌های بی‌بی‌سی از جمله بی‌بی‌سی فارسی به نمایش در آمده است. این مستند در بی‌بی‌سی انگلیسی با عنوان «یمن گرسنه» در برنامه "دنیای ما" پخش شده و بی‌بی‌سی فارسی آن را با عنوان «قتل تدریجی یمن» پخش کرده است. انگلیس دست به دامن دستگاه بزرگ رسانه‌ای خود یعنی بی‌بی‌سی شده تا با ساخت یک مستند و اطلاعات مهندسی شده پاسخ افکار عمومی را بدهدمستند «قتل تدریجی یمن» در واقع نمونه‌ای روشن از بازی با افکار عمومی توسط این رسانه انگلیسی است که تک تک مؤلفه‌های آن، محورهای اصلی و بالاخره عناصر و سوژه‌ها همگی برای فریب افکار عمومی طراحی شده است.داستان مستند در یکی از بنادر یمن به نام «حدیده» روایت می‌شود و سوژه اصلی داستان نیز کودکان آسیب دیده در این جنگ هستند. به عبارت دیگر انتخاب سوژه با هدف جریحه‌دار نمودن احساسات مخاطبان و محدودیت جغرافیای داستان مستند نیز برای کنترل هرچه بهتر پیام مستند صورت گرفته است. این مستند در بی‌بی‌سی انگلیسی با عنوان «یمن گرسنه» در برنامه "دنیای ما" پخش شده و بی‌بی‌سی فارسی آن را با عنوان «قتل تدریجی یمن» پخش کرده است روایت‌گر داستان که در واقع در طول مستند به گفتگو با خبرنگار بی‌بی‌سی می پردازد، زنی دکتر است که در ابتدای مستند وی به عنوان چهره‌ای انسان‌دوست معرفی شده که در خلال جنگ برخلاف دیگر همکارانش کشور را ترک نکرده و برای کمک به بیماران و کودکان، آنهم از هزینه شخصی‌اش در شهر حدیده تلاش می‌کند. این شخصیت که توسط مستندساز بی‌بی‌سی انتخاب و معرفی شده، به عنوان یک فرد مورد اعتماد و ایثارگر در طول مستند به عنوان استناد اصلی بی‌بی‌سی معرفی می‌شود.کل اظهار نظر این دکتر زن در مورد جنگ و وضعیت بوجود آمده در یمن این است که «همه این مشکلات تقصیر جنگ است» و خبرنگار بی‌بی‌سی نیز در یک جمله در طول مستند دلیل این جنگ را اینطور تعریف می‌کند که ائتلاف به رهبری عربستان قصد عقب راندن حوثی‌ها را دارد و حوثی‌ها نیز دوسال پیش برخی مناطق یمن را از دولت این کشور گرفته‌اند! این در واقع همان تکنیک آشنای پاره حقیقت‌گویی است که مستند‌ساز در آن جنگ را میان چند کشور رسمی و شناخته شده به رهبری عربستان و یک گروه بی‌نام و نشان - و نه مردم- تعریف نموده و نوع انتقال پیام هم حوثی‌ها را متجاوز و عربستان را مدافع نشان می‌دهد. خبرنگار بی‌بی‌سی در یک جمله در طول مستند دلیل این جنگ را اینطور تعریف می‌کند که ائتلاف به رهبری عربستان قصد عقب راندن حوثی‌ها را دارد و حوثی‌ها نیز دوسال پیش برخی مناطق یمن را از دولت این کشور گرفته‌اند! این در واقع همان تکنیک آشنای پاره‌ای حقیقت‌گویی استاین زن با هدف کمک به سراغ کودکان آسیب دیده در جنگ می‌رود که در این مستند دو نفر از آنها به تصویر کشیده شده‌اند. دو کودک که بر اثر سوء‌تغزیه شدید در معرض مرگ قرار دارند و چهره‌های معصوم آنها و والدینشان به شدت احساسات مخاطب را تحت تأثیر قرار داده و باعث می‌شود با خشم در جستجوی دلیل این وضعیت در یمن باشد.اینجا دقیقاً جایی است که مستند ساز به کمک همان فضای محدود و سوژه احساسی منتخبش، شروع به ارائه دلایل این فاجعه در حدیده به عنوان نمونه وقوع این اتفاق در کل یمن است. در این مستند دو کودک که بر اثر سوء‌تغزیه شدید در معرض مرگ قرار دارند و چهره‌های معصوم آنها و والدینشان به شدت احساسات مخاطب را تحت تأثیر قرار داده و باعث می‌شود مخاطب با خشم در جستجوی دلیل این وضعیت در یمن باشد حال روایت بی‌بی‌سی به بندر این شهر می‌رسد و اینطور نمایش می‌دهد که نبود دارو در این شهر که هر ساعت و لحظه آن ممکن است باعث مرگ آن دو کودک و شاید ده‌ها هزار کودک دیگر در یمن شود، نبود سوخت است و اگر چه عربستان همه راه‌های ورود به یمن را با هدف جلوگیری از ورود تسلیحات کنترل محدود کرده است، اما باز هم ورود مقداری محدود سوخت به بنادر این کشور را برای کمک‌های بشر دوستانه باز گذاشته است. حال نکته اصلی ماجرا از قول بی‌بی‌سی اینجاست که حوثی‌ها این بندر را در اختیار دارند! پس مخاطب خیلی راحت می‌تواند حوثی‌ها را مسئول نبود سوخت و در نهایت نبود دارو و بالاخره مرگ کودکان تصور کند! البته در این میان مستند‌ساز بی‌بی‌سی باز هم برای هدایت هر چه دقیق‌تر مخاطب، جمله‌ای دیگر اضافه می‌کند: «بعضی‌ها می‌گویند حوثی‌ها سوخت را در بازار سیاه به فروش می‌رسانند!»؛ حالا اینکه این برخی‌ها چه کسانی هستند و چه سند دیگری دال بر مسئولیت حوثی‌ها در قبال کمبود سوخت وجود دارد، چیزی است که دیگر در این مستند پاسخی به آن داده نمی‌شود.راوی بی‌بی‌سی در این مستند می‌گوید: «بعضی‌ها می‌گویند حوثی‌ها سوخت را در بازار سیاه به فروش می‌رسانند!»؛ حالا اینکه این برخی‌ها چه کسانی هستند و چه سند دیگری دال بر مسئولیت حوثی‌ها در قبال کمبود سوخت وجود دارد، چیزی است که دیگر در این مستند پاسخی به آن داده نمی‌شوددر بخشی دیگر از مستند نوبت به پاسخگویی بابت بمب‌های فروشی انگلیس به عربستان، خصوصاً بمب‌های خوشه‌ای می‌رسد. در اینجا نیز مستند با استفاده از چندین تکنیک رسانه‌ای ابتدا مسئله را که اساساً خبر آن در سطح دنیا منتشر شده است، رد نمی‌کند و از این طریق سعی در القای صداقت خود دارد. در مرحله دوم نیز با انتخاب موضوع سوء تغذیه کودکان و سوخت، پیام مستند به گونه‌ای مهندسی شده که نقش بمب‌های فروخته شده از سوی انگلیس و آمریکا در وقایع ضد بشری یمن انکار شود.یه یک نمونه این نوع القا و دروغ‌پردازی توجه کنید: لحظاتی حضور مستند‌ساز بی‌بی‌سی بر پشت‌بام خانه‌ای در شهر است و با دست نقطه‌ای دور در اطراف شهر را نشان می‌دهد که هواپیماهای ائتلاف آن را بمب‌باران کرده‌اند. در این میان تصویر پخش شده از شهر در واقع نمایش عدم حمله عربستان به مناطق مسکونی است. این مستند موضوع فروش بمب‌های انگلیس به عربستان را رد نمی‌کند و از این طریق سعی در القای صداقت خود دارد، اما در مرحله بعد با انتخاب موضوع سوء تغذیه کودکان و سوخت، پیام مستند به گونه‌ای مهندسی شده که نقش بمب‌های فروخته شده از سوی انگلیس و آمریکا در وقایع ضد بشری یمن انکار شود پایان مستند نیز نمادسازی بی‌بی‌سی برای نمایش نقش منجی برای قاتل ملت یمن یعنی عربستان است! درواقع در پایان مستند ابتدا می‌بینیم که یکی از کودکان در بیمارستان فوت می‌کند و صحنه‌های بسیار ناراحت کننده‌ای را رقم می‌زند، در این میان کودک دیگر به نام عبدالرحمان که از ابتدای مستند در انتظار دارویی کمیاب در یمن است و مخاطب نیز امیدی به زنده ماندنش ندارد، سرانجام به وسیله دارویی که از مرز عربستان! تهیه می‌شود، نجات پیدا می‌کند؛ این یعنی القایی اینکه عربستان واردات دارو و غذا برای مردم یمن را قطع نکرده است. کودکی از ابتدای مستند در انتظار دارویی کمیاب در یمن است و مخاطب نیز امیدی به زنده ماندنش ندارد، سرانجام به وسیله دارویی که از مرز عربستان! تهیه می‌شود، نجات پیدا می‌کند؛ این یعنی القایی اینکه عربستان واردات دارو و غذا برای مردم یمن را قطع نکرده استآنچه بی‌بی‌سی در پایان عنوان می‌کند، در واقع نه تنها یک اقدام رسانه‌ای توام با فریب افکار عمومی برای سفید کردن نقش انگلیس در ارسال بمب‌های خوشه‌ای محسوب می‌شود، بلکه تلاشی مذبوحانه برای ترمیم چهره جنایت‌کار عربستان در داستان دوسال تجاوز به ملت یمن است.منبع : مشرق

دست به ترکیب دفاع استقلال نزنید/ فقط رحمتی به درد این بازی می خورد

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، فارغ از مشکلاتی که در امر جذب بازیکن جدید برای استقلال بوجود آمد به نظر می رسد این تیم از هر نظر برای دیدار با السد قطر آمادگی لازم را داشته و با کمی خوش شانسی می تواند این حریف تا بن دندان مسلح را از پیش رو بردارد.دیدارهای پلی آف همواره در هر تورنمنتی با حساسیت های خاصی همراه بوده و مصاف استقلال با السد قطر هم به خودی خودی حساس است. فارغ از اینکه نماینده کشورمان با یک تیم عربی دیدار می کند که در حال حاضر چنین دیدارهایی برای ملت ایران از ویژگی خاصی جدا از مسایل ورزشی هم برخوردار است.بر اساس این گزارش، برای بررسی وضعیت فعلی استقلال در آستانه این دیدار با دو تن از کارشناسان پیشکسوت همین تیم صحبت کردیم. مجید نامجو مطلق و مهدی پاشازاده در گفت و گو با مشرق، درباره شرایط این روزهای استقلال صحبت کردند.*فقط رحمتی به درد این بازی می خوردیکی از نقاط قوت تیم استقلال در این فصل حضور همزمان دو دروازه بان آماده در این پست به شمار می رود. نامجو مطلق در این باره اظهار داشت:« به نظر من هر دو این دروازه بانان می توانند از پس از این دیدار بربیایند ولی قطعا اعتماد کردن به رحمتی با توجه به تجارب زیادی که از میادین بین المللی دارد می تواند شرایطی فراهم کند که بازیکنان تیم به ویژه مدافعان با خیال آسوده به بازی بپردازند».پاشازاده هم در این باره به رحمتی رأی داد و تأکید کرد:« قطعا تجربه مهدی در این بازی به کار استقلال می آید. حتما بازی به لحظات و دقایقی می رسد که نیاز است بازیکن بزرگی درون دروازه با مدافعان در ارتباط باشد و چه کسی در حال حاضر در ایران بهتر از مهدی؟ او ضمن آمادگی بالای بدنی که دارد می تواند در صورت رسیدن بازی به ضربات پنالتی از توانمندی اش در این زمینه و مهار پنالتی ها هم به استقلال کمک کند».*دست به ترکیب دفاع استقلال نزنیدترکیب ۴ نفره خط دفاع استقلال در این فصل خواسته یا ناخواسته بارها و بارها دستخوش تغییرات شده و منصوریان در ۲۰ بازی قبلی تیمش در لیگ، هر یکی دو بازی در میان زوج مدافعان میانی یا دفاع های راست و چپ خود را تغییر داده است. پاشازاده در این باره می گوید:« فعلا در ۳ بازی اخیر استقلال تقریبا با ترکیب ثابتی در این پست به میدان رفته. زکی پور در چپ و غفوری در راست عملکرد نسبتا خوبی داشته اند و اگر در زوج میانی دفاع هم ترکیب برزیلی ها قرار بگیرند به واسطه همزبانی شان با هم وضعیت بهتر خواهد بود گرچه من در تمرینات نیستم و نمی دانم کدام یک از مدافعان آماده تر هستند».نامجو مطلق در همین باره گفت:« در کل ساختار دفاعی استقلال از ابتدای فصل تا به امروز از استحکام خوب و قابل اطمینانی برخوردار نبوده است. اگر هم در بازی آخر گل نخورد باید این را پای ضعف در خط حمله و هافبک ماشین سازی گذاشت. آنچنان که دیدیم در بازی با پیکان بازهم جوانی حسینی کار دست این تیم داد».وی افزود:« با این همه یک نکته مثبت در این خط این است که در این دو، سه بازی اخیر که غفوری هم برگشته استقلال با ترکیب ثابت تری در این خط بازی کرده ضمن اینکه فکر می کنم مگویان هم به شرایط بازی برگشته است. با این حال پوشش و دوندگی در این دیدار مهمترین اصل برای مدافعان استقلال خواهد بود».*روز بزرگ برای نورافکن و ابراهیمیقطعا رویارویی هافبک های دو تیم در این بازی از جذابترین بخش های مصاف سه شنبه شب آزادی است. پاشازاده از اینکه جپاروف و آندو نتوانستند به استقلال بیایند تأسف خورد و گفت:« به هر حال شرایط به شکلی شده که استقلال باید با داشته هایش به دل این بازی برود و اتفاقا چه خوب که منصوریان با تکیه بر نیروهای جوانش می خواهد وارد این بازی حساس شود. حتم دارم نورافکن می تواند از پس این بازی بربیاید. قطعا با سپردن ژاوی به او این مهره باتجربه از کار می افتد. البته السد در خط هافبک بازیکنان خوب دیگری هم دارد ولی ابراهیمی هم از تجربه و توان فیزیکی بالایی برخوردار است و در کنار نیروی جوانی نورافکن و دوندگی بالای او مشکلی از این نظر برای استقلال بوجود نمی آید».*هافبک های السد به راحتی از کار نمی افتنداما نامجو مطلق نگاهی دیگر به این بخش از کار داشت و معتقد بود:« السد قطر همه توان خود را معطوف به هافبک های ارزشمند و توانمندش کرده و استقلال برای از کار انداختن این خط که اصلی ترین بخش تیم السد محسوب می شود کار سختی در پیش خواهد داشت. این بازی می تواند روز بزرگ و البته سختی برای ابراهیمی و نورافکن باشد. قطعا هافبک های السد مانند هافبک های ماشین سازی یا پیکان و نفت آبادان نیستند که راحت بتوان آنها را از کار انداخت».وی ادامه داد:« بازی پلی آف است و همانقدر که ما دوست داریم تیم مان به دور گروهی برسد آنها هم برای این بازی هزینه کرده و دنبال رسیدن به دور بعد هستند. همین انگیزه باعث می شود آنها برای اثبات توانایی شان بیشتر تلاش کنند و این می طلبد که بچه های ما هم دو برابر همیشه زحمت بکشند. اتفاق خوبی که در استقلال ظرف سه بازی اخیر رخ داده دوندگی بالای بازیکنانش بود. اگر در این بازی استقلال بتواند السد را از زمین خودش پرس کند حتما می تواند به خواسته اش برسد وگرنه اگر بازی را از نیمه زمین آغاز کند باید انتظار هر اتفاقی را داشت».*استقلال مراقب استارت اولیه السد باشدپاشازاده درباره تیم استقلال در فاز هجومی گفت:« مجتبی حقدوست، فرشید اسماعیلی، علی قربانی، محسن کریمی، خسرو حیدری و برزای همگی می توانند در این بازی به کار استقلال بیایند. این نفرات به اضافه کاوه رضایی که قطعا در این بازی نقش مهمی را ایفا خواهد کرد اگر بازی های اخیر شان در سه دیدار قبلی را ارائه دهند استقلال می تواند به برتری که می خواهد دست پیدا کند. البته تیم السد از ابتدا قطعا بازی را طوفانی استارت می زند و استقلال باید مراقب ده، بیست دقیقه ابتدایی بازی باشد».نکته ای که نامجو مطلق هم به آن اشاره داشت:« استقلال باید برای حملات سرعتی السد در ۱۵ دقیقه ابتدایی بازی آماده باشد. قانون بازی در خانه حریف می گوید ضربه را اول بزن و بعد بازی را اداره کن. آنها هم قاعدتا از این موضوع مطلع هستند و می آیند تا کار را به سود خود کنند ولی استقلال باید ضمن حفظ اعتماد بنفس خود در این شرایط با قرار دادن رضایی و برزای که هر دو سرعتی و اهل فرار هستند در جلوی زمین به محض دریافت توپ از السد آنها را در موقعیت گلزنی قرار دهد. هرچند که السد دو، سه بازیکن ملی پوش در خط دفاعی اش دارد ولی با این همه دروازه بان این تیم چندان مطمئن نیست و حتی می توان با شوت از راه دور به او گل زد».*نباید از خطای پشت ۱۸ غافل شدپاشازاده تأکید کرد:« نکته مهم دیگر این است که ما بتوانیم پشت ۱۸ قدم حریف خطا بگیریم. که این با در اختیار داشتن بازیکنان ریز نقشی همچون حقدوست یا کریمی و حتی اسماعیلی دور از دسترس نیست. ابراهیمی و رضایی در زدن این قبیل ضربات تبحر دارند و می توان از این راه هم به گل رسید».البته نامجومطلق به نقطه عکس این موضوع اشاره کرد و گفت:« هافبک ها و مدافعان استقلال هم باید مراقب باشند تا اطراف محوطه جریمه خطا نکنند. نه تنها ژاوی می تواند در زدن ضربه آزاد برای استقلال خطر ساز شود بلکه این بازیکن باهوش در این قبیل ضربات می تواند هر بار با طراحی یک تاکتیک باعث غافلگیری استقلال شود. حتی الامکان نباید در این منطقه به السد خطا داد».*تقسیم انرژیبا توجه به حذفی بودن بازی هر دو کارشناس استقلالی معتقد بودند این تیم باید برای همه دقایق بازی برنامه داشته باشد و در غیر اینصورت ممکن است در ۱۵،۱۰ دقیقه پایانی و با تخلیه انرژی کار از دستش خارج شود. نامجومطلق و پاشازاده به این نکته تأکید داشتند که تجربه در این روزها به کار می آید. اینکه امید ابراهیمی و خسرو حیدری و یا حتی یعقوب کریمی در این بازی می توانند در آرامش بخشیدن به تیم شان نقش مهمی بازی کنند. شتابزدگی و عجله از ویژگی های بازیکنان جوان است که در این قبیل بازی ها کمتر به کار می آید. تقسیم بندی انرژی باید حتما به بازیکنان استقلال آموزش داده شود تا ضمن دوندگی بالا در طول بازی از صرف انرژی بیهوده پرهیز کرده و به دقایق احتمالی بعد از وقت های قانونی در ۱۲۰ دقیقه هم فکر کنند.*استقلال شب سخت اما بی استرسی پیش رو دارد!نامجومطلق گفت:« بدون تعارف و با توجه به وضعیتی که حریف استقلال در جدول لیگ قطر دارد باید اذعان کرد که این تیم در حال حاضر از آماده ترین تیم های قطر محسوب می شود که با تکیه بر ستاره های بین المللی اش حریف سرسختی برای استقلال محسوب می شود و الان هم برای باختن و حذف شدن به تهران نیامده است. استقلال در این بازی باید هرچه در توان دارد را بگذارد تا بتواند از پس این بازی برآمده و به دور بعد برود در غیر اینصورت حتی کمی لغزش می تواند کار دست این تیم بدهد. البته آرزو می کنم استقلال از این بازی سربلند بیرون بیاید تا نمایندگان کشورمان در لیگ قهرمانان با تعداد کامل حضور پیدا کنند».پاشازاده هم اظهار داشت:« نتیجه این دیدار می تواند نقش پررنگی در ادامه مسیر این تیم تا پایان فصل بازی کند. استقلال می داند با چه تیم سرسخت و پرمهره ای بازی می کند. شاید هزینه یکی از بازیکنان این تیم به اندازه قیمت کل بازیکنان استقلال باشد از این رو بچه های استقلال چون چیزی برای از دست دادن در این دیدار ندارند و می دانند که هواداران شان از نابرابری بین دو تیم مطلع هستند اتفاقا با فراغ خاطر بازی کرده و از این حیث استرسی برای بازی ندارند. همین می تواند کمک بزرگی برای جوانان استقلال باشد تا سه شنبه شب هرچه در توان دارند را به نمایش بگذارند».منبع : مشرق

سایه سنگین سیاست بر ادبیات انقلاب/ شاعر انقلاب نه حمایت شد و نه کسی دستش را گرفت

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، شعر انقلاب اسلامی هرچند ریشه‌ در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی دارد، اما در چند دهه اخیر بالید و استعدادها و دریچه‌های جدیدی را به روی ادبیات معاصر گشود. با وجود این، شعر انقلاب اسلامی در سال‌های گذشته با ضعف‌های جدی نیز مواجه است؛ ضعف در تعریف، نظریه‌پردازی و نقد علمی و آکادمیک. در حالی که از سوی متولیان و مسئولان بارها از گسترش نقد دانشگاهی در این حوزه سخن رفته و آمارهایی ارائه شده است، شاعران و فعالان این حوزه هنوز بر سر اصول اولیه شعر انقلاب اختلاف دارند. اینکه «شعر انقلاب چیست؟»، «چه کسی می‌تواند شاعر انقلاب خطاب شود» و ... پرسش‌های سهل و ممتنعی است؛ هم می‌توان به آن پاسخ داد و هم نمی‌توان. پیدا کردن یک پاسخ واحد برای هر یک از این پرسش‌های به ظاهر ساده، زمانی طولانی می‌طلبد، آن هم در جلسات مفصل که شاعران و کارشناسان به یک جمع‌بندی برسند.اگرچه شعر انقلاب به میانسالی رسیده و جا افتاده است، اما بنیه نقد و نظر آن ضعیف است. بخشی از این مشکل به جریان کلی نقد ادبی در کشور بازمی‌گردد. نقد ادبی در جامعه ادبی بیشتر به‌به و چه‌چه‌هایی است که شاعران نثار هم می‌کنند و کمتر مایه‌های «نقد» در آثار دیده می‌شود. تعارفات کلی در قالب نقد ادبی منتشر می‌شود و حال اینکه این جریان در نهایت بر ادبیات معاصر چه تأثیری خواهد گذاشت، خود مجالی مفصل‌تر از این نوشتار مجمل می‌طلبد. شعر انقلاب اسلامی نیز به تبع این جریان، از نقد و نظر علمی کمی بهره‌مند است.حمیدرضا شکارسری در جلسه معرفی و نقد «از نتایج سحر» محمدرضا سنگری گفته بود که او در این کتاب از خودش تقلب کرده است؛ اشاره‌ای به کم بودن منابع تحقیقی در زمینه ادبیات انقلاب اسلامی. هرچند در سال‌های اخیر تعدادی از اساتید دانشگاه و منتقدان بر آن شده‌اند تا شعر انقلاب را در قالب آثار علمی مورد بررسی قرار داده و در قالب کتاب منتشر کنند،‌ اما هنوز تعداد آثاری که بتوانند به صورت جامع به جریان شعر انقلاب بپردازند، اندک‌اند. این موضوع حتی در تحقیقات دانشگاهی نیز نمود دارد. نویسندگان این تحقیقات عمده منابعشان را از کتاب‌هایی تأمین می‌کنند که عمدتاً ترجمه و معرفی نظریه‌های ادبی غربی است. با توجه به شرایط فعلی، پرسش این است که شرایط فعلی چه تأثیری بر جریان ادبیات انقلاب اسلامی خواهد گذاشت؟ آیا ضعف در نظریه‌پردازی در نهایت به ضعف در تولید محتوا و اثر در این حوزه منجر خواهد شد؟ نهادهای متولی در زمینه ادبیات انقلاب اسلامی مانند حوزه هنری و ... چه تکلیف و وظیفه‌ای در این میان دارند و تا چه اندازه موفق عمل کرده‌اند؟ چرا ادبیات انقلاب منتقد تربیت نکرده است؟ و... .مصطفی محدثی خراسانی که سال‌ها سردبیری مجله شعر حوزه هنری را برعهده داشت و از او با عنوان یکی از شاعران انقلاب اسلامی یاد می‌شود، معتقد است نگاه‌های سیاسی از یک سو و همچنین کم‌کاری نهادهای متولی و ارائه بیلان کاری به جای حرکت به سمت کارهای بنیادی سبب شده تا شعر انقلاب بدون پشتوانه‌های نقد اساسی و علمی به کار خود ادامه دهد؛ این در حالی است که شعر انقلاب به یک سبک ادبی مبدل شده و ظرفیت و توانایی این را دارد که با بحث و نظر کارشناسان، این‌چنین معرفی شود.او در بخشی از سخنانش از نبود متولی در حوزه شعر انقلاب در کشور انتقاد کرد و گفت که زمان آن رسیده تا نهادی به موضوعات اساسی در حوزه شعر انقلاب بپردازد و آن را واکاوی و نقد کند. مشروح گفت‌وگوی تسنیم با محدثی خراسانی به این شرح است:* با وجود اینکه بیش از سه دهه از شعر انقلاب می‌گذرد، این حوزه با ضعف‌های جدی در زمینه نقد ادبی روبروست. شعر انقلاب با پشتوانه خوبی کار خود را آغاز کرد، در این مدت حوزه‌های جدیدی را تجربه و شاعران جوان و خوش‌قریحه‌ای را به عرصه ادبیات کشور معرفی کرد، اما با وجود این با ضعف نقد و نظریه در این زمینه مواجهیم؛ به طوری که برای پرسش ساده اما اساسی مانند اینکه «شعر انقلاب چیست؟»، پاسخ واحدی نمی‌یابیم. دلیل این امر چیست؟ آیا این ضعف از شعر انقلاب است، یا این موضوع به دیگر عوامل مرتبط است؟واقعیت این است که در چند دهه پس از انقلاب، شاعران این حوزه گرم سرودن بودند و با شور درونی به نیازهای جامعه، جهان و جهان اسلام پرداخته و توجه کرده است. شاعر انقلاب تلاش کرده تا در این سال‌ها به رخدادهای انقلاب و جهان پیرامونش توجه نشان دهد و وظیفه اصلی خود را در این زمینه انجام دهد. شاعر انقلاب بیشترین توجه‌اش در این سال‌ها به فراز و فرودهای اطرافش بوده و کمتر متوجه بخش نقد و نظر بوده است.از سوی دیگر، معمولاً روال بر این بوده که کارهای حوزه نقد در دانشگاه‌ها و سیستم آکادمیک کشور پیگری و برنامه‌ریزی شود که متاسفانه ادبیات انقلاب ما هنوز جایگاه خودش را در نظام آموزشی دانشگاهی ما پیدا نکرده است. بسیاری از اساتید این حوزه با ادبیات انقلاب بیگانه‌اند. من الان خیلی نمی‌خواهم روی دلیلش بحث کنیم. نمی‌دانم چه سایه‌ای بر سر دانشگاه ما سنگینی می‌کند که باعث شده تا این بیگانگی با ادبیات انقلاب به چشم بیاید. ما با رسمیت نشناختن واقعی شعر و ادبیات انقلاب در دانشگاه‌ها با آن مواجهیم. این دو عامل می‌تواند از اصلی‌ترین عوامل فقدان نقد در حوزه شعر انقلاب باشد.* به نظر می‌آید که شعر انقلاب قربانی نگاه‌های سیاسی در میان جامعه دانشگاهی و کارشناسان ادبی ما شده است.بله، موارد این‌چنینی وجود دارد. به نظرم عنادی در جامعه دانشگاهی ما وجود دارد و همین نوع نگاه سبب شده تا بیشتر تمرکز اساتید ادبیات فارسی در دانشگاه‌ها بر ادبیات کلاسیک باشد. بیشتر تصور می‌شود که هنوز نگاه آنها به ادبیات انقلاب، نگاه دهه ۴۰ است. اساتید اولاً بیشتر در ادبیات گذشته ما غرق هستند و آن را به رسمیت می‌شناسند. در جریان ادبیات معاصر هم خیلی کم به سال‌های ادبیات انقلاب می‌پردازند و بیشتر تمرکزشان بر ادبیات دهه‌های ۳۰ و ۴۰ است. البته به حمد الله تعدادی از بچه‌های انقلاب به خصوص خود شاعران انقلاب که وارد فضاهای دانشگاهی شدند، کارهایی انجام دادند، مانند زنده‌یاد قیصر امین‌پور، محمدرضا ترکی و... . البته برخی از اساتید هم هستند که تلاش‌هایی در این زمینه می‌کنند، مانند استاد شفیعی کدکنی که من نقش مؤثری برای ایشان در این زمینه قائلم. شفیعی کدکنی هم با ادبیات کلاسیک و هم ادبیات پیش و بعد از انقلاب اسلامی آشناست و رفاقت و تأکیداتی که از زبان او درباره شعر و شاعران انقلاب شنیده‌ام، منجر شده تا کمک‌های بزرگی به این حوزه کند. از سوی دیگر، شعر انقلاب واقعاً به مرحله قابل قبولی رسیده و وجوه تمایزش، چه به لحاظ ذهنی و چه از نظر زبانی، با سایر جریان‌های شعر متفاوت است؛ به طوری که می‌توان تعریف مستقلی در این زمینه از شعر انقلاب داشت. وجوه ممیزه این جریان ادبی آنقدر هست می‌توان براساس آن شعر انقلاب را تعریف کرد. حتی فراتر از تعریف پیش رفت و آن را در حد یک سبک معرفی کرد. *هرگاه بحث بررسی‌های دانشگاهی و نقد علمی در حوزه ادبیات انقلاب به میان می‌آید، عمده شاعران انقلاب و فعالان این حوزه کم‌کاری‌های موجود را متوجه جریان‌های خاص می‌دانند و از نادیده گرفته شدن ادبیات این حوزه توسط نهادهای علمی انتقاد می‌کنند. اما ما از سوی دیگر، در این سال‌ها نهادهایی داریم که خود را متولی ادبیات و هنر انقلاب اسلامی می‌دانند،‌ اما به نظر می‌رسد که مانند گذشته جریان‌ساز نیستند و عملکردشان با انتقادهایی از سوی خود فعالان ادبی همراه است.نهادهای انقلابی ما در این روزها درگیر روزمرگی هستند. مدیران کم‌دانش_ این را با ضرس قاطع می‌گویم_ بدون داشتن برنامه‌ای راهبردی در این زمینه و با نگاه پیش پا افتاده به شعر در این زمینه فعالیت می‌کنند. شعر در کشور ما هنوز متولی ندارد. دستگاه و سازمان کلانی که بخواهد در کشور در این زمینه سیاست‌گذاری و جهت‌دهی کند،‌ نداریم؛ نه وزارت ارشاد و نه حوزه هنری. حوزه هنری پایگاه شعر انقلاب بود و از آنجا این جریان‌سازی‌ها شکل گرفت و بزرگانی مانند امین‌پور، ساعد باقری، سلمان هراتی، حسینی و دیگران معرفی شده‌اند، سرمایه‌گذاری‌های فراوانی در این زمینه انجام داد که بخشی از آن بی‌نتیجه رها شد. من ۱۰ سال در حوزه هنری سردبیر فصلنامه شعر بودم. در آن سال‌ها دیدم که برای مدیران و مسئولان انجام کارهای بنیادی در زمینه شعر ارزش و اهمیت خاصی ندارد. مجله شعر حاصل تلاش ۲۰ ساله چند نفر بود، یک دوره هادی سعیدی کیاسری سردبیری آن را برعهده داشت، چند سال محمدرضا ترکی و بعد ۱۰ سال من این مسئولیت را برعهده داشتم. این مجله توانسته بود در تمام کشور حلقه رابطی میان شاعران ایجاد کند و بستری برای طرح این مباحث و جریان‌سازی‌ها باشد، اما در نهایت دوستان ما بدون هیچ توجیه و دلیل متقنی مجله را چند سال تعطیل کردند و بعد هم به دوستانی سپردند که از پس آن برنیامدند؛ در نتیجه حاصل چند سال تلاش شعر انقلاب را به زیر خاکستر کردند. این از خودمان است. فقط به دنبال این هستیم که جشنواره شعر انقلاب برگزار شود و بگوییم که ما این جشنواره را برگزار کردیم و آن طرف کار خاصی انجام نداده است.در کنار انتشار مجله شعر کارهایی مانند چاپ «ده شاعر انقلاب» به کوشش محمدکاظم کاظمی و «رصد سرخ» نیز با طراحی شاعران انقلاب انجام شد. حتی در آن سال‌ها(۸۷) طرحی به ریاست حوزه هنری ارائه دادم با عنوان «راه‌اندازی دفتر شعر انقلاب اسلامی»؛ این طرح با هم‌فکری مؤدب، محمدکاظم کاظمی و تقی دخت ارائه شد، زیرا احساس می‌کردیم که چنین فضای خالی وجود دارد. ما حاضریم چنین دفتری را در کنار مجله شعر داشته باشیم تا بتوانیم کارهای بر زمین مانده شعر انقلاب را پیگری کنیم و انجام دهیم، اما این طرح پیگری نشد و حتی فکر می‌کنم که بایگانی کردند به سطل آشغال انداخته شد.احساس نیاز و ضرورت همیشه با شاعران بوده، اینطور نیست که شاعران غافل شوند و ندانند که این کارها بر زمین مانده است، اما جایی که متولی شعر انقلاب باشد و حمایت کند و نگاه کلان و راهبردی داشته باشد، نیست. احساس کردم که اینجا خوب است که چنین گلایه‌ای مطرح شود.* در این سال‌ها از افزایش کارهای دانشگاهی در زمینه ادبیات انقلاب یاد می‌شود، حال آنکه کارهای انجام شده بیشتر مبتنی بر نظریه‌های ادبی غربی است. شما کار دانشگاه‌ها در این چند سال را چطور ارزیابی می‌کنید؟آیا توانستیم که انقلاب اسلامی را با نظریه‌های غربی بررسی و تحلیل کنیم؟ شعر انقلاب نیز همین ویژگی را دارد، نمی‌شود براساس دیدگاه‌ها و نظریات دیگران آن را تحلیل کرد. این کاری است که باید همین نسل تحصیل‌کرده برآمده از ارزش‌های انقلاب با دانش و بینش تاریخی که البته کم هم نیستند، انجام دهند. نمونه این افراد قیصر امین‌پور بود. باز هم افرادی مانند امین‌پور در این زمینه حضور دارند. باید نهادی که خود را مسئول و متولی در مقابل شعر انقلاب می‌داند، وارد شود و پیگری کند؛ نهادی که دغدغه‌مند باشد نه اینکه هم و غم‌اش بر بیلان کاری باشد. این مجموعه باید تشکیل شود. الزاماً هم نباید در حوزه هنری و یا جای دیگری باشد. شهرستان ادبف البته در اندازه کوچک‌تری، نهاد برآمده از جریان انقلاب اسلامی است که دارد در اندازه خودش کار انجام می‌دهد. رسالتش این است که استعدادهای جوان را آموزش دهد و معرفی کند. مجموعه‌ای مانند شهرستان ادب نیاز است که رسالتش این باشد، وارد میدان شود، به نظریه‌پردازی در حوزه شعر انقلاب بپردازد و شعر انقلاب را به صورت آبرومند ارائه دهد.چهار سال پیش با دکتر شفیعی کدکنی نشستی در خانه‌ ایشان داشتیم. استاد در آن جلسه به من گفت که چرا تعدادی از شاعران و کارشناسان با دانش و بینش که شعر انقلاب را خوب می‌شناسند، تلاش نمی‌کنند تا گزیده‌ای از شعر انقلاب را براساس مؤلفه‌هایی که دارد، تدوین کنند؟ نه این گزیده‌هایی که چند شعر را جمع‌ می‌کند و با شعر انقلاب و جنگ و ... منتشر می‌کنند. تأکید شفیعی کدکنی بر انتشار یک کار وزین در حوزه شعر انقلاب با مشارکت شاعران آشنا به این حوزه بود. این پیشنهاد ایشان بود. به نظرم ما به نهادی مانند شهرستان ادب، از نظر خاستگاه و ارزش و آرمان، نیاز داریم تا به این کار بپردازد؛ البته در اندازه بزرگتر.* ما در سال‌های اخیر با بارقه‌هایی مواجه بودیم که درخشیدند اما زود خاموش شدند. ضعف نقد چقدر بر ضعف در شعر انقلاب تأثیر گذاشته است؟شعر انقلاب کار خودش را انجام می‌دهد و پشتوانه‌اش هم نه حمایت مسئولان است و نه سیاست‌گذاری هیچ نهادی در کشور. پشتوانه این شعر ذات انقلاب است که آن شور را دارد و دیگری، اردات خود این شاعران که به دنبال این عشق راه افتاده‌اند. هیچ شاعر انقلابی نه حمایتی شده و نه کسی دستش را گرفته است. هر نهادی که برای شعر انقلاب کاری کرده برای بیلان کار خودش بوده است، حالا اگر از قِبَل آن، به شاعر انقلاب هم چیزی رسید که رسید و نرسید هم نرسید. اما اینکه بخواهند حمایت کنند و محرک‌های لازم را برای شاعران ایجاد کنند، در این سال‌ها نبوده است. شعر انقلاب با اینکه الان در مقایسه با همه هنرها پیشگام است و آئینه‌ای برای فرهنگ، آرمان و ارزش‌های انقلاب است؛ به تمام و کمال، نادیده گرفته می‌‌شود. اگر این سیاست‌گذاری‌ها و پشتوانه‌ها می‌بود، ما گام‌های جلوتری را برمی‌داشتیم.منبع : تسنیمانتهای پیام/

چرا سامانه رهگیری ناوچه سعودی‌ها عمل نکرد/ خط قرمز انصارالله در سواحل یمن

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، با انهدام یک ناوچه جنگی رژیم عربستان سعودی در سواحل یمن از طریق اصابت موشک ارتش یمن، بن بست عربستان سعودی و اتلاف متجاوز به یمن وارد ابعاد تازه‌ای شده است. جنگ بی‌امن رژیم سعودی و امارات بر ضد مردم بی‌پناه یمن و مؤسسات عمومی و فرهنگی این کشور در حالی به دومین سال خود نزدیک می‌شود که توان این رژیم برای پایان دادن آبرومندانه به این جنگ و تحقق اهداف خود در آن روز به روز کاهش پیدا می‌کند. حالا احتمالاً ریاض به این نتیجه رسیده است که اگر امروز با تحمل مجموعه ای از خسارت ها جنگ را متوقف کند، بهتر از این است که یک مدت دیگر نیز این جنگ ادامه داشته باشد. حملات موشکی نیروهای مقاومت یمن که نمونه ای دیگر از آن ها هفته گذشته صورت گرفته و به گفته برخی منابع خبری ده ها نفر در نتیجه آن کشته و زخمی شده اند، نیز نمونه دیگری از این حملات بود. این موشک بالستیک جزیره زقر محل تجمع نیروهای وابسته به امارات را هدف قرار داد.انهدام ناوچه المدینه سعودی بیش از اینکه پیامدهای نظامی داشته باشد، یک موفقیت استراتژیک شمار می‌رود، چرا که سیگنال‌هایی نشان داد مبنی بر اینکه سواحل یمن همچنان تحت سلطه ارتش و کمیته‌های مردمی بوده و نزدیک شدن به آن بسیار خطرناک است. این حملات مشابه واقعیت دیگری بود که چند ماه پیش در مورد آمریکا اتفاق افتاد و نیروهای دریایی ارتش یمن در اکتبر گذشته موفق شدند یک ناوچه جنگی وابسته به ارتش امارات را در باب المندب هدف قرار دهند. در آن زمان آمریکا مدعی شد که نیروهای ارتش و کمیته‌های مردمی ناوچه های آمریکایی را هدف قرار داده اند. گرچه عربستان سعودی سعی کرد هدف قرار گرفتن این کشتی را در نتیجه برخورد قایق های جنگی توصیف کند، و از این اتفاق برای محاصره بیشتر یمن و بستن تنها گذرگاه حیاتی مردم این کشور استفاده کند، اما این اتفاقات نمی تواند ماهیت واقعی این تحول راهبردی را کم رنگ کند. یک منبع نظامی در این رابطه گفت که اگر کشتی مذکور به سامانه‌های رهگیری از دور مجهز بود و هر چیز مهاجمی که در حال نزدیک ‌شدن باشد را شناسایی می‌کند، چگونه یک قایق کوچک می‌تواند به این کشتی نزدیک شود، بدون اینکه این کشتی آن را شناسایی ومنهدم نماید. نیروهای نظامی یمن تاکید دارند که این عملیات از طریق اطلاعات دقیق امنیتی صورت گرفته و از طریق یک موشک رهگیر منهدم شده که به نوع آن اشاره ای نشده است.حملات دوگانه موشکی نشان می‌دهد که نیروهای متجاوز برخلاف ادعاهایی که مطرح می‌کنند به آسانی قادر به تسلط بر سواحل یمن نیستند. آنها باید با دقت و تعقل بیشتری نسبت به یک موضوع تفکر کنند و جامعه جهانی در صورتی که برای توقف جنگ یمن تدارک نبیند، مسیر دریانوری تجاری خود را در معرض خطر خواهد دید.درست است که اصابت ناوچه سعودی موسوم به المدینه که هفته گذشته در سواحل دریای سرخ مقابل شهر الحدیده یمن صورت گرفت، اولین حمله به ناوچه های سعودی یا کشتی های جنگی سعودی و اماراتی وابسته به ائتلاف متجاوز به یمن نبود، اما حمله اخیر ابعاد مهم استراتژک و نظامی دارد که می توان آن ها را در موارد زیر بر شمرد. - ناوچه جنگی مورد اصابت قرار گرفته یکی از ۴ کشتی است که نیروی دریایی عربستان سعودی آن را از فرانسه خریداری کرده است. این کشتی‌ها مجهز به تجهیزات کافی و فناوری‌های جنگ الکترونیک هستند، علاوه بر این که فرود بالگردهای با حجم متوسط در آن ها امکان پذیر است. این ناوچه ها خدمه ای تا ۱۷۶ نظامی و افسر را در خود جای می دهند. این کشتی به عنوان یکی ازمجموعه های ضربه ‌زننده در نیروی دریایی سعودی ها است که از مدت‌ها پیش حملات زیادی را بر ضد مناطق مختلف یمن انجام می دهد. این کشتی‌ها با هدف حمایت از سواحل عربستان در دریای سرخ مستقر شده و در عملیات نظامی سعودی ها برای کشتار ملت یمن شرکت می کردند. اصابت این ناوچه از سوی یگان‌های نظامی یمن با کمترین حد تجهیزات و امکانات علاوه بر این که اعتبار این ناوچه و توانمندی‌های آن را زیر سؤال می برد، نشان می‌دهد که سواحل یمن برای تردد قطعات دریایی ائتلاف متجاوز تا چه حد ناامن است و آنها به سهولت نمی توانند از این مناطق برای موشک باران بخش های مختلف یمن استفاده کنند.- این ناوچه به همراه سه ناوچه دیگر نقش مهمی در عملیات دریایی نیروهای متجاوز بر ضد یمن داشته و پشتیبانی مستقیم از نیروهای پیاده و یگان‌های ویژه ارتش عربستان و امارات را فراهم می کرد. بسیار از تلاش‌های عربستان برای تسلط بر باب المندب و دیگر شهرهای ساحل غربی یمن نظیر المخا در جنوب یا الحدیده در مرکز یا حرض و میدی در شمال با پشتیبانی ویژه‌ این کشتی‌ها صورت می‌گرفت. به‌ این ‌ترتیب بعد از بن‌بست نیروهای زمینی ارتش رژیم سعودی و امارات در مقابله با نیروهای پیاده ارتش یمن و کمیته های مردمی که باعث شده جنگ یمن به عمق خاک عربستان انتقال پیدا کند، این بار شکستی دیگر در عرصه دریایی برای متجاوزان رقم خورد تا عرصه را بیش از پیش به روی آنها تنگ کند.- از آنجا که این کشتی مجهز به سیستم جنگ الکترونیک بوده و در عین حال در رهگیری و انهدام موشک یمنی ناموفق عمل کرده است، این موضوع می‌تواند شکستی برای سامانه‌های پیشرفته نظامی غربی به شمار رفته که اکثراً فرانسوی و آلمانی هستند. این ناوچه مجهز به سیستم حسگر حرارتی از نوع داگی و سیستم رهگیری الکترونیکی از نوع DR ۴۰۰۰ S و سیستم مانع الکترونیکی از نوع "جانت" است. با این وجود تمامی این سامانه‌ها در کشف و انهدام این سامانه ناموفق بودند. این موضوع می‌تواند بازار تسلیحات پیشرفته نظامی اروپایی را تحت تاثیر قرار دهد.- با اصابت ناوچه مذکور در سواحل دریای سرخ ، ارتش یمن و کمیته‌های مردمی این کشور ماهیتی بین‌المللی و استراتژیک به خود گرفتند، پیامدهای این عملیات تنها منحصر به معادلات درگیری در داخل یمن نیست، بلکه می‌تواند در سایه احتمال تهدید گذرگاه بین المللی استراتژیک باب المندب وزنه ای منطقه ای به نیروهای کمیته مردمی و ارتش یمن بدهد. این در حالی است که باب المندب در تجارت بین المللی و روند انتقال نفت و گاز و تحرکات کشتی های جنگی و رزم ناوها و ناوچه ها نقش بسزایی دارد. طبیعی است که تاثیرات منفی ناامنی در باب المندب باعث کاهش طرف‌های بین‌المللی حامی ائتلاف جنگی و ضد یمن که چشم خود را به روی کشتار مردم بی‌گناه این کشور بسته‌اند، نتواند در برابر تهدید منافع خود مقاومت کنند و به دنبال ایجاد راه‌حلی برای خروج از این جنگ ظالمان و بی‌فایده باشند. - عبدالباری عطوان تحلیلگر مسایل راهبردی منطقه در این زمینه می نویسد: استفاده از این نوع موشک دریایی با دقت اصابت بالا به منزله هشداری برای ائتلاف نظامی تحت فرماندهی عربستان علیه یمن است. مفهوم هشدار این است که تلاش ائتلاف برای کنترل بر بندر الحدیده خط قرمز است و با شدت در برابر آن مقاومت خواهد شد. چرا که ۵۷ درصد واردات مواد غذایی و چرخه اقتصادی یمن از این بندر است. جالب توجه است که حمله به ناوشکن سعودی به موازات گلوله باران موشکی و توپخانه ای شدید به شهر مرزی ظهران در جنوب عربستان صورت گرفت. ائتلاف سعودی بر حریم هوایی و فرودگاههای یمن کنترل دارند و اکنون تلاش می کند تا بنادر دریایی مشرف بر دریایی سرخ بویژه بندر الحدیده را به کنترل خود در بیاورند، زیرا این یگانه بندر اصلی است که در کنترل جنبش انصار الله می باشد.در مجموع می‌توان گفت انهدام ناوچه المدینه سعودی گزینه های یمن در تقویت موقعیت منطقه‌ای خود به افزایش فشار بر جامعه جهانی برای تأثیرگذاری در روند جنگ را توسعه میدهد و این پیام را به طرف‌های بین‌المللی می‌دهد که جریان‌های یمنی قابل استفاده است تمامی ابزارهای مشروع و طبیعی برای دفاع از یمن و تمامیت ارضی و مردم آن هستند. منبع : مشرق

آلودگی هوا و دی اکسید کربن از عوامل مهم ابتلا به سرطان/ علائم بروز سرطان

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، سرطان یکی از بیماری‌های شایع به شمار می‌رود که می‌تواند منجر به مرگ افراد شود و در صورتی که در این امر تدبیری اندیشیده نشود، کشورهای با درآمد کم یا متوسط قطعاً تلفات بیشتری در این زمینه خواهند داد چرا که هزینه‌های درمان و نگهداری از سرطانیان بسیار سرسام‌آور است.به گفته علی مطلق رئیس اداره سرطان وزارت بهداشت، میزان سرطان بر مبنای شاخص‌های مختلفی ارزیابی می‌شود اما مهم‌ترین شاخص استاندارد برای این منظور شاخص ASR است که مطابق این شاخص در ایران به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر، میزان ابتلا به بیماری سرطان در خانم‌ها ۱۲۸ مورد و در آقایان ۱۳۴ مورد بوده و این رقم کمتر از متوسط جهانی است که در مورد آقایان ۲۰۵ و در مورد خانم‌ها ۱۶۵ مورد است.همچنین آمار ابتلا به سرطان در جهان رو به افزایش است؛ در سال ۲۰۱۲ میلادی تعداد موارد جدید سرطان در جهان ۱۴ میلیون نفر بود که این رقم در ۱۸ سال آینده به ۲ برابر می‌رسد، بنابراین در ایران نیز متناسب با جهان، این رقم رو به افزایش خواهد بود.سرطان به عنوان بیماری سخت و مرگبار شناخته می‌شود اما باید اذعان کرد ۵۰ درصد از سرطان‌ها در بزرگسالان و ۷۰ درصد در کودکان درمان پذیر هستند که ارتباط زیادی با شیوه زندگی دارد.شیوه‌های بد زندگی و عوامل محیطی نقش مهمی در افزایش میزان ابتلا به سرطان ایفا می‌کنند؛ تغذیه نامناسب، کاهش فعالیت‌های بدنی، افزایش وزن در کنار آلودگی هوا نقش بسیار تعیین کننده‌ای در افزایش ابتلا به بیماری سرطان ایفا می‌کند که با اصلاح بسیاری از عادت‌های غلط در زندگی می‌توان تا حدود زیادی از ابتلا به بیماری سرطان جلوگیری کرد.۱۱ درصد ایرانیان سیگار می‌کشندترک دخانیات یکی از موارد مهم در اصلاح شیوه‌های زندگی است و حدود ۱۱ درصد از ایرانی‌ها سیگار می‌کشند که از این میزان ۳ درصد مربوط به خانم‌ها و ۲۰ درصد را آقایان تشکیل می‌دهند و این عدد در سال‌های اخیر رو به افزایش بوده است.۵۰ درصد آقایان و بیشتر از ۵۰ درصد از خانم‌های ایرانی افزایش وزن دارند که این شاخص با افزایش بیماری‌های غیر واگیر مانند سرطان ارتباط مستقیم دارد.فقط ۱۰ درصد خانواده‌های ایرانی میوه و سبزی به اندازه کافی مصرف می‌کنند رئیس اداره سرطان وزارت بهداشت، یکی دیگر از شاخص‌های زندگی ناسالم را عدم استفاده از میوه و سبزیجات در خانواده‌های ایرانی به مقدار لازم می‌داند و می‌گوید: میزان مصرف میوه و سبزیجات باید در طول روز ۵ وعده یا ۴۰۰ گرم باشد که متاسفانه فقط ۱۰ درصد از خانواده‌ها این میزان مصرف را دارند.وی ادامه داد: مطابق بررسی‌‎های انجام شده ۳۵ درصد از ایرانی ها حداقل فعالیت بدنی مناسب را نداشته و مابقی افراد نیز فعالیت مطلوب ورزشی و بدنی را در طول هفته انجام نمی‌دهند.افزایش آلودگی هوا و دی اکسید کربن از عوامل مهم ابتلا به سرطانرئیس اداره سرطان وزارت بهداشت در ادامه به عوامل محیطی در زمینه ابتلا به سرطان اشاره و خاطر نشان کرد: در کنار شیوه‌های زندگی ناسالم عوامل محیطی نیز نقش موثری در بروز سرطان دارند که یکی از این عوامل میزان بالای گاز دی اکسید کربن در شهرهاست به طوری‌که میزان سرانه تولید گاز دی اکسید کربن در شهرهای بزرگ هم اکنون بیش از ۷ تن به ازای هر نفر جمعیت در یکسال است که این رقم از متوسط جهانی آن که ۴.۶ تن به ازای هر نفر جمعیت است، بیشتر است.در زمینه ذرات کمتر از ۱۰ میکرون نیز در حالی‌که میزان متوسط جهانی در شهرهای بزرگ ۶۰ میکروگرم در متر مکعب است، این رقم در شهر‌های بزرگ ما به حدود ۱۱۵ میکروگرم می‌رسد.مطلق، ضمن اشاره به استرس در ابتلا به سرطان ادامه می‌دهد: بررسی نقش عوامل محیطی در ایجاد سرطان‌ها کار بسیار سختی است ولی برخی از مطالعات نشان داده که استرس بالا با تأثیر بر سیستم‌های ایمنی بدن زمینه ایجاد برخی از سرطان ها را افزایش می‌دهد.مطلق در مورد راهکارهای وزارت بهداشت در زمینه ابتلا به سرطان می‌گوید: برای رفع عوامل محیطی مانند آلودگی هوا باید سیاستمدارن حوزه سلامت و دولت اقدامات موثری انجام دهند اما در مورد رفع شیوه‌های غلط زندگی نقش مردم بسیار پررنگ است.در حالیکه ۴۰ درصد از سرطان‌ها قابل پیشگیری هستند به نظر می‌رسد پیشگیری بیشتر به شیوه‌های زندگی مرتبط است؛ عدم استفاده از دخانیات، داشتن فعالیت‎های منظم بدنی یعنی حداقل ۱۵۰ دقیقه در هفته فعالیت متوسط بدنی داشته باشیم، مصرف میوه و سبزیجات (۴۰۰ گرم در روز) و عدم استفاده از فست فود‌ها و غذاهای کنسروی نقش موثری در پیشگیری در ابتلا به بیماری سرطان ایفا می‌کند.بر اساس یافته‌های وزارت بهداشت بیشترین میزان سرطان‌ها در بین مردان، سرطان‌های دستگاه گوارش، معده، روده بزرگ و مری و در زنان سرطان پستان است که لازم است علامت‌های بروز سرطان از جمله ترشحات خونی از هر نقطه از بدن مانند خلط خونی ، ادرار خونی، خونریزی از مدفوع، وجود توده در نقاط مختلف بدن، کاهش ۱۰ درصدی از وزن بدن در مدت ۶ ماه و تعریق شبانه جدی گرفته شده و در صورت مشاهده برای بررسی به پزشک متخصص مراجعه شود.به گفته رئیس اداره سرطان وزارت بهداشت این علامت‌ها بسیار مهم تلقی می‌شود اما وجود هر کدام از آن به این معنی نیست که فرد حتما به سرطان مبتلا شده باشد.در پایان باید اذعان کرد بر اساس گفته‌های سازمان بهداشت جهانی سرطان فقط یک مشکل بهداشتی نیست و پیامدهای گسترده اجتماعی، اقتصادی و انسانی دارد، همچنین سرطان یک بیماری فراگیر جهانی است که تمام سنین را مبتلا می‌کند و بار این بیماری در کشورهای در حال توسعه بسیار بیشتر است؛ بسیاری از سرطان‌ها که زمانی مرگ در آنها حتمی بود، امروزه قابل درمان هستند که با برنامه ریزی و اتخاذ راهبردهای صحیح، یک مورد از هر ۳ سرطان قابل پیشگیری است.منبع : فارسانتهای پیام/

مشهورترین قلعه محرومیت در پایتخت پس از ۲۴ سال فروریخت/ چگونه اهالی «سیمون» تبدیل به شهروندان «شهرک شهید شجاعی» شدند +عکس

$
0
0
به گزارش ندای انقلاب، دیوارهای قلعه یک به یک فرو می ریخت و او تنها به یک چیز فکر می کرد. به فقر و فلاکت آدم هایی که سال ها زیر گوش آسمان خراش های پایتخت قلعه نشین بوده اند. قلعه ای که حالا زیر چنگال های آهنین لودر استخوان خرد می کرد و برای ساخت سرپناهی مطمئن آماده می شد. حتی راننده لودر هنوز هم باور نداشت بالاخره عده ای، قلعه نشینی و بدبختی را به جهاد خود اینگونه به سرعت به پایان برسانند. قلعه ای که حالا دیوارهایش فرو ریخته اند و خانه هایی نو در آن قد علم کرده اند. نیازی به سفر در گذشته های دور نیست. قلعه سیمون تا همین ۶ماه قبل هنوز پا برجا بود، قلعه ای سیاه با آدم های خاکستری. آدم هایی درمانده از فقر با کوهی از درد و مشکل، مردمی که حالا از سیمون فقط خاطره ای در ذهن دارند. عذرخواهی فرمانده سپاه به جای دولت هایی که سیمون را ندیدند تصاویر قدیمی قلعه سیمون را یک به یک از نظر می گذرانم. بازی بچه های قد ونیم قد در خرابه های قلعه و آدم هایی خسته از درد روزگار. حالا اما فرمانده سپاه پاسداران در مراسم افتتاح واحدهای نوساز و بنا شده بر خرابه های سیمون از تمامی این آدم ها عذر خواهی کرده است. از طرف تمامی مسئولان و دولت های بعد از جنگ. ازآنهایی که بد بختی ها و فقر را در قلعه سیمون ندیدند و دل نسوزاندند. برای رسیدن به قلعه سیمون، راهی اسلامشهر می شویم. کمتر کسی از ساکنین اسلامشهر نام قلعه سیمون را شنیده اند و از محل آن اطلاع دارند. پس باید بیشتر پرس و جو کنیم تا رد و نشانی از قلعه سیمون دیروز و "شهرک شهید جعفری" امروز به دست بیاوریم. سرانجام با راهنمایی تابلویی قدیمی به جاده ای فرعی وصل می شویم. جاده ای که از بین زمین های کشاورزی و کارخانه های مختلف که ما را به سیمونیان می رساند. تا کیلومترها رد و نشانی از عابر پیاده نیست. بعد از چندین کیلومتر رانندگی به مدرسه ای دخترانه می رسیم. مدرسه ای محصور در بین زمین های کشاورزی و تابلویی که از دور دست رخ نمایی می کند. زن جوانی همراه فرزندش مقابل مدرسه ایستاده است و از شنیدن سوالم چشمانش برق خاصی به خود می گیرد. می پرسم قلعه سیمون کجاست؟ با نگاهی پر از شادی و غرور می گوید: ما در قلعه سیمون زندگی می کردیم، ۱۳سال. اما الان خرابش کردند، برایمان خانه ساخته اند و نام محله مان شده شهرک شهید جعفری. آنقدر با افتخار همه چیز را تعریف می کند و از خانه و محله جدیدی که برایشان ساخته اند خوشحال است که ناخودآگاه از ناسپاس بودنم بابت تمام چیزهایی که دارم خجالت می کشم. با دست شهرک جدیدشان را نشانم می دهد و می گوید: آنجا خانه ماست. همان جایی که قبلا قلعه سیمون بود. به شهرک که میرسیم همه چیز بوی نویی می دهد. از آسفالت های نو تا خانه های دو طبقه و سه طبقه ای که معلوم است عمرشان هنوز به یک سال هم نرسیده است. سیمون مخروبه ای که حالا شهرک شده استتمام آن بدبختی ها زیر خروارها خاک دفن شده اند و ساکنان قلعه سیمون، به مردمانی شهرک نشین تبدیل شده اند. با هر یک از اهالی قلعه که صحبت می کنیم برق خاصی از شادی در چشمانش دو دو می زند. پیرمرد با لبخندی بر لب می گوید: دیر آمدی جوان، قلعه سیمون ۵ماه است که خراب شده! اینجا اینطور که می بینی نبود، خیلی اوضاعش با الان فرق داشت. "من خودم ۱۴سال اینجا زندگی کرده ام. هیچکس به فریادمان نرسید. هیچکس بدبختی هایمان را ندید. به هرکجا که فکرش را کنی نامه نوشتیم و کمک خواستیم، اما کسی به فریادمان نرسید. تا اینکه بسیج و سپاه متوجه اوضاع و احوالمان شدند و این خانه ها را برایمان ساختند. راستش را بخواهی اولش می ترسیدیم که مبادا خانه هایمان را خراب کنند و از این جا رانده شویم. اما چهار ماه بعد خانه هایمان را تحویل دادند و حالا صاحب خانه ایم." گلستانی های سیل زده، ساکنین اصلی قلعه سیمونهوا سرد است و استخوان سوز. با اینحال صدای خنده و بازی بچه ها کوچه های محله را پر کرده است. چهار کوچه و ۵۰خانه ای که در کنار هم شهرکی ساخته اند برای ساکنان قلعه سیمون. مصطفی هنوز به سن مدرسه نرسیده و همراه چند بچه قد و نیم قد دیگر بی توجه به تمام مشکلاتی که پدر و مادرش داشته اند توپ پلاستیکی اش را دنبال می کند. خانم گزمه قدیمی ترین ایرانی ساکن قلعه سیمون است. ۲۴سال قبل سیل دار و ندارشان را از در استان گلستان بین برد و مجبورشان کرد راهی پایتخت شوند. روزگاری که به گفته خودش اینجا سکونتگاه مهاجران افغان بود و آنها اولین ایرانی های ساکن قلعه سیمون لقب گرفتند. در بین حرف هایش دائم تاکید میکند که سری به آرشیو عکس های این منطقه بزنم تا بهتر متوجه درد و رنج هایشان شوم. بغض گلویش را فشار می دهد وقتی از روزگاری می گوید که گوسفندها در نزدیکی خانه شان، آغل داشتند و فرزندانش به این خاطر که بوی گوسفند می دادند مجبور به ترک تحصیل شده اند. شاید پیش خودش می گوید، اگر آن روزها پسرهایم ترک تحصیل نمی کردند الان حال و روز بهتری داشتند و مجبور نبودند برای دیگران کارگری کنند. روبروی خانه ها تا چشم کار می کند زمین کشاورزی است. اهالی سیمون از همین زمین ها امرار معاش می کنند و هرچه در این زمین ها بکارند و برداشت کنند را با صاحبان زمین تقسیم می کنند. درآمد ناچیز، سختی کار و خانه های خراب تمام دار و ندار ساکنان قلعه ای بود که حتی تصور بودنش هم برایمان سخت است. آنها از سيل سال ۷۱ استان گلستان که به دليل عدم وجود سدهاي مهارکننده، خسارات زيادي را به شهرهایی چون گنبد، آق قلا و روستاهاي مسير سیل وارد کرده بود، تاکنون منتظر بودند تا دستی به یاری شان بشتابد. جهاد ۴ماهه برای ساخت شهرکی جدید پیر زن چادر گل گلی اش را دور کمر پیچیده و مقابل خانه اش را جارو می زند. از حال و روزشان که می پرسم، فقط خدا را شکر می کند و بس. اول خدا بعد هم بچه های جهادگر و بسیج. با همان لهجه غلیظ می گوید: فکرش را هم نمی کردیم کسی پیدا شود و اینقدر سریع برایمان خانه بسازد. خدا خیرشان بدهد، شبانه روزی کار کردند و خانه هایمان را تحویلمان دادند. واقعا ارزشش را داشت که ۴ماه در مدرسه و خانه های موقت زندگی کنیم و صاحب چنین خانه هایی شویم. خانم گزمه با شوقی وصف ناشدنی خانه ها و کوچه پس کوچه های نوساز سیمون را نشانمان می دهد و می گوید: قرار است آب و گاز هم برایمان وصل کنند. خیلی از خیرین هم به همت سپاه آمده اند و برای مردم وسایل زندگی تهیه کرده اند. از یخچال گرفته تا کابینت های آشپزخانه. از هر چند کلمه ای که می گوید یک تشکر از سرهنگ اصغری می کند. برایم جالب است و وقتی درباره اش می پرسم میگوید: همه کارها و زحمات را سرهنگ اصغری کشید. در این ۴ماه خواب و خوراک نداشت و طوری کار می کرد که انگار برای خانواده و بچه هایش خانه می ساخت. کمی مکث می کند و می گوید که سرهنگ اصغری رئیس سازمان بسیج سازندگی استان تهران است. با اینکه همه در ساخت قلعه سیمون کمک کردند اما سپاه و بسیج فرمانده بودند و خیلی زحمت کشیدند. سرهنگ اصغری نیست تا برایمان از روزهایی بگوید که بسیج با کاری جهادی رکوردی جدید را در ساخت و ساز و ساماندهی مناطق محروم ثبت کرد اما مهدی غلامی مدیر فنی و محرومیت زدایی بسیج سازندگی استان تهران اما در گوشه ای از کارگاه در حال کار است. با اینکه کار برای انجام زیاد است و بار سنگینی از مسئولیت را به دوش دارد اما از ته دل خوشحال است. از اینکه عده ای را از بدترین شرایط ممکن برای زندگی نجات داده اند و بعد از ۴ماه صاحب سرپناهشان کرده اند. از ۴ماه جهادی که می پرسم. می گوید: در این چهار ماه ۱۲۰نفر از پرسنل بسیج سازندگی همراه با تجهیزات و امکانات سپاه در این منطقه کار کردند تا چیزی که مقابل چشمانتان است خلق شود. در خیلی از روزها بین ۳۰تا ۴۰نفر از نیروهای جهادی هم به کمک مان می آمدند تا کار زودتر تمام شود و مردم سریعتر از زمان بندی سامان پیدا کنند. نتیجه این کار جهادی ساخت ۱۷بلوک ۲طبقه و ۵بلوک ۳طبقه بوده است که در زمینی به وسعت ۵هزار متر مربع ساخته شده است. البته فاز دوم هم چند وقتی است شروع شده و قرار است در آن مسجد، پایگاه بسیج، خانه علم و مدرسه مناسب ساخته شود. تصاویر ماهواره ای از قبل و بعد از تخریب و ساخت قلعه سیمون یکی از بچه های سپاه که از روزهای اول کار در قلعه سیمون پای کار بوده است، برایمان می گوید: اینجا همه کمک کردند، از بنیاد برین که یک خیریه خصوصی است تا بنیاد برکت و کمیته امداد امام خمینی. اما بدون اغراق می گویم بیشترین زحمت را بچه های جهادگر کشیدند. حتی در دو ماه اول نیروهای فرهنگی سپاه وارد میدان شدند و برای آموزش و فرهنگی سازی بین ساکنان قلعه سیمون تلاش زیادی کردند. حتی پزشکان جهاد گر هم برای دو ماه اینجا مستقر بودند و به درمان و ویزیت ساکنین پرداختند. حالا دیگر قلعه ای به نام سیمون وجود خارجی ندارد. تنها یادگار آن روزهای سیاه چند قطعه عکس است و خاطره ای در ذهن اهالی دردکشیده سیمون. صدای بازی بچه ها حس زنده بودن می دهد و جهادگران را برای کار بیشتر تشویق می کند. برای مردانی که جهاد هنوز هم برایشان ادامه دارد...منبع : مشرق
Viewing all 4543 articles
Browse latest View live